مرضیه: سرو و بید

مرضیه سرو و بید

سرو و بید
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه

سروی و بیدی، بر لب جویی، گرم سخن بودند
بی خبر از خود، هر چه تو گویی، چون دل من بودند

سروِ خود آرا، مست و طرب‌زا، بر سر ناز آمد
بیدِ کُهن را، دید و بگفتا: «کز تو چه باز آمد!؟

من که تو بینی، سرکِش و سبزم
شاهدِ گلشنِ ایجادم
مستِ غرورم و آزادم من.

کرده به قامت، شور قیامت
پیکر خُرم و آزادم
غرق سُرورم و دلشادم من.

آسیبِ خزان هرگز کِی برگ و بَرَم ریزد
گر برف زمستان‌ها یکجا به سَرَم ریزد.»

چون پیری که دهد پندی، به سخن بید آمد:

«منِ آشفته‌سر، ای جوان، جهان‌دیده‌ام
ز من بِشنو که دلسردی خزان دیده‌ام
ز گشت زمان چه دانی؟

تو را هرگز کسی سایه‌ای نبیند به بَر
که بُگذارد خَسی یا گُلی در آن سایه، سر
چه حاصل ز سرگرانی؟

اگر افتاده‌حالم
وگر بشکسته‌بالم
همین بس مرا
که هر کس مرا
بخواند به سایِبانی

* * *

مرضیه: اسیر

مرضیه اسیر

اسیر
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه

ای دل تو رها ز بلا نشوی
از دام بلا تو رها نشوی
تا در غمِ ما تو فنا نشوی

ای شام سیه که سحر شده‌ای
ای قطره ی اشک که گُهَر شده‌ای
از سوزِ دلم تو خبر شده‌ای

امیدی و صفای این دل نومیدی
به شب، تو جلوه‌گر چو زهره و ناهیدی
از غمِ نهان تو غافلی
تو خود ز عشقِ آتشین من آگاهی
تو خود نشان این شراره‌ی جانکاهی
فتنه‌ای تو آتشِ دلی

تو شمع خلوتِ ما
تو نورِ ظلمتِ ما
تو امیدِ منی
تو صفای منی
تو نویدِ منی

تو همزبانِ دلی
تو خود نشانِ دلی
به کنارِ دلم، به مزارِ دلم
بیا دمی تو بنشین

تو پرورده‌ی اشک و آهی
پناهِ دلِ بی‌پناهی
گناهم، سراپا گناهم
اگر دارد عاشق گناهی

اسیرم، اسیرِ دلِ مُبتلا منم
اسیرِ ستمکاریِ آشنا منم

دلم ز سوزِ تو نهانی لرزد
تنم چو شاخه‌ی خزانی لرزد
ای جان! از سوزِ نهان تو جدا نشوی

* * *

مرضیه: آواز دل

مرضیه آواز دل

آواز دل
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه

به زمانی که محبت شده همچون افسانه
به دياری که نيابی خبری از جانانه
دل رسوا دگر از من تو چه خواهی ديوانه

از آواز دلم، زمزمه‌ی ساز دلم، من به فغانم
ای دل چه بگويم، وز شررت چه بگويم، حيرانم

تو همان شرری که خرمنِ جانِ من بسوزی
تو که با نگهی به جان من شعله برفروزی

تو که از صنمی نديده‌ای رویِ آشنایی
ز چه رو دلِ من تو اينچنين کُشته‌ی وفایی

تا تو همدمِ شب‌های منی
شبها شاهدِ تب‌های منی
همچون آتشی
شعله می‌کِشی
شمع هر انجمنی

ای دل ز تو ما را چه نصيبی بود!؟
گشتم ز تو رسوا، چه فريبی بود.
غمهای جهان را تو خريداری
آخر تنِ ما را چه شکيبی بود!؟

به کجا؟ به کجا بری‌ام ای دلِ رسوا!؟
به کجا ای دل رسوا
نکُنی تو چرا پروا!؟

*‌ * *

error: Content is protected !!