ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خوردهایم
ما برای آنکه ایران خانهٔ خوبان شود
رنج دوران بُردهایم . . .
شما هم شاید این ترانه را بهیاد داشته باشید. شعرش از «نادر ابراهیمی» است و سالها پیش با صدای «محمد نوری» روی تیتراژ سریال «سفرهای هامی و کامی» خوانده میشد.
داشتم بریدهروزنامههای قدیمی را مرتب میکردم؛ برخوردم به گفتوگویی با «مصطفی اسکویی» کارگردان و بازیگر نامآشنا در هنر نمایش و تئاتر که فروردین ۱۳۸۳ در روزنامهٔ «شرق» چاپ شده است. روی مطلب چشم میدواندم رسیدم به این بخش از آن گفتوگو که صحبت از کجفهمی و بداندیشیهای عوام در بارهٔ زنان علاقمند به بازیگری تئاتر، و تحقیر و طرد آنها از خانه و خانواده است. و بعد راهحلی که برای این مشکل پیدا میکنند. ازدواج مصلحتی! تا در سایهٔ آن اول حیثت زن بازیگر حفظ شود؛ و بعد با حضور آنها بر صحنهٔ تئاتر، هنر نمایش در ایران نیز اعتبار واقعی خود را بیابد.
این بود که از آن ترانه یادم آمد و آنهایی که برای حیات بخشیدن به جریانی فرهنگی، هنری، اجتماعی و یا سیاسی در پسزدن پیشداوریها خون دلها خوردهاند و در زمان خود، رنج دوران برُدهاند. کسانی که به باورمندی انتخاب خود، و شوری که در دل و سر داشتهاند، جوانی و گاه حتی آینده و زندگی خود را ـ اگر نگوییم باختهاند ـ که آگاهانه تاخت زدهاند و این راه کموبیش همواری که امروز میبینیم حاصل آن فداکاری و از خود گذشتنهاست.
این فراز از آن گفتوگوی بلند را بخوانیم.
* * *
«. . . هنرمند گرانقدر بانو «لُرتا» [لُرتا هایراپتیان] بیش از پنجاه سال از عمر خود را در راه پیشرفت هنر نمایش در ایران صرف کرد. لُرتا به دلیل عشق به هنر تئاتر و ادامه همکاری، با گروههای غیر ارمنی به سال ۱۳۱۲ با «عبدالحسین نوشین» ازدواج کرد. او در سالهایی پا به میدان گذاشت که نوع تئاتر اروپایی در ایران، فاقد بازیگر «زن» بود؛ و نقش زنان را هم مردها بازی میکردند.! به سال ۱۳۰۰ بود که این نوع تئاتر در ایران برای نخستینبار دارای زنی علاقهمند و با استعداد شد.
زنانی که در دورهٔ اول، حتی دورهٔ دوم هم به میدان آمدند، زنان بسیار نجیب و به این هنر علاقهمند بودند. اما متاسفانه، بسیاری از آنها هنگامی که در تئاتری بازی میکردند، دیگر شب به خانه راه نمییافتند و این یک فاجعه بود.
یکی از دلایل ازدواج و زن گرفتن خود من هم اصلاً همین بود! اتحادیهای در سال ۱۳۲۴ درست شد که آن را اولین «اتحادیهٔ هنرپیشگان» نامیدند. در آنجا عدهای بلند شدند [با اشاره به مسئلهٔ طرد شدن زنان بازیگر از جمع اقوام و خانواده، به دلیل بازیگریشان در تئاتر] گفتند: «آخر این جوری که نمیشود، با این خانمها چه کار کنیم؟ مردم چه میگویند؟»
گفتیم: خیلی خُب! مسئلهای نیست؛ یکی، یک زن میگیریم مسئله حل میشود!
عطاءالله زاهد که همیشه شیخ ما بود گفت: «اگر راست میگویی جوان، اول تو خودت بگیر!»
گفتم: «خُب میگیرم.»
فردای همان روز به دیدار خانم [عزت] روحبخش رفتم. خوانندهٔ مشهور آن سالها. •
گفت: «خواهر من سه تا دختر داره، بیا هر کدوم رو که میخوای بگیر!» ••
ازدواج اولی که کردم، ازدواج با خانم اسکویی سابق! «مهین عباس طاقانی»؛ واقعاً به دلیل همین مسائل بود. با داشتن «مهین» بود که توانستم یک گروه تئاتری تشکیل دهم. . .»
برگرفته از گفتوگوی مصطفی اسکویی با سهیل آصفی، روزنامه شرق، سهشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۳
* * *
پانویس:
• عزت روحبخش در شانزدهسالگی بازی در نمایش «خسرو و شیرین» و اپرت «دخترک بُت پرست» را تجربه کرده بود؛ اما بعد به خواندن ترانه روی آورد و از خوانندگان بهنام دههٔ ۲۰ در رادیو ایران شد. از ترانههای مشهور با صدای او یکی هم ترانهٔ «کبوتر بهشتی» با شعر «اسماعیل نواب صفا» و آهنگی از «حسین صمدی» است. (در اینجا بشنوید)
•• این سه دختر [که عزت روحبخش خالهٔ آنها بود] یکی فرحدخت بود که با «عباس شاپوری» [آهنگساز و نوازندهٔ ویلون] ازدواج کرد و با نام هنری «پوران» به شهرت رسید. دیگری، «گیتی» بود که با «انوشیروان روحانی» [آهنگساز و نوازندهٔ پیانو] ازدواج کرد. و دیگری همین «مهین» بود که با «مصطفی اسکویی» ازدواج کرد و خود بازیگر تئاتر، مُدرس، مترجم آثار ارزندهٔ نمایشی و یکی از بنیانگذاران «تئاتر آناهیتا» شد.
تکچهرههای «مهین و مصطفی اسکویی» برگرفته از: دفتر هنر، ویژهٔ هادی شفائیه، شمارهٔ ۱۲، اسفند ۱۳۷۹، صفحهٔ ۱۶۷۷و ۱۶۷۸ [در اینجا]
* * *
بازگشت به فهرست یادگارهای ماندگار دکتر «هادی شفائیه»
* * *