نامهرسان
شعر: بسیج خلخالی
آهنگ: حسین صمدی
خواننده: حسن شجاعی
نامهرسان، نامهی من دیرشد
کودکِ ولگردِ فلک پیر شد
خون به رگِ زالِ زمان شیر شد
بردهی بیچاره ز جان سیرشد
نامهی ما را نکُند باد بُرد
یا که فرستندهاش از یاد بُرد
یا دگری بَر دگری داد بُرد
صید شد اندر ره و صیاد بُرد
نامهرسان، نامهی من دیرشد
کودکِ ولگردِ فلک پیر شد
دیده به در دوختهام قرنها
ز آتشِ غم سوختهام قرنها
چهره برافروختهام قرنها
سوختهام سوختهام قرنها
نامهرسان، نامهی من دیرشد
کودکِ ولگردِ فلک پیر شد
نامهی یوسف به زلیخا رسید
دستخطِ قیس به لیلا رسید
قاصد وامق برِ عذرا رسید
نامهرسان جان به لب ما رسید
نامهرسان، نامهی من دیرشد
کودکِ ولگردِ فلک پیر شد
لکلکِ آوارهی بیخانمان
روی چنار آمد و زد آشیان
جوجه برآورد زمان در زمان
هر نوهاش شد سرِ یک دودمان
نامهرسان، نامهی من دیرشد
کودکِ ولگردِ فلک پیر شد
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *
کار و کسب و مشاغل در ترانههای ایرانی
* * *