اگر فهرستی از نام ترانهخوانان داشته باشیم که شروع فعالیت هنری و خوانندگیشان از آغاز کار رادیو در دهههای بیست تا پایان سال ۱۳۷۵ باشد، میبینیم تعداد آنهایی که از یکی دو یا سه ترانه بیشتر نخواندهاند، زیاد نیستند. نامآشناترین آنها برای همگان «حسن گلنراقی» است با اجرای تکترانۀ «مرا ببوس» و کمتر شناختهترینشان شاید «منوچهر همایونپور» که او نیز چندی پیش از میان ما رخت بربست و رفت.
مشهورترین ترانهای که از او بهیادگار مانده، ترانۀ «در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد» است با شعری از «پژمان بختیاری» و آهنگی از ساختههای خودش در سال ۱۳۲۸ خورشیدی. ترانۀ دیگری که ملودی آهنگ آن بعدها دستمایۀ خلق سرودی ماندگار و انقلابی شد، «نوای چوپان» نام دارد. این ترانه اول بار با شعری از «هوشنگ شهابی» در سال ۱۳۲۹ با نام «بچۀ چوپان» اجرا شده بود. آنچه که اما بعدها شکل سرود بهخود گرفت و امروز در دست ماست [در اینجا]، شعرش را در سال ۱۳۳۷ «محمود ثنایی» متخلص به «شهرآشوب» گفته و آهنگ آن در گوشۀ شوشتری و برگرفته از آهنگی محلی است.
بهشب، لحظهای که در دامن افق سر کشد ستاره
کند با فسونگری، سوی عاشقان، هر زمان نظاره
شبان، با نوای نی، گویدت خوش از کوه و از کناره
که از کس نشانه، در این گردش زمانه، کجا مانده جاودانه
نماند ز ما اثر، در جهان مگر شعر عاشقانه
خوشا لحن عاشقی، زانکه جاودان ماند این ترانه
سحرگه، که در چمن، غنچه پیرهن میدرد ز مستی
دهد جلوۀ سحر، رونق دگر بر جمال هستی
بگیرد ز ژالهها، جام لالهها، حال میپرستی
شنیدم ز بلبل، که گفتی به خوشهچینی
که گل زین چمن نچینی.
که این لاله و سمن، سرو و نسترن، هر کجا که بینی
بود قلب عاشقی، دست دلبری، موی نازنینی.
* * *
چند ترانهای که «منوچهر همایونپور» خوانده، البته میتوانست با صدای خوانندگان دیگری از همدورههای او به همین خوبی نیز اجرا و ماندگار شود. آنچه که اما او را از دیگران متمایز میکند، شاید سرگذشت و ماجراهایی باشد که او در دوران کوتاه فعالیتهای هنریاش داشته و از سر گذرانده.
منوچهر همایونپور در سال ۱۳۰۳ در شهرستان بروجرد بهدنیا میآید. پدرش نظامی بوده و درجۀ سرهنگی داشته، و آرزوی اینکه پسر به مدرسه نظام برود و به منصبی در ارتش برسد. پسر اما در حال و هوای شعر و موسیقی و گوش دادن به صفحات گرامافون و صدای آواز تاج اصفهانی و بدیعزاده و قمر و روحانگیز.
از خاطراتی که از آن دوران تعریف کرده یکی اینکه: کلاس ششم دبستان بوده. فردای شبی که ترانۀ محلی «ای خدا آگر بارانه» را شنیده و یاد گرفته، سر کلاس در عوالم خود میزند زیر آواز و این وقتی بوده که معلم، یعنی آقای شیخالاسلامی داشته قواعد دستور زبان فارسی را درس میداده و مشغول نوشتن پای تختهسیاه بوده. همکلاسیها مات و متحیر. معلم از آنها بیشتر، و عصبانی هم. جوان اما همچنان در عوالم خود و «ای خدا آگر بارانه» که آقای شیخالاسلامی ناباورانه میرسد بالای سرش و با خطکش دستش با همان ریتم ترانهای که جوان میخوانده، شروع میکند روی سر او ضرب گرفتن.
«. . . وقتی بهخود آمد که همۀ شاگردان برگشته و به او خیره شده بودند و معلم متحیر و شگفتزده با خطکشی که در دست داشت به سر و کلۀ شاگرد بازیگوش میزد و با تکرار هر ضرب آهنگ، ضربتی بر فرق منوچهر خان میکوفت و عجیب این بود که با وجودی که درد توی سر و مغزش پیچیده بود با معلم همآواز شده و همراه او آهنگ را تا آخر خواند.» [از مصاحبه با مجلۀ اطلاعات هفتگی، شماره ۶۸۹ آبانماه ۱۳۳۳]
پس، از پسر آنچه که پدر انتظارش را داشته حاصل نمیشود. بیست و یکساله است که تحصیلات متوسطه را تمام میکند، عطای پدر را به لقایش میبخشد و به تهران میآید و میشود کارمند اداره.
سه سالی میگذرد که با ابوالحسنخان صبا آشنا و پایش به ادارۀ رادیو باز میشود. خاطرۀ دیگری که کمتر از آن اولی کمتر دردناک نیست اینکه: اولین باری که پشت میکرفون رادیو میرود، بهیاد آقای شیخالاسلامی معلمش که حالا دیگر مرحوم شده است؛ و با خاطرۀ آن خطکشهایی که بر فرق سرش خورده بود، ترانۀ «ای خدا آگر بارانه» را میخواند.
«آنروز پس از آنکه برنامۀ من تمام شد و تعدادی از علاقمندان به موسیقی برای تشویق به رادیو تلفن کردند، از اتاق پخش استودیو خوشحال و خندان بیرون آمدم. یک تلفن هم در میان این تلفنها بود و وقتی گوشی را برداشتم صدای پدرم را شنیدم که با عصبانیت و همراه با حرفهای ناشایست میگوید: «من عمری با شرافت و آبرو زندگی کردم و تو با اینکارت آبرو و حیثیت چندین سالۀ خانوادگی ما را بهباد دادی!» و بعد از آنهمه ناسزا، گوشی را گذاشت و از آنروز دیگر نه او خبری از من گرفت و نه من بهسراغ او رفتم.» [از مصاحبه با مجلۀ خواندنیها، شماره ۸۸ فروردین ۱۳۳۵]
منوچهر همایونپور، یکبار در فیلمی هم ظاهر میشود. نقشی کوتاه در فیلم «گلنسا»، در کنار «قاسم جبلی». سی سال بیشتر ندارد. در آن فیلم و در همان نقش کوتاه، ترانهای میخواند که «بیقرار» نام دارد. اصل آهنگ محلی کردی است و خود او آن را تنظیم و تهیه کرده است. ترانهای که باعث شهرت او میشود و مدتها جزو پر فروشترین آهنگهای روز بوده. گاهگاهی شعر هم میگفته. چند سروده فکاهی از او بهصورت پیشپرده در تئاترهای آن روزگار اجرا شده. ولی این هنر خوانندگی او بهخصوص اجرای ترانههای محلی است که نام و یاد او را ماندگار کرده است.
«. . . منوچهر همایونپور، جوان بیست و شش سالهیی که آواز روحپروری دارد. وی چند سالی است شهرت بسزایی بهدست آورده و در بین هنرمندان جوان مشخص و انگشتنما شده است. فرزند سرهنگ همایونپور میباشد او بیشتر ارزش هنری خود را مرهون راهنماییهای استاد ارجمند، ابوالحسن صبا میداند و چون در بروجرد متولد شده و بیشتر کودکی خود را در نواحی غرب گذرانیده است علاقه و احاطۀ کاملی به آهنگهای محلی آن دیار دارد و با کششهای بهجا و ابتکار، حق هر آهنگ را با صدای گرم و دلنشین خود ادا میکند. دکتر کرون، استاد فن موسیقی و هنرهای زیبای دانشگاه کالیفرنیا که برای مطالعه موسیقی ایران به تهران آمده است و قصد دارد آهنگهای محلی ایران را جمعآوری کند، هنر همایونپور را ستوده و از او تشویق و تقدیر زیاد نموده است و آتیۀ درخشانی را در صورت ادامه کار، برای این هنرمند جوان پیشبینی کرده است.» [مجلۀ اطلاعات هفتگی، ۳ خرداد ماه ۱۳۳۰]
«. . . منوچهر همایونپور، جمعا حدود پانزده سال با رادیو همکاری میکند و در این فاصله دو بار، و هر بار یکسال رادیو را ترک میکند. استاد حسین قوامی در خطاب به او گفته: «همایونپور عزیزم، بهنظر من و بهعقیدۀ خیلیها که اهل موسیقی هستند، شما مثل یک ماهی دریا هستید که محیط رادیو مانند یک حوض کوچکی بود برای شما که قابل شناوری شما را در آن نداشت و بههمین دلیل محیط مساعد برای ابراز هنر شما نبود و کنار رفتید. ولی آنها که باید قدر هنر شما را بدانند، میدانند.» [مردان موسیقی سنتی و نوین ایران، جلد اول، حبیبالله نصیریفر، صفحۀ ۳۸۱]
منوچهر همایونپور، صبح روز دوشنبه هفتم فروردین سال ۱۳۸۵ در اثر عارضۀ قلبی در بیمارستان مهراد، در تهران درگذشت.
* * *
● تاریخچهٔ ترانهسرود «خون ارغوانها»
● در کُنج دلم عشق کسی خانه ندارد (مجموعه ترانهها)
* * *