مرضیه: نقش غم

مرضیه نقش غم

نقش غم
شعر:‌ اسماعیل نواب صفا
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

من زاده‌ی کوهستانم
دور افتاده ز بُستانم
با غصه همآغوشم
می‌سوزم و خاموشم

پرورده‌ی غمها گشتم
آواره‌ی صحرا گشتم
آماج بلا شده‌ام
پامال جفا شده‌ام

بلاکِشیده‌ای حال دلم را می‌داند
جفاخریده‌ای نقش غمم را می‌خواند
آه از تنهایی!
سکوت شب بُوَد محرم راز پنهانم
لهیب تب بُوَد همدم شام هجرانم
کو همآوایی؟

گویم همه‌شب تنها
شرح غم هجران را
با خار بیابانها
چه کسی شِنَوَد نفسی
شرح غم پنهانم را؟

کردی تو فراموشم
رفتی چو از آغوشم
غمدیده و خاموشم
نکُند مَهی از نگهی
روشن، شب هجرانم را

تشنه لبم، روز و شبم در حسرت طی شد
همدم من، محرم من فریاد نِی شد
غم تو هر دم فزوده دردم
گویم همه‌شب تنها
شرح غم هجران را
با خار بیابان ها
. . .

* * *

مرضیه: اشک گرم

مرضیه اشک گرم

اشک گرم
شعر: نواب صفا
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

تا نگاه گرم او را دیده‌ام من
جلوه‌های آرزو را دیده‌ام من
طایر پَر بسته‌ام من
شاخه‌ی بشکسته‌ام من
رهگذاری خسته‌ام من

شبنم صبح بهارم
اشک گرم روزگارم

یار من شو، یار من شو
یار بی‌آزار من شو
جلوه ی هر گلسِتانی
رونق گلزار من شو

شبنم صبح بهارم
اشک گرم روزگارم

امید من، نشنوی از چه فغان مرا
قصه‌ی سوز نهان مرا
مرو از آغوشم، مکُن فراموشم
که بی‌وجود تو چو شمع خاموشم
گریه‌ی من نکُند اثری
بی‌خبر از من بی‌خبری

چو گشته‌ای صیادم
چرا که نشنوی فریادم
مهربانِ من شو
همزبانِ من شو

* * *

مرضیه: در آتشم

مرضیه در آتشم

در آتشم
شعر: اسماعیل نواب صفا
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضی

در آتشم، در آتشم
ز دوریت چه می‌کِشم
ای خدای من، ناله‌های من از چه اثر نکُند
کز کنار من نوبهار من قصد سفر نکُند

مرو تو ای غمخوارم
به دستِ غم مسپارم
نه طاقتِ تنهایی، نه تابِ دوری دارم
غم تو بشکند نهالِ انتظارم

در آتشم، در آتشم
ز دوریت چه می‌کِشم
ای خدای من، ناله‌های من از چه اثر نکُند
کز کنار من نوبهار من قصد سفر نکُند

از تو مرا در دل، خاطره‌ها باشد
یاد توام مونس در همه جا باشد
روز و شب تویی در مقابلم
کرده عشقِ تو خانه در دلم

گُل هم پَرپَر شد، بهارش آخر شد
دمی که بشُد ز شاخه جدا
من هم می‌میرم، دل از جان برگیرم
مرو ز برم، برای خدا

چون لاله‌ی صحرایی، من مانم و تنهایی
تو مرو!
گردیده نصیبِ من از عشق تو رسوایی
تو مرو!

من این دل، من این غم،
چون بروی ز برم، بی‌تو کجا ببرم
امیدِ من به زندگانی
تویی، تویی، چرا ندانی!؟

* * *

مرضیه: سنگ صبور

مرضیه سنگ صبور

سنگ صبور
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

عشوه از حد می‌برد چشم تو
ای سرچشمه‌ی عشق و جوانی
فتنه بر پا می‌کُند ناز تو
ای خو کرده با نامهربانی

گه چو دریا پُر ز رازی
گه چو دشتی سینه‌بازی
گه چو آتش گرم مهری
گه چنان گُل غرق نازی
چون خم بی‌باده گه بی‌جوش و تابی
چون شراب کُهنه گه پُر التهابی

جای آن سنگ صبور ای قصه‌گو، با من بگو
تا به تنهایی کُنم با او زمانی گفتگو
تا شود صبرش تمام و بِشکند در پای من
سنگ ازآن نامهربان شد مهربان‌تر، وای من!

عشوه از حد می‌برد چشم تو
ای سرچشمه‌ی عشق و جوانی
فتنه بر پا می‌کُند ناز تو
ای خو کرده با نامهربانی

آخر ای زیبای من! افسونگری اندازه دارد
هر زمان بینم تو را، چشمت فریبی تازه دارد
من از آن روزی که بستم با تو پیوند مُحبت
گرچه گُل بودی، ندیدم از تو لبخند مُحبت
سوختم پروانه‌وار از داغ این زود آشنایی
ساختم، اما نکردم شِکوه از درد جدایی

* * *

مرضیه: اشک پاک

مرضیه اشک پاک

اشک پاک
شعر: نواب صفا
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

من اشک پاک روشنم
فروغ جاودان منم
قرار جان بی‌قرارم

گهی ستاره می‌شوم
به سوی آسمان ‌روم
گهی چو شبنم بهارم

گهی به رنگ گوهرم
که زیبِ مویِ دلبرم
گهی بر دامن گُل مکان دارم
منم کز عشق و صفا نشان دارم

هر کجا می‌گذرم
رنگ غمها ببرم
گهی به چشم عاشقان قدم گذارم
رهی به جز رهِ وفا نمی‌سپارم

ز من مکش دامان،‌ که جهانی دیگر بینی
بیا، بیا با من که نشان از گوهر بینی
گهی بی‌شکیبم
اسیر فریبم

می‌گریم به حال خود می‌گریم
بر رنج و ملال خود می‌گریم
دمی نگر تو در آیینه‌ی من
سینه‌ی بی‌کینه‌ی من
در همه جا مظهر من شد

نظر فکن به تن خاکی من
گوهر افلاکی من
پاکی من شد زیور من شد

تو غافل از صفای من
ز جلوه‌ی وفای من

* * *

error: Content is protected !!