مرضیه: سراب آرزو

مرضیه سراب آرزو

سراب آرزو
شعر: بیژن ترقی
آهنگ:‌ پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه

منم که چشمه‌ی سرابم
چو نقش آرزو بر آبم
همچو قصه و فسانه‌امبلرزدم دل از نسیمی
به بحر زندگی حبابم
در زمانه بی نشانه‌ام

آرزو، آرزو، ای سرابِ بی‌کران
ای امید بی‌نشان
ای که فتنه‌های تو
آتشم زند به جان
عشق من بُوَد گناهِ من

منم عاشق، منم رسوا، بارِ غم به‌دل نشسته‌ای
منم عاشق، منم شیدا، مرغ بال و پر شکسته‌ای
چرا از ما تو ای زیبا رشته‌ی اُلفت گُسسته‌ای
نمی‌پرسی ز حالِ ما، فارغ از این جان خسته‌ای

جز به دل مشتاقان، غم خانه نمی‌سازد
و آن‌که ندارد سوزی دیوانه نمی‌سازد
سوز دل بود گواه من

به چشم تو بیگانه منم
چو قصه و افسانه منم
به دلبری افسانه تویی
ز عاشقی دیوانه منم

نه از دلم گیری خبری
نباشدت بر ما نظری
نه اشک من سوزد دل تو
نه آه من دارد اثری

منم عاشق، منم رسوا، بار غم به دل نشسته‌ای
منم عاشق، منم شیدا، مرغ بال و پر شکسته‌ای
چرا از ما تو ای زیبا رشته‌ی الفت گسسته‌ای
نمی‌پرسی ز حال ما، فارغ از این جان خسته‌ای

* * *

مرضیه: اسیر

مرضیه اسیر

اسیر
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه

ای دل تو رها ز بلا نشوی
از دام بلا تو رها نشوی
تا در غمِ ما تو فنا نشوی

ای شام سیه که سحر شده‌ای
ای قطره ی اشک که گُهَر شده‌ای
از سوزِ دلم تو خبر شده‌ای

امیدی و صفای این دل نومیدی
به شب، تو جلوه‌گر چو زهره و ناهیدی
از غمِ نهان تو غافلی
تو خود ز عشقِ آتشین من آگاهی
تو خود نشان این شراره‌ی جانکاهی
فتنه‌ای تو آتشِ دلی

تو شمع خلوتِ ما
تو نورِ ظلمتِ ما
تو امیدِ منی
تو صفای منی
تو نویدِ منی

تو همزبانِ دلی
تو خود نشانِ دلی
به کنارِ دلم، به مزارِ دلم
بیا دمی تو بنشین

تو پرورده‌ی اشک و آهی
پناهِ دلِ بی‌پناهی
گناهم، سراپا گناهم
اگر دارد عاشق گناهی

اسیرم، اسیرِ دلِ مُبتلا منم
اسیرِ ستمکاریِ آشنا منم

دلم ز سوزِ تو نهانی لرزد
تنم چو شاخه‌ی خزانی لرزد
ای جان! از سوزِ نهان تو جدا نشوی

* * *

مرضیه: مهربان شو

مرضیه مهربان شو

مهربان شو
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

مهربان شو! مهربان شو!
با مُحبان همزبان شو!
تا بگویم عاشقی تو

شمعِ جمع بی‌نصیبان
آشنای بی‌کسان شو!
تا بگویم عاشقی تو

عشق اگر خواهی، خدا را
بی‌خبر شو از من و ما
یا از اول ترک سر کُن
یا که از این ره حذر کُن

گر عاشقی یادی ز دلِ آسوده مکُن
یا عشقِ خود با رنگِ هوس آلوده مکُن
بشنو! اگر دیوانه شدی عاشق نشوی
گر به جنون افسانه شدی عاشق نشوی

آخر این برقِ تمنا سوزدت ای گل سراپا
من که بر این آتشِ غم دل سپردم
غیر آه و سوز و محنت گو چه بُردم

* * *

error: Content is protected !!