امروز (۱۸ اردیبهشت) مصادف است با سالمرگ «وارتان سالاخانیان». آزاده مردی ارمنیالاصل که در باورمندیاش به عدالت اجتماعی و عشقی که به مردم داشت، شکنندهترین شکنجهها را تاب آورد و نشکست. تا نگویند که از یاد فراموشانند؛ در یادمان او «مرگ وارتان» سرودهٔ «احمد شاملو» را با صدای شاعر، و اجرای ترانههایی که بر اساس این شعر اجرا شده را بشنویم.
«احمد شاملو» در پانویس شعر «مرگ نازلی» در مجموعه شعر «هوای تازه» و به یاد «وارتان» سروده و به چاپ رسیده، دربارۀ او که در تاریخ مبارزات سیاسی ایران «اسطوره ی مقاومت» لقب گرفت، نوشته است:
«وارتان سالاخانیان پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ گرفتار شد. همراه مبارز دیگری ـ «کوچک شوشتری» ـ زیر شکنجۀ ددمنشانهئی به قتل رسید و به سبب آن که بازجویان جای سالمی در بدن آنها باقی نگذاشته بودند برای ایزگم کردن، جنازۀ هر دو را به رودخانۀ جاجرود افکندند.
«وارتان» یک بار شکنجهئی جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد. منتها بار دیگر یکی از افراد حزب توده در پروندۀ خود او را شریک جرم خود قلمداد کرد و دوباره برای بازجوئی از زندان قصر احضارش کردند. من او را پیش از بازجوئی دوم در زندان موقت دیدم که در صورتش داغهای شیار وار پوست کنده شده به وضوح نمایان بود.
در شکنجههای مجدد بود که «وارتان» در پاسخ سؤالهای بازجو لجوجانه لب از لب باز نکرد و حتی زیر شکنجههائی چون کشیدن ناخن انگشتها و ساعات متمادی تحمل دستبند قپانی و شکستن استخوانهای دست و پای خویش حتی نالهئی هم نکرد. . .» [مجموعه اشعار احمد شاملو، کانون انتشاراتی و فرهنگی بامداد، جلد ۱ صفحه ۶۰۱ ـ ۶۰۰]
« ـ وارتان! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار. . . »
وارتان سخن نگفت.
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت. . .
« ـ وارتان! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجۀ مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است!»
وارتان سخن نگفت.
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت. . .
وارتان سخن نگفت
وارتان ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت. . .
وارتان سخن نگفت
وارتان بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!» و
رفت. . .
* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *