قاسم جبلی: شبهای کارون

قاسم جبلی شبهای کارون

شبهای کارون
شعر: ناصر رستگار نژاد
آهنگ: ابراهیم سلمکی
خواننده: قاسم جبلی

در شب مهتاب بنگر در زیر نور ماه امواج کارون را
بر گذشته‌ها بنگر تا همچو من افتی یاد گذشته‌ها
بنگر آن قایق را
که چو قلب عاشقها
می‌رود پایین و بالا

به نوای قایقران ده گوش
غم دنیا را کُن فراموش
در عیش و نوش و مستی کُوش

طرفِ کارون نیمه شب
بنشین با عشق و طرب
جام می آور به لب، کُن تماشا
کارون زیبا را

دل به وجد آرد
رقصِ مرغان رنگارنگ
بر روی موج آب
خوش صفا دارد
با یار بنشستنِ قایق
در پرتو مهتاب

ز کفش گیری جامی
ز لبش گیری کامی
کی بری از دنیا نامی

ز نسیمش قلبت می‌لرزد
روی گونه اشکم می‌لغزد
از دیدن لرزش آب

شبهای کارون زیباست
عکس مَه در آن پیداست
جای یارانِ شیدا همه آنجاست
کارون بسی زیباست

* * *

فریدون فرخزاد: شب بود، بیابان بود، زمستان بود

فریدون فرخزاد شب بود بیابان بود زمستان بود

شب بود بیابان بود، زمستان بود
شعر: ناصر رستگار نژاد
خواننده: فریدون فرخزاد

شب بود، بیابان بود، زمستان بود
بوران بود، سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی‌جان بود

در پیشِ آن سیمین‌بر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
می‌کوشیدم بهرش از جان و دل
می‌بُردمش با خود سوی منزل

گیسویش از باد و باران گشته آشفته
در هر مویش گویی مروارید غلتان سُفته
طی شد راه دشوار
آخر بر من و یار
با بوسه‌ای گرمی به او دادم
با لبهای چون قند
بر رویم زد لبخند
برد آنهمه رنج و غم از یادم

♫  LP Cover  ♫

* * *

error: Content is protected !!