داود مقامی:‌گریزان

داود مقامی گریزان

گریزان
شعر: فیروز برنجیان
آهنگ: فیروز برنجیان
خواننده: داود مقامی

[ای زلف تو چون مار و رخ خوب تو چون گنج
بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج]
دامن کِشی چرا از من تو بی‌وفا
آهم به قلب سنگت ای صنم اثر ندارد
زیبایی تو را در آسمان قمر ندارد
بگو چرا تو بی‌وفا ز من گریزانی؟
ز دوریت فنا شوم چرا نمی‌دانی؟

به ظلمتِ شبِ قسم که دارد نشان ز گیسویت
قسم به قلبی که خورده تیر از کمانِ ابرویت
بیزارم کردی تو از زندگانی
سودی نبُردم از لطفِ جوانی
پس از این دیده‌ی گریان نتواند گریه کُند
که خورده تیر جور و جفا
دگر این دل ز فراقت نتواند ناله کُند
بیا و بنگر حالِ مرا

* * *ترانه‌شناسی داود مقامی در سایت راوی حکایت باقی

* * *

آزیتا: الهی خیر نبینی

آزیتا الهی خیر نبینی از جوونی

الهی خیر نبینی
شعر: خسرو هوشمند لنگرودی
آهنگ: علی نوعدوست
خواننده: آزیتا

تو اشکِ غم تو چشمونم نشوندی
من‌و تا مرز بدنومی کشوندی
اگه چهل سال میخواستم عمر کُنم من
تو عمرم را یه یک هفته رسوندی
الهی خیر نبینی از جوونی
همیشه بی‌کس و تنها بمونی

سه ساله کاسه‌ی چشمم پُر آبه
برات نومه نوشتم، بی‌جوابه
نمی‌دونم کدوم مکتب تو رفتی
که درساتون همش رنج و عذابه
الهی خیر نبینی از جوونی
همیشه بی‌کس و تنها بمونی

امیدوارم دلت یه کاسه خون شه
همیشه اشک چشمونت روون شه
خراب شه سقف خونه‌ت، تا دل تو
میون قلوه‌سنگها سرنگون شه
الهی خیر نبینی از جوونی
همیشه بی‌کس و تنها بمونی

* * *
«نفرین» در ترانه‌های ایرانی

* * *

داود مقامی: بر باد رفته

داود مقامی بر باد رفته

بر باد رفته
شعر: سعید مهناویان
آهنگ: سعید مهناویان
خواننده: داود مقامی

دانم ای زیبا روزی بر مزارم بنشینی
سر کُنی آه و زاری گوشه‌ی غم بگُزینی
من به امید وصالت عمر خود دادم بر باد
تا تو اکنون اینچنین بر خاک ماتم بنشینی
رفته‌ام از یاد، عمر بی‌بنیاد
در غم رویت داده‌ام بر باد
ناله‌های مرا شنیدی همچو بخت از برم رمیدی
پیش چشمان ژاله‌بارم با رقیبان من پریدی
داده‌ام ای داد عمر خود بر باد

به من بگو تا به کی با رقیبم می‌مانی؟
به گوش او از وفا قصه تا کی می‌خوانی؟
چو بسته شد پای او همچو من در دام تو
شبی ز خود از جفا ناگهانش می‌رانی!

(مُردم به این امید که شاید ز راه لطف
یک لحظه لااقل تو به گورم نظر کُنی)

عبرت بگیر از عمر من!
چو من نکش از او دامن!
تو عهد خود با او مشکن!

* * *ترانه‌شناسی داود مقامی در سایت راوی حکایت باقی

* * *

error: Content is protected !!