بهاران خجسته‌باد! (روایت عباس سماکار)

سرود بهاران خجسته باد

و اما حکایت این سرود کوتاه، از قرار بلندتر از آنی است که ما نوشتیم و شما خواندید. همانطور که نوشتیم هاله‌ای از حدس و گمان‌هایی که در اینجا و آنجا بوده و آمده نیز، چهرۀ تابناک و روشن این سرود را در پردۀ شک و ابهام پوشانده که از آن‌ها درمی‌گذریم.

روایت دیگری اما در این باره وجود دارد که آن نیز به قلم «عباس سماکار» در کتاب «من یک شورشی هستم» به چاپ رسیده است.

«سماکار» متهم ردیف پنجم پرونده‌ای بود که به گروه «کرامت دانشیان» و «خسرو گلسرخی» شهرت یافت و این کتاب شرح خاطرات اوست از چگونگی تشکیل، دستگیری، محاکمات و طی دوران محکومیت آن گروه. آن بخش از این خاطرات که مشخصا مربوط به سرود «بهاران خجسته‌باد!» می‌شود را در اینجا می‌نویسیم.

«. . . اكنون هم، هرساله به هنگام بهاران، با شنیدن نغمه ترانه «بهاران خجسته باد!» خاطره میلیون‌ها تن از مردم سرزمین ما به دوردست بهاران انقلاب پرواز می‌كند و یاد آغازه بهار آزادی و شور زندگی در دل‌ها زنده می‌شود.

شنیدن این ترانه، یاد «كرامت دانشیان» را هم در دل‌ها زنده می‌كند، چون خیلی‌ها گمان می‌كنند كه شعر این ترانه را او سروده است. ولی واقعیت این است كه چنین نیست. این شعر در اصل سروده سرهنگ [دکتر] «بهزادی» یكی از اعضای حزب توده است.

اما این كه چرا آن را به كرامت منتسب كرده‌اند، ماجرایش به این صورت است كه: در یكی از روزهای نزدیک عید سال ۱۳۴۷ وقتی من با «كرامت دانشیان» از سر كلاس مدرسه سینما و تلویزیون برمی‌گشتیم، در خیابان نادری با دیدن بساط ماهی‌فروشی‌های شب عید و تنگ‌های بلور و ماهی‌های قرمز كوچك و سبزه و چراغ زنبوری‌های روشن، حال خوشی یافتیم و به كافه نادری رفتیم و لبی تر كردیم و در آن جا، تحت تأثیر همان فضا، من همین شعر «بهاران خجسته باد!» و یك شعر دیگر را كه در مجله «سپید و سیاه» چاپ شده بود و در دفترچه بغلیم یادداشت كرده بودم برای او خواندم.

«دانشیان» هم كه از این شعرها خوشش آمده بود، فورا دفترچه‌اش را از جیب درآورد و این شعرها را در آن یادداشت كرد. [. . . ] بعدها، وقتی «كرامت» بار اول به خاطر فعالیت‌های سیاسی‌اش به زندان افتاد، این شعر را كه به‌صورت یك ترانه ـ سرود درآورده بود با دیگر زندانیان سیاسی می‌خواندند. وقتی از زندان آزاد شد، من آهنگ این سرود را به همان شكلی كه بچه‌ها در زندان می‌خواندند چند بار از دهان او شنیدم . . .» [صفحۀ ۱۶۱ و ۱۶۲، کتاب «من یک شورشی هستم» به قلم «عباس سماکار»، چاپ اول، بهار ۱۳۸۰، ناشر: شرکت کتاب ـ لوس‌آنجلس].

* * *
برگشت به تاریخچهٔ سرود «بهاران خُجسته باد!»

* * *
در بارهٔ «اسفندیار منفردزاده» در این سایت:

یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»

* * *

error: Content is protected !!