سرود «ای ایران» دقیقا در ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۲۳ در تالار دبستان نظامی [دانشکدۀ افسری فعلی] و در حضور جمعی از چهرههای فعال در موسیقی ایران متولد شد.
برچسب: یادداشتهای راوی
منوچهر احترامی: دزده و مرغ فلفلی
منوچهر احترامی را بیشتر ما بابت قصههایی که برای کودکان نوشته میشناسیم. و شناختهترین از همهی آنچه که نوشته شاید «حسنی نگو یه دسته گل» با مطلع معروف و آشنای: «توی ده شلمرود ـ حسنی تک و تنها بود»، و باز با همین زمینه و زبان، قصههای: «حسنی ما یه بره داشت»، «تخممرغ و فرفری» و «دزده و مرغ فلفلی».
«منوچهر احترامی»، [متولد ۱۶ تیر سال ۱۳۲۰]، رشتهی ادبی را در مدرسهی دارالفنون خواند؛ حقوق را در دانشکدهی حقوق، و رشتهی قضایی را در دانشگاه تهران. وقتی درگذشت [۲۲ بهمن ۱۳۸۷] بازنشستهی سازمان مرکز آمار ایران بود.
اولین مطلب طنزی که برای مجلهی «توفیق» میفرستد، چاپ میشود. شانزده، هفده سالش بوده. بعد در «تهرانمصور» و «فردوسی» و «گلآقا» و مدتی هم در رادیو ـ تلویزیون و برنامههای «صبح جمعه»، و «شما و رادیو».
«کیومرث صابری» [گلآقا]، گویا جایی نوشته: «به نثر و شعر او رشک میبرم.» و «ابوالفضل زرویی نصرآباد»، قصاید او را بهقوت قصاید کلاسیک ایران و طنزش را از بهترین و ماندگارترین نوشتهها میداند.
* * *
یادی از «شهرزاد» شاعر، نویسنده، و رقصندۀ فیلمهای فارسی
راستی کدام ویژگی انسان است که او را در یاد و خاطر دیگران زنده و باقی نگه میدارد؟ تواناییهایشان یا متفاوت بودنشان در نوع زندگی و طرز فکر و رفتاری که داشته و یا دارند؟
ادامه خواندن یادی از «شهرزاد» شاعر، نویسنده، و رقصندۀ فیلمهای فارسی
«شهر قصه» تمثیلی از بحران هویت انسان امروز
با وجودی که از «بیژن مفید» تا به حال تعداد ۹ نمایشنامه به چاپ رسیده و علاوه بر این با آثاری که از نوشتههای او به روی صحنه آمده، و همچنین با بیش از صد و پنجاه نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی که توسط او ترجمه و کارگردانی شده، ولی باز هم «شهر قصه» معروفترین اثر و نمایشنامهای است که از او به یادگار مانده است.
«کارنمای زنان کارای ایران»، کاری نه چندان کارستان!
سابقۀ نوشتن شرح حال افراد و شخصیتهای شناخته شده، به شکلی مجموع و یکجا شاید به کتاب «تذکرهالاولیاء» از «شیخ فریدالدین عطار نیشابوری» برسد که معرفی و زندگینامه تنی چند از بزرگان عالم تصوف و مرشدان اهل طریقت است. کتابی که آمیزهای از افسانه و روایت، و گوشههایی از اخبار و اسناد موجود و واقعی است، و بیشتر به قصد آموزش و ترغیب به سلوک و تزکیۀ نفس نوشته شده تا برای به جا ماندن سندی مکتوب از شرح حال و زندگی افراد.
ادامه خواندن «کارنمای زنان کارای ایران»، کاری نه چندان کارستان!
یادی از «احمد سروش»
هر دُخت به پیش چشم مادر
آئینهٔ نوجوانی اوست.
«احمد سروش» را نمیدانم چقدر بشناسید یا نه. حکایت این مرد را باید در روایت کسانی چون «مهدی اخوان ثالث» و «اکبر مشکین» و «رامین فرزاد» و دیگرانی از همین دست خواند و دانست.
حکایت معجزۀ آن گاو در تبریز و قضایای اهدای این چلچراغ!
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
این بیت از «ناصر خسرو» را به خاطر داشتم که حکایت «قندیل افروزی» یا همان چلچراغ روشن کردن است در شب قدر به مسجد، و اینکه آنجا به یمن این چلچراغ، چون روز روشن میشود ولی دل سیاه است به غایت چون شب یلدا، و یادم آمد از جریان معروف به «معجزه گاو» که روزی روزگاری در «تبریز» رخ داد و آن را «نادرمیرزا» یکی از شاهزادگان قاجار در استناد به دخالتهای دولت «انگلیس» در امور داخلی مربوط به کشور ایران در یادداشتهای خود مکتوب کرده و خواسته تا شاهد بیاورد که چطور دولت فخیمه بریتانیا در همسوئی و با کمک آخوندها و مذهبیون، و بزرگان روحانیت آب به آسیاب جهل و خرافۀ مردم عوام میریخته و در واقع مصداق آن جملۀ معروف «دائیجان ناپلئون» که معتقد بود و میگفت: «کار، کار انگلیسهاست».
ادامه خواندن حکایت معجزۀ آن گاو در تبریز و قضایای اهدای این چلچراغ!
با «آیدا» در آینهی سفرنامهها
از محسنات مطالعه و بررسی «سفرنامه»ها یکی هم این است که با مطالعۀ آنها میتوان به آداب و عادات و رسم و سنتهای مرسوم در نزد مردم و ملتی که نویسندۀ سفرنامه در گذر از آن کشور، و یا مدت اقامت خود آنها را تجربه کرده و دیده، پی برد. جدا از این مقوله، در مطالعۀ این یادداشتهای سفر، میشود فرهنگ رفتاری و مناسبات اجتماعی حاکم بر آن جامعه را نیز شناخت و دید.
کارگاه «بهروز وثوقی» بد مستی «فریدون مشیری»
احمد سیدعلی، بهروز وثوقی، و کوزهکنانی در نمایش مدرسه
عکس از کتاب زندگینامه بهروز وثوقی
حتما برای شما هم پیش آمده که با خواندن یا شنیدن و دیدن چیزی، یاد مطلب و خاطرهای از کسی یا جایی افتاده باشید. گویا به این «تداعی معانی» هم میگویند. بهرحال هر چه که هست، درهم دویدگی و بههم پیوستگی زنجیرهای از یادها و خاطرات است که بهمصداق «میکشد هر جا که خاطرخواه اوست» دست آدمی را میگیرد و با خود تا کجاهای کجا که نمیبرد!
احمد شاملو: مرگ وارتان (صدای شاعر)
امروز (۱۸ اردیبهشت) مصادف است با سالمرگ «وارتان سالاخانیان». آزاده مردی ارمنیالاصل که در باورمندیاش به عدالت اجتماعی و عشقی که به مردم داشت، شکنندهترین شکنجهها را تاب آورد و نشکست. تا نگویند که از یاد فراموشانند؛ در یادمان او «مرگ وارتان» سرودهٔ «احمد شاملو» را با صدای شاعر، و اجرای ترانههایی که بر اساس این شعر اجرا شده را بشنویم.