حبیب‌الله بدیعی نغمه‌پرداز ترانه‌های ماندگار

حبیب الله بدیعی

در جمع آهنگ‌سازانی که ساز تخصصی‌شان ویلون است «مهدی خالدی»، «علی تجویدی»،‌ «حبیب‌الله بدیعی»، «پرویز یاحقی» و «همایون خُرم» را «پنج سوار سرنوشت موسیقی ایران» می‌نامندند.

ادامه خواندن حبیب‌الله بدیعی نغمه‌پرداز ترانه‌های ماندگار

محمدرضا شجریان: پر کن پیاله را

محمدرضا شجریان پر کن پیاله را

سرودهٔ «جادوی بی‌اثر» از زنده‌یاد «فریدون مُشیری» را بیشتر با مطلع آن [پُر کُن پیاله را] می‌شناسیم. این شعر اولین‌بار در اوایل دههٔ ۵۰ در برنامهٔ شمارهٔ ۷۷ «گل‌های تازه» [به سرپرستی هوشنگ ابتهاج]، با آهنگی از ساخته‌های «فریدون شهبازیان» و صدای «محمدرضا شجریان» اجرا شد. تکنوازی و جواب آواز در این اجرا از «حبیب‌الله بدیعی» [نوازندهٔ ویولُن] و دکلمهٔ شعر با صدای «آذر پژوهش» است.

ادامه خواندن محمدرضا شجریان: پر کن پیاله را

مرضیه: نگاه گویا (سوزم از آتش جدایی)

مرضیه نگاه گویا

نگاه گویا
(سوزم از آتش جدایی)
شعر: تورج نگهبان
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

سوزم از آتشِ جدایی
ای امید دلم کجایی!؟

شب به یاد تو گذشت و سپیده‌ی سحر دمیده
چَشم من بوده به راهت، دمی نخفته تا سپیده
سوزم از آتشِ جدایی
ای امید دلم کجایی!؟

دمی با من نمانده، می‌گذری
به سوز دل نشانده، می‌گذری
نگاهم را نمی‌دیدی که موج آرزوها بود
اگر رازم نپرسیدی، نگاه من که گویا بود

سوزم از آتشِ جدایی
ای امید دلم کجایی!؟

شب به یاد تو گذشت و سپیده‌ی سحر دمیده
چَشم من بوده به راهت، دمی نخفته تا سپیده

سوزان ‌شرری ز نگه زده‌ای تو به جان
دیگر شده این دلِ من همه سوزِ نهان

همره دل رفته‌ای از آشیانم نازنینا، خدا نگهدار
همچو امید از برِ من رفته‌ای عشق آفرینا، خدا نگهدار
همره دل رفته‌ای از آشیانم نازنینا، خدا نگهدار

سوزم از آتشِ جدایی
ای امید دلم کجایی!؟

شب به یاد تو گذشت و سپیده‌ی سحر دمیده
چَشم من بوده به راهت، دمی نخفته تا سپیده

* * *
در رهگذر عمر با «تورج نگهبان»

* * *

محمدرضا شجریان: جام تُهی (نگاهنگ)

پُر كُن پیاله را . . .

سرودهٔ «جادوی بی‌اثر» از زنده‌یاد «فریدون مُشیری» را بیشتر با مطلع آن [پُر کُن پیاله را] می‌شناسیم. این شعر اولین‌بار در اوایل دههٔ ۵۰ در برنامهٔ شمارهٔ ۷۷ «گل‌های تازه» [به سرپرستی هوشنگ ابتهاج]، با آهنگی از ساخته‌های «فریدون شهبازیان» و صدای «محمدرضا شجریان» اجرا شد. تکنوازی و جواب آواز در این اجرا از «حبیب‌الله بدیعی» [نوازندهٔ ویولُن] و دکلمهٔ شعر با صدای «آذر پژوهش» است.

جام تهی

پُر كُن پیاله را
كاین آب آتشین
دیری‌ست ره به حال خرابم نمی‌برد!

این جام‌ها ـ كه در پی هم می‌شود تُهی ـ
دریای آتش است كه ‌ریزم به كام خویش،
گرداب می‌رباید و، آبم نمی‌برد

من با سمند سركش و جادویی شراب،
تا بیكران عالم پندار رفته‌ام
تا دشت پُر ستارهٔ اندیشه‌های گرم
تا مرز ناشناختهٔ مرگ و زندگی
تا كوچه‌باغ خاطره‌های گریز پا،
تا شهر یادها . . .
دیگر شراب هم
جز تا كنار بستر خوابم نمی‌برد!

هان ای عُقاب عشق!
از اوج قله‌های مه‌آلود دوردست
پرواز كُن به دشت غم‌انگیز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمی‌برد . . .!

آن بی‌ستاره‌ام كه عقابم نمی‌برد!

در راه زندگی،
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی،
با این‌كه ناله می‌كشم از دل كه: آب . . . آب . . .
دیگر فریب هم به سرابم نمی‌برد!

پُر كُن پیاله را . . .

فریدون مُشیری
از مجموعهٔ «بهار را باور کُن»

* * *
اشعار «فریدون مشیری» در این سایت

* * *

حکایت ترانه «کعبه‌ی دلها» به روایت «بیژن ترقی» و «الهه»

الهه کعبه دلها

«. . . این رقت طبع مرحوم حبیب‌الله بدیعی و سوز درونش مرا یاد صحنه‌ای از منظومه‌ی «نظامی» انداخت که پدر مجنون میاد به مجنون میگه: «آقا!‌ بیا بریم به خانه‌ی کعبه و از خداوند بخواه که این عشق را از تو بگیره.» و او [مجنون] میره و از خدا می‌خواد که: «عشق منو زیاد کُن و افزون کُن و . . .» و این شعر را آغاز کردم: چو مجنون گیرم از عاشقان نشانه‌ی کعبه ـ دل بشکسته را می‌برم به خانه‌ی کعبه . . .»

ادامه خواندن حکایت ترانه «کعبه‌ی دلها» به روایت «بیژن ترقی» و «الهه»

رویا: چرا چرا خدایا (گلهای رنگارنگ ۴۶۳)

رویا چرا چرا خدایا

چرا، چرا خدایا
(گلهای رنگارنگ ۴۶۳)
شعر: سیمین بهبهانی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: رویا

غافلی ز کارم چرا، چرا، چرا خدایا
جز تو کس ندارم رها مکن مرا خدایا

نه انتظار آرزو، نه عشق و آشنایی
وجودِ من گرفته خو به محنتِ جدایی
نگاه حسرتم زبان به گفتگو گشوده
که جز بلا از این جهان، نصیب من چه بوده

غافلی ز کارم چرا، چرا، چرا خدایا
جز تو کس ندارم رها مکن مرا خدایا

در سکوتِ شبها،
بی‌نصیب و تنها،
به دامن صحرا
نشستم و گذشته را بهانه کردم
سرشکِ غم ز دیدگان روانه کردم

فراموشم مکن دگر
که همچو می در جوشم
مکن نظر به ظاهر خاموشم
چه بی‌سامان در این بلا
به دست موج و طوفان شدم رها
غمم ندارد پایان

نه انتظار آرزو، نه عشق و آشنایی
وجودِ من گرفته خو به محنتِ جدایی
نگاه حسرتم زبان به گفتگو گشوده
که جز بلا از این جهان، نصیب من چه بوده

غافلی ز کارم چرا، چرا، چرا خدایا
جز تو کس ندارم رها مکن مرا خدایا

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

پوران: قصه‌ آشنایی

پوران قصه آشنایی

قصه‌ آشنایی
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: پوران

اگر چه عمری ای سیه‌مو چون موی تو آشفته‌ام
درون سینه قصه‌ی این آشفتگی بنهفته‌ام
ز شرم عشق، اگر به ره ببینمت
ندانم چگونه از برابر تو بگذرم من
نه می‌دهد دلم رضا که بگذرم ز عشقت
نه طاقتی که در رُخ تو بنگرم من

اگر چه عمری ای سیه‌مو چون موی تو آشفته‌ام
درون سینه قصه‌ی این آشفتگی بنهفته‌ام
دل را به مهرت وعده دادم
دیدم دیوانه‌تر شد
گفتم حدیث آشنایی
دیدم بیگانه‌تر شد
با دل نگویم دیگر این افسانه‌ها را
باور ندارد قصه‌ی مهر و وفا را
مگر تو از برای دل قصه‌ی وفا بگویی
به قصه شد چو آشنا غصه‌ی مرا بگویی

اگر چه عمری ای سیه‌مو چون موی تو آشفته‌ام
درون سینه قصه‌ی این آشفتگی بنهفته‌ام
ز شرم عشق، اگر به ره ببینمت
ندانم چگونه از برابر تو بگذرم من
نه می‌دهد دلم رضا که بگذرم ز عشقت
نه طاقتی که در رُخ تو بنگرم من

* * *

مرضیه: گلریزان

مرضیه گلریزان

گلریزان
شعر: اسماعیل نواب صفا
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

روی تو بهارِ دل‌انگیزم
بوی تو بهشتِ طرب‌خیزم
بازا که به پای تو گل ریزم

دشت و دمن، باغ و چمن، لاله و ریحان پرورده
دستِ صبا در همه‌جا فرشِ زمرد گسترده

رها مکُن دامنِ گُل، بر رُخ گل خنده بزن
بیا و با لاله‌رُخان باده بزن طرفِ چمن
بیا که تاراج خزان از تو نهان می‌رسد از پی
بیا که چون عمر چمن، دولت من بی‌تو شود طی

دشت و دمن، باغ و چمن، لاله و ریحان پرورده
دستِ صبا در همه‌جا فرشِ زمرد گسترده

سبوی وصلم را پُر می کُن
بیا و با من عمری طی کُن
بهار جاویدم، روی تو
بهشت امیدم، کوی تو
در این چمن با من تو بمان
که بُگذرد عمرِ گذران

به هر طرف پیر و جوان خنده‌زنان در ساغر هم مِی ریزند
بسانِ مرغانِ چمن، ای گلِ من از بهر طرب برخیزند

دشت و دمن، باغ و چمن، لاله و ریحان پرورده
دستِ صبا در همه‌جا فرشِ زمرد گسترده

* * *

شمس: نرگس شیراز

شمس نرگس شیراز

نرگس شیراز
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: شمس

سنبل به چمن با ناز آمد
گل به گلستان باز آمد
در بزم جهان بوی نرگس
از چمن شيراز آمد

مرغ زیبا آمد به سخن
شور دیگر دارد دل من
نوشد هر کس جامی
از دست دل آرامی
گیرد ز جهان کامی

گل چون بیند روی تو را، رخسار دلجوی تو را
جلوه نماید عطر افشانی از سر گیرد
تازه شود گل، عشق و شوری دیگر گیرد
ای خوش آن کس بار دیگر از دست تو ساغر گیرد
ای گل تو چه با نازی، چون نرگس شیرازی

* * *

رویا: افسانه‌ی عشق

رویا افسانه عشق

افسانهٔ عشق
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: رویا

ای عاشقان، ای باده‌نوشان
ای عارفان، ای پرده‌پوشان
عشق این زمان افسانه گشته
غم ساقی میخانه گشته
دل در تب و من همچنان خاکستری، در کنار آتش نشسته‌ام
شمع‌ام که با افسردگی در پای این شعله‌های سرکش نشسته‌ام

ای آسمان، ای آسمان
ای بی‌‌خبر از تشنگان
ابر تو هم دیگر چرا باران ندارد
برقی زند گاهی‌ ولی‌ طوفان ندارد
دیوانه‌ام، دیوانه‌ام من که عمری دویدم پی‌ عشق و هرگز وفایی ندیدم
من که در بی‌ نیازی، ز دیوانه‌بازی به مجنون رسیدم

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *
از سروده‌های «معینی کرمانشاهی» در این سایت
معینی کرمانشاهی، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

error: Content is protected !!