جدال با خاموشی
شعرهای احمد شاملو
(صدای شاعر)
شب شعر، تهران ۱۳۵۲
در جدالِ آیینه و تصویر
. . .
. . .
. . .
۴
آنجا که عشق
غزل نیست
که حماسهایست،
هر چیز را
صورتِ حال
باژگونه خواهد بود:
زندان
باغِ آزاده مردم است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وهنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزشهای اوست.
کشتار
تقدس و زهد است و
مرگ
زندگیست.
و آن که چوبهی دار را بیالاید
با مرگی شایستهی پاکان
به جاودانگان
پیوسته است.
□
آن جا که عشق
غزل نه
حماسه است
هر چیز را
صورتِ حال
باژگونه خواهد بود:
رسوایی
شهامت است و
سکوت و تحمل
ناتوانی.
از شهری سخن میگوییم که در آن، شهرخدایید!
دیری با من سخن به درشتی گفتید،
خود آیا به دو حرف تابِتان هست؟
تابِتان هست؟
۳۰ بهمن ۱۳۴۳
از مجموعهٔ «آیدا، درخت، خنجر و خاطره»
* * *
برگشت به اشعار شاملو با صدای شاعر (جدال با خاموشی)
* * *
یادنامه «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *