حکایت ترانه «شانه» (پوران شاپوری)

پوران بر گیسویت کمتر زن شانه

در دنیای موسیقی هر از چندی در جایی از جهان آهنگ ترانه‌ای از حسن استقبال مردم به شهرت می‌رسد؛ چنان‌که ترانه‌سرایانی در کشورهای دیگر هم شعری به زبان خود بر همان آهنگ می‌گذارند و خواننده‌ای هم آن را اجرا می‌کند. در ایران پیشینه‌ی بسیاری ترانه‌هایی از این‌دست به آهنگ‌های عربی و یونانی می‌رسد. ترانه‌ی «شانه» با صدای پوران از آن‌جمله است.

ادامه خواندن حکایت ترانه «شانه» (پوران شاپوری)

پوران: شب بود بیابان بود زمستان بود

پوران شب بود بیابان بود

شب بود، بیابان بود
کلام: ناصر رستگار نژاد / خواننده: پوران
بر آهنگ ترانه: Mi Barco Peregrino – Raul Garces

شب بود، بیابان بود، زمستان بود
بوران بود، سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی‌جان بود

در پیشِ آن سیمین‌بر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
می‌کوشیدم بهرش از جان و دل
می‌بُردمش با خود سوی منزل

گیسویش از باد و باران گشته آشفته
در هر مویش گویی مروارید غلتان سُفته
طی شد راه دشوار
آخر بر من و یار
با بوسه‌ای گرمی به او دادم
با لبهای چون قند
بر رویم زد لبخند
برد آنهمه رنج و غم از یادم

* * *

پوران: شب بود (با شعر جهانگیر سرتیپ‌پور به زبان گیلکی)

* * *

پوران:‌ شانه

پوران شانه

شانه
کلام: ناصر رستگار نژاد | خواننده: پوران شاپوری
بر آهنگ: البنت الشلبية | فیروز

بر گیسویت ای جان، کمتر زن شانه
چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه
بگشا ز مویت گرهی چند ای مه
تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه
دل در مویت دارد خانه
مجروح گردد چو زنی هر دم شانه
در حلقه‌ی مویت بس دل اسیر است
بینم خونین دل این و آن سر هر دندانه

* * *
حکایت ترانه‌ی «شانه» را در اینجا بخوانید!

* * *
نمونهٔ فارسی‌شدهٔ ترانه‌های مشهور

* * *

قاسم جبلی: شانه

قاسم جبلی شانه

شانه
شعر: ناصر رستگار نژاد | خواننده: قاسم جبلی
بر آهنگ: البنت الشلبية | فیروز

چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه
بگشا ز مویت گرهی چند ای مه
تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه
زیبا رویی، مشکین مویی
هر دم مویت افشان سویی
در حلقه‌ی مویت دارد دل خانه
آزرده می‌شود ای زیبا زنی هر دم شانه
مهرت دارم در دل یارم
قهرت مشکل سازد کارم.
دل در مویت دارد خانه
مجروح گردد چو زنی هر دم شانه
در حلقه‌ی مویت بس دل اسیر است
بینم خونین دل این و آن سر هر دندانه

* * *
حکایت ترانه‌ی «شانه» را در اینجا بخوانید!

* * *
نمونه‌ی فارسی شده‌ی ترانه‌های مشهور

* * *

ویگن: مهتاب (اولین ترانه)

ویگن مهتاب

 

ویگن مهتاب

مهتاب
شعر: ناصر رستگار نژاد
خواننده: ویگن

مهتاب!
ای مونس عاشقان
روشنایی آسمان
مهتاب!
ای چراغ آسمان
روشنی‌بخشِ جهان، کو ماهم!؟

نزدت چه شبها با او در آنجا بودیم
فارغ ز دنیا، لبها به لبها بودیم
با یکدگر ما پیشِ تو تنها بودیم
مفتون و شیدا، غرقِ تماشا بودیم

مهتاب!
امشب که پیش توام
او رفته و من مانده‌ام
افسوس رفت و آن دوران گذشت
سر نَهم بر کوه و دشت از هجرش

نزدت چه شبها با او در آنجا بودیم
فارغ ز دنیا، لبها به لبها بودیم
با یکدگر ما پیشِ تو تنها بودیم
مفتون و شیدا، غرقِ تماشا بودیم

*‌ * *

پوران: رفتی نگفتی (اولین ترانه)

پوران رفتی نگفتی

 

در دوره‌ای ناصر رستگارنژاد ضمن سرودن شعر برای ترانه، عضویت شورای نویسندگان رادیو را نیز بر عهده داشت، در همان ایام قرار می‌شود او برای عزت روحبخش که از خوانندگان روز در آن سالها بود ترانه‌ای بسازد. پس به خانه‌ی او می‌رود و در آنجا با عباس شاپوری آشنا می‌شود. این آهنگساز با پوران (خواهر زاده‌ی روحبخش) ازدواج کرده بود و این  خود زمینه‌ی آشنائی ناصر رستگارنژاد با پوران نیز می‌شود.

ناصر رستگار نژاد در مصاحبه‌ای ماجرای آشنایی‌‌اش با این هنرمندان را اینطور تعریف کرده است: «قرار بود بر روی یک آهنگ ترکی استانبولی شعری بگذارم که خانم روحبخش بخواند. این اولین آشنایی من با ایشان بود. بعد از دو سه بار که به خانه او رفتم. روزی آقایی را آنجا دیدم که آن روزها برای صفحه‌ای که با قاسم جبلی بیرون داده بودند بسیار مشهور شده بود. خانم روحبخش ایشان را آقای عباس شاپوری معرفی کرد و این اولین دیدار ما بود. آدرسش را به من داد و قرار همکاری گذاشتیم. به منزلش رفتم.
در طبقه‌ی دوم آپارتمانی در فیشرآباد زندگی محدود و محقری داشت. با پوران هم تازه ازدواج کرده بود. گفت: «برای خانمم [پوران] ترانه می‌خواهم.» عباس شاپوری یک ترانه خودش ساخته بود. «رفتی و نگفتی و دور از تو با غمت چه کنم.» این را ترانه را پوران با نام «بانو ناشناس» خوانده و به شکل صفحه‌ هم منتشر شده بود. «رفتی نگفتی» اولین ترانه‌ی پوران بود.»

رفتی نگفتی
شعر و آهنگ: عباس شاپوری
خواننده: بانو ناشناس (پوران شاپوری)

رفتی و نگفتی دور از تو با غمت چه کنم
سیل اشک هجرانت آخر می‌کَنَد ز بُنَم
عشقت گناه من، این دل گواهِ من
سوزد جان در هجران ای گلِ من
جز خون دل کی شد حاصلِ من
با دوری چون سازم من

می‌کًشد ما را خم ابروی او
بُرد از من طاقت غم دوری او
افتاده دل در شکنِ موی او
با سوزت می‌سازم من

* * *

ویگن ـ دلکش: رقیب (دو صدایی)

ویگن دلکش رقیب

رقیب
شعر: ناصر رستگار نژاد
آّهنگ: عطاالله خُرم
خوانندگان: ویگن ـ دلکش

جان تو جانِ او
جانم قربانِ او

ای رقیب، ای دشمنِ من
دشمنِ جان و تنِ من
بُرده‌ای زیبای ما را
تو گرفتی جای ما را

لعلِ لبِ او نوشِ تو
گرمایِ عقل و هوش تو
رازِ وفاداری چو من
می‌خواند او در گوش تو

جان تو جانِ او
جانم قربانِ او

می‌خواهم از خدایش
که سر نَهم به پایش
فدا شوم برایش

جان تو جانِ او
جانم قربانِ او

او قرارِ جانِ من بود
یارِ هم‌پیمانِ من بود
از برم او را ربودی
در کنارِ او غُنودی

من رفتم و تو آمدی
آتش به جان من زدی
تا بر سرِ پیمان بُوَد
هرگز مکُن با او بدی

جان تو جانِ او
جانم قربانِ او

ز عشق او تو مستی
دل مرا شکستی
برش کنون که هستی

جان تو جانِ او
جانم قربانِ او

* * *

ویگن: هوس

ویگن هوس

هوس
شعر: ناصر رستگارنژاد
تنظیم آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن

باز هم عاشق شده‌ام، عاشق بر غصه و غم
وای از این دل هوسبازم، بیرون شد از سینه رازم
از این دل کارم شده مشکل، می‌سوزم و می‌سازم
گه می‌گریم، گه می‌خندم بر این بختِ واژگون
از فرط غم، هر دم ریزم از چشمانم اشکِ خون
وای از این دل، داد از این دل که از نو گشته مایل
بر زیبایی نامهربان کز از حال من باشد غافل
هر کس شیدا نَبوّد، هرگز از ما نَبوّد
عشق و ماه و غم و می یارش شبها نَبوّد
با غصه و غم بودم و هستم شاد و سرمستم از این غم
هرگز در عالم نتوانم باشم بی‌عشق و بی‌غم،‌ یکدم

* * *

دلکش:‌ کنج قفس (گرفتار)

دلکش کنج قفس

گرفتار (کنج قفس)
شعر: ناصر رستگارنژاد
آهگ:‌ نیلوفر [دلکش]
تنظیم آهنگ و ارکستر: مجید وفادار
خواننده: دلکش

من گرفتارم و تو گرفتاری
من غمی دارم و تو غمی داری
وای از دل من
تو به کنج قفس، من به دلداری
شد هجرش مشکل من
به خدا که شدم سیر از این جهانی فانی
به خدا کُشدَم این بلای زندگانی
تو مرغ بی‌پَر و بال اسیر این قفسی
من هم اسیرم چون تو به دام کسی

● این ترانه ـ با تغییراتی در متن ـ با نام «کنج قفس»، اول بار در فیلم «شب‌نشینی در جهنم» اجرا شده است. (در اینجا بشنوید.)

* * *

بانو غزال: خفته

بانو غزال خفته

خفته
شعر: ناصر رستگار نژاد
آهنگ ارکستر: ساسان
خواننده: بانو غزل

خفته در آغوش چمن سیمین‌بر زیبایی
فارغ ز غوغای جهان در عالم رویایی
پروانه‌ای پَر می‌زند گِرد گلِ رخسار او
بر جانم آذر می‌زند اندیشه‌ی این کار او
گویا به رویای خوشی کین سان به لب دارد تبسم
خوشدل کسی کو یافته در خواب شیرینش تجسم
خواهم که بیدارش کُنم از خود خبردارش کُنم
او خفته به ناز و من مست تماشای او
ای خوش اگر بودمی آگه ز رویای او

* * *

error: Content is protected !!