«. . . شما نمیدونید که پرویز یاحقی و بیژن ترقی چقدر همدیگه رو دوست داشتند. من میتونم به اینها لقب مولانا و شمس تبریزی بدم. اینقدر که اینها عاشق و معشوق هم بودند.
همیشه میگفتم: «آقای ترقی آخه یک ذره هم هوای منو داشته باشید. همش که «پرویز» نمیشه که.» به هر صورت وقتی این شعر را گفت، همه، تعریفی بود از پرویز [یاحقی]»
بهار زیبا میشه، لاله و گل وا میشه
وقتی که خنده روی لب تو پیدا میشه
چشمای من ز دیدنت غرق تماشا میشه
پنجرهای به باغ گل رو به دلم وا میشه
خونهی غمها میشه، دلم که تنها میشه
تا تو ز ره میرسی،چه شور و غوغا میشه
چشمای من ز دیدنت غرق تماشا میشه
پنجرهای به باغ گل رو به دلم وا میشه
به محبتی بده فریبم
که تو شهر عاشقی، غریبم
منم و دلی ز غم پریشون
بیا که یه روز میشی پشیمون
چشمای من ز دیدنت غرق تماشا میشه
پنجرهای به باغ گل رو به دلم وا میشه
دلم تو سینه ز غمت نغمه بهپا میکُنه
نی شکسته هوسِ ساز و نوا میکُنه
نوای بلبل چمنو غرق صفا میکُنه
صدای پایت دلمو نغمهسرا میکُنه
چشمای من ز دیدنت غرق تماشا میشه
پنجرهای به باغ گل رو به دلم وا میشه
* * *
مثلث هنری: پرویز یاحقی، بیژن ترقی، حمیرا
* * *
از «بیژن ترقی» در سایت «روای حکایت باقی»
● حکایت ترانه «صبرم عطا کن» به روایت «بیژن ترقی»
● حکایت ترانه «بهار دلنشین» (بنان) به روایت «بیژن ترقی»
● حکایت ترانه «بگو که هستی» (دلکش) به روایت «بیژن ترقی»
● حکایت ترانه «کعبهٔ دلها» (الهه) به روایت «بیژن ترقی» و «الهه»
● حکایت تصنیف «از خون جوانان وطن» (الهه) به روایت «بیژن ترقی»
* * *