آلاگارسون [کُلفتِ آلاگارسون]
شعر: غلامرضا روحانی
آهنگ: ابوالحسن صبا
خواننده: جواد بدیعزاده
کُلفتی آورده خانم تو خونه
پیش خانم هست عزیز دوردونه
لاغرو و مُردنی و بیجونه
ترسم که آخر من شوم دیوونه
بسکه او پُرخوره و پُر چونه
اینش خوبه که زلفش آلاگارسونه
یک روز نمیشه که چیزی نشکنه
در عوضش خوب میپزه اشکنه
خریدن ظرف و ظروف با منه
شکستن و گمشدنش با اونه
بهش میگم؛ میگه: «کار مهمونه»
اینش خوبه که زلفش آلاگارسونه
کلفت ما فقط خوراکش پُلوست
شام که خورد، ظرفها همینجور ولوست
از تنبلی تو دشتشوری آبچلوست
شام که خورد صاف میره تو لونه
ظرفشوری به عهدهی ننجونه
اینش خوب که زلفش آلاگارسونه
شبها دلم بیخودی مالش میره
نگو که این روغنها رو کش میره
با پول دزدی پی گردش میره
تا ساعت سه تو کوچه ویلونه
راه میره و قر میده و میخونه
اینش خوبه که زلفش آلاگارسونه
حرصم گرفته من از این کلفته
یکی نمیگه که خونهی خالهته
خفهش کنم، بندازمش تو کته
ایکبیری شکلش مثال میمونه
نصفهتنهش یه ریزه و جونبونه
اینش خوب که زلفش آلاگارسونه
* * *
«جواد بدیعزاده» در خاطراتش مینویسد:
«اسماعیل مهرتاش» چند آهنگ فكاهی با اشعار خودمانی كه زبان حال مردم بود ساخته بود و به من پیشنهاد كرد بخوانم. من وحشت داشتم از خواندن آنها، زیرا میدانستم مورد ملامت دوستان و موسیقیشناسان قرار میگیرم و بر من خرده میگیرند. بالاخره با استدلال و مقداری جر و بحث و تشویق با «ابوالحسن صبا» برای خواندن آنها آماده شدم. بیشتر اشعار این سبک را «سید غلامرضا روحانی» نویسنده طنزپرداز مجلات «نسیم شمال» و «توفیق» با امضای مستعار «نمكدان» مینوشت.
«. . . از انقلاب مشروطه به بعد همه چی قدم به قدم تغییر کرد. مردم آزاد شدند. اهل موسیقی قدر و قیمت پیدا کردند. کسانی مثل عارف قزوینی وارد میدان شدند. آدمهایی مثل اقبال آذر از قید و بند دربار شاهان قاجار خلاص شدند. از تکیه دولت بیرون آمدند شروع کردند به آواز خواندن. کلاسهای موسیقی تشکیل شد. شاگرد تعلیم و تربیت کردند. مردم با موسیقی، با آواز، با تصنیف آشنا شدند.
تصنیفها خیلی زودتر از آوازهای مقامی یا دستگاهی به دل مردم نشست. به این دلیل که شعرهای سادهتری داشت. با ضرب و لحن آسانتر خوانده میشد. مردم کوچه و بازار راحتتر آنها را یاد میگرفتند،تقلید میکردند. وقتی عارف [قزوینی] تصنیفی میخواند فوری سر زبانها میافتاد، دهن به دهن میگشت. تصنیف از موضوعات روز حرف میزد. میشود در آن شوخی کرد. مثل تصنیف آلاگارسون که ابوالحسن صبا در ماهور ساخت. که یکجور شوخی بود با سر و زلف خانمها. آنوقتها مُد شده بود، موهاشونو خیلی کوتاه میکردند. مثل زلف پسرها. یا تصنیف ماشین مشدی ممدلی که من ساختم.»
بهنقل از: جواد بدیعزاده، برگرفته از کتاب: زنگ موسیقی، مصطفی اسلامیه، نشر نیماژ، چاپ اول، ۱۳۹۵، صفحهی ۳۳
* * *
از «جواد بدیعزاد» در این سایت:
● یه پول خروس
● ماشین مشدی ممدلی
● آلاگارسون (کلفتِ آلاگارسون)
● خزان عشق (مجموعهترانهها)
* * *
کار و کسب و مشاغل در ترانههای ایرانی
* * *