کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته)، از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ مراسم شعرخوانی و سخنرانی برگزار کردند که به «ده شب» معروف شد. در هشتمین شب (۲۵ مهر ماه) نوبت شعرخوانی نصرت رحمانی بود.
● سخنرانی بهرام بیضایی در انستیتو گوته (شب سوم)
● شعرخوانی «عمران صلاحی» در انستیتو گوته (شب دوم)
● سخنرانی غلامحسین ساعدی در انستیتو گوته (شب چهارم)
● شعرخوانی «سعید سلطانپور» در انستیتو گوته (شب پنجم)
● شعرخوانی «نصرت رحمانی» در انستیتو گوته (شب هشتم)
● قصهخوانی «فریدون تنکابنی» در انستیتو گوته (شب نهم)
* * *
پانویس:
● نصرت رحمانی آخرین شاعر شب هشتم است و به ترتیب شعرهای «هفت تاول»، «سماع خیزابها»، بخش بلندی از «تبعید در هفتچنبر زنجیر» و «انهدام» را میخواند.
[اطلاعات مربوط به ترتیب شعرهای که خوانده شده و فایل صوتی شعرخوانی نصرت رحمانی را از کانال «خروس» در سایت ساندکلاود برداشتم.]
● سایه اقتصادینیا، پژوهشگر و منتقد ادبی به تاریخ ۲۰ ژانویه ۲۰۲۲ در صفحهی فیسوک خود مطلبی با عنوان «اجرای پُر شرر نصرت رحمانی» منتشر کرد که در بخشی از آن به همین جلسه از شعرخوانی نصرت رحمانی پرداخته است. ایشان در این نوشتار مشخصا به اجرای شعر «انهدام (اینروزها)» و نکتهی ظریفی در ادای سطر آخر شعر توسط نصرت رحمانی اشاره میکند. (این اجرا از آن شعر را در آخرین فایل جعبهی شنیداری بالا بشنوید.)
. . . چنین برمیآید که شخصیت نصرت رحمانی و روحیۀ پرشوروشر او در تثبیت جایگاه شعریاش در دهۀ ۱۳۳۰ شمسی بسیار مؤثر بوده است. اثر شخصیت و روحیۀ او حتی حالا هم، بعد از گذشت بیش از نیم قرن، از میان بعضی لحظات و آنات بهجا مانده از او آشکار، و ضرب و قوّت آن همچنان باقی است. شاهد: اجرای شعر «آن روزها» در هشتمین شب از شبهای گوته در پاییز ۱۳۵۶.
پرفورمنس تمامعیار نصرت در آن شب مسحورکننده و بیهمتاست و کوهههای نیرومند شعر او را در جمعیت با قدرتی کمنظیر به تموج درمیآورد. با اینکه از این اجرا تنها فایلی صوتی در دسترس است، از صداها پیداست که جمعیت برای شنیدن شعر نصرت و ماندن او پشت تریبون چه مایه بیتاباند و او خود، از اولین حرکت تا آخرین رفتار و کلماتش را، با مهارتی فوقالعاده آرتیستیک، کارگردانی و اجرا میکند. پیداست که اثرگذاری او بر جمعیت صرفاً محصول شعری شورانگیز نیست، بلکه برآیند حرکات و سکنات و طرز آمدن و خواندن و رفتن و جلوهگری و در یک کلام اجرا است که از حضور او تئاتری فراموشنشدنی میسازد.
نصرت در آن شب چند شعر میخواند و آخرین آنها شعر معروف «این روزها»ست. پیش از آنکه نصرت شعر را بخواند، کسی از میان جمعیت کلماتی از شعر را زمزمه میکند: «این روزها با هر که دوست میشوم احساس میکنم که وقت خیانت است.» بعد نصرت مدتی میان ورقهها جستوجو میکند، انگار کاغذهای دستش را پی شعر به هم میریزد و با صدایی گیج و خونسرد میگوید: «از کسی که این شعرها را تنظیم کرد و به دست من داد خیلی متشکرم. من خیلی پریشون…. یهخورده….» همه به حال عیان او میخندند، و خودش هم. بعد با صدایی لرزان خودش را ریشخند میکند: «هان… یادم نیست، حالا میخونم…. مگه اونا یادم بود؟!» و باز جمعیت را با قصۀ فاش خود میخنداند. این بازی دلبرانه بر شوق و شتاب جمعیت میافزاید و، چون پیشپردۀ اشتهاانگیز نمایشی محشر، کاسۀ صبر حضار را تا سر حد ممکن لبریز میکند. آنگاه شاعر لب میگشاید به شعر خواندن، و چنان اوج و فرود و زیر و بمی به صدایش میدهد که هر واج و هجای شعر تا قطرۀ آخر نوش و نیوش میشود. تکیهها همه عالی، سکوتها همه بقاعده، کششها همه هنرمندانه. صدای نفس هم از جمعیت درنمیآید. با قدرت میخکوبکنندۀ اجرایش کل فضا را از آن خود میکند و گل آخر، آخرین کلمۀ شعر است: «شکست خورد». طرز ادای این کلمه هنجار موسیقیایی لحن او را یکباره تغییر میدهد. نصرت تکیه را روی «خورد» میگذارد، جوری که انگار شکست را انتظار میکشیده و برای آن برنامهریزی کرده و حالا به آن رسیده است. این فرود عالی با هلهلۀ جمعیت درهم میآمیزد و نصرت در میان کف زدنهای پرشور مخاطبان صحنه را ترک میکند.
موعد ترک همیشگی صحنه اما در سال ۱۳۷۹ میرسد، وقتی که نسل ما نصرت را تقریباً از یاد برده بود. خودش هم شاید جز این نمیخواست. گور او زیر بارانهای رشت است. نمیدانم چرا بر گورش ننوشتند «یک جنگجو که نجنگید اما شکست خورد.» حقتر از این جمله بر گور او خطی نبود.
این مطلب بخشی از نوشتار خانم سایه اقتصادینیا برگرفته از صفحه فیسبوک ایشان بود. [نوشتار را در شکل کامل در اینجا بخوانید.]
* * *
از «نصرت رحمانی» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *