گوگوش: تشنه محبت (ترانه فیلم)

گوگوش تشنه محبت

تشنه محبت
کلام: بهادر یگانه | خواننده: گوگوش
بر آهنگ: Mere Laal – Lal Tera Jug Jug Jiye Mata

لاله‌ی باغ تو شکفته مادر
ز روشنی چهره او، چون شب شبستان
لاله‌ی باغ تو شکفته مادر، لاله‌ی تو . . .
جای او در سرای دل، صورتش همچو گل خوشبو
لبخندش چون شکوفه‌ها، چهره‌اش لاله خودرو
شادمان و خندان دل، چو غنچه‌ها تا به سر
آن چهره‌ی زیبایش، رخشنده همچون گهر
دهد نگاه گرمش شادی به تو، مادر

لاله‌ی باغ تو شکفته مادر، لاله‌ی تو . . .

تا دمد از لبان او، همچو گل خنده‌ای شیرین
سر چشمم از نگاه او، پرتویی همچو مه سیمین
جاودان بماند او آواره در دنیا
تا به مادر بخشم جان با خنده‌ای زیبا
محفل عیش و شادی بهر او کُنم برپا

لاله‌ی باغ تو شکفته مادر، لاله‌ی تو . . .

می‌شود چشم من گریان، گِریَم چون شمع شبستان
مادرم رفته از دستم، بهر او گشته‌ام نالان
در ماتم مادر چون ابر نوبهاران
می‌ریزد اشک من از دیده به دامان
در حسرت مادرم چه کشیدم از دوران
گرچه ندیده‌ام محبت مادر . . .
برای تو مادر خواهم عمر جاویدان
لاله‌ی باغ تو شکفته مادر، لاله‌ی تو . . .

*‌ * *
نمونه‌ی فارسی شده‌ی ترانه‌های مشهور

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

الهه: رسوای زمانه (گلهای رنگارنگ ۳۸۴)

الهه رسوای زمانه گلهای رنگارنگ ۳۸۴

دیوانه منم (رسوای زمانه)
(گلهای رنگارنگ ۳۸۴)
شعر: بهادر یگانه
آهنگ: همایون خُرم
خواننده: الهه

شمع و پروانه منم
مستِ میخانه منم
رسوای زمانه منم، دیوانه منم!

یار پیمانه منم
از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم، دیوانه منم!

چون بادِ صبا دربدرم
با عشق و جنون همسفرم
شمع شبِ بی‌سحرم
از خود نَبُوَد خبرم
رسوای زمانه منم، دیوانه منم!

تو ای خدای من
شنو نوای من
زمین و آسمان تو
می‌لرزد به زیر پای من
مه و ستارگان تو
می‌سوزد ز ناله‌های من
رسوای زمانه منم، دیوانه منم!

وای از این شیدا دل من
مست و بی‌پروا دل من
مجنون هر صحرا دل من، رسوا دل من

ناله‌ی تنها دل من
داغ حسرت‌ها دل من
سرمایه‌ی سودا دل من
رسوا دل من، رسوا دل من

خاکسترِ پروانه منم
خونِ دل پیمانه منم
چون شور ترانه تویی
چون آه شبانه منم
رسوای زمانه منم، دیوانه منم!

* * *

مهستی: جدایی تو

مهستی جدایی تو

جدایی تو
شعر: بهادر یگانه
آهنگ: اسدالله ملک
خواننده: مهستی

غمینم و تنها به خلوت شبها
شکسته دلم را جدایی تو
چو شعله‌ی لرزان، چو آتش سوزان
شرر زده بر جان جدایی تو

نه برق امیدی، نه نور نویدی
نه صبح سپیدی در این شب غم
به جان زده آذر فراق تو دیگر
دلم شده یک‌سر لبالبِ غم

عشق تو شد چون دام بلا
کرده پریشان حال مرا
چه چاره کُنم با جدایی تو؟

در آتش آهم، دو دیده به راهم
که بی‌تو اسیر سکوتِ شبم
بیا به کنارم، ببین شب تارم
بیا که دگر جان بُوَد به لبم

آتشی زده در دل من به خدا
از برای دلم شده درد و بلا
جدایی تو

نشسته به راه تو دل نگران
بهار جهان بی‌تو گشته خزان
نه برق امیدی، نه نور نویدی
نه صبح سپیدی در این شب غم
به جان زده آذر فراق تو دیگر
دلم شده یک‌سر لبالب غم

♫  LP Cover  ♫

* * *

error: Content is protected !!