
مجموعهای از ترانههای خاطرهانگیز بهاری ـ نوروزی با صدای خوانندگان مختلف و مطالب خواندنی به شکل شنیداری با موضوع بهار و نوروز که در این سایت منتشر شده است.

مجموعهای از ترانههای خاطرهانگیز بهاری ـ نوروزی با صدای خوانندگان مختلف و مطالب خواندنی به شکل شنیداری با موضوع بهار و نوروز که در این سایت منتشر شده است.

موسم گل
شعر: حسن وحید دستگردی
آهنگ: موسی معروفی
خواننده: قمرالملوک وزیری
موسم گل، دورهی حُسن
یک دو روز است در زمانه
ای به دلآرایی به عالم فسانه
ای که ز تو مانده نکویی نشانه
خاطر عاشقان را میازار
خوش نباشد ز معشوقه آزار
گر بسوزد شمع و پروانه را با زبانه
چون شود روز، شمع و شب را نبینی نشانه
میکُنی صید، مرغِ بسته
میزنی سنگ، بر شکسته
میکُشی با تیغ ستم یارِ خسته
خستهدلان یکسره در خون نشسته
خویش و سوزی و بیگانهسازی
نیست چو آیینِ عاشقنوازی
تیرِ عشقت، ای که در سینهی ما نشسته
رحمتی کُن با دلِ عاشقِ زار و خسته
* * *
از قمرالملوک وزیری در این سایت:
● تصنیف «جان من»
● تصنیف «آتش دل»
● تصنیف «قلب مادر»
● تصنیف «مرغ سحر»
● تصنیف «موسم گل»
● تصنیف «زن در جامعه»
● تصنیف «در ملک ایران»
● تصنیف «امان از این دل»
● تصنیف «شاه من، ماه من»
● تصنیف «اکنون که مرا وضع وطن»
● تصنیف «بهار است و هنگام گشت»
● تصنیف «عاشقی محنت بسیار کشید»
● عکسی از «قمر» در پیشواز از مرگ (عکاسخانه محمدجعفر خادم)
* * *

به زبان محاوره و شکستهنویسی «احمد شاملو» را در شعر، بیشتر با سرودههایی چون «پریا» و «قصهی دخترای ننه دریا» بهیاد داریم. خود او در این باره گفته است:
ادامه خواندن احمد شاملو: من و تو، درخت و بارون (مجموعه ترانهها)

ایشون [داود پیرنیا] یه روز منو صدا کرد و گفت: «آقای ترقی، یک کاری اینجا ما ضبط کردیم مالِ آقای روحالله خالقیست. این، شعر نداره. این رو آهنگش رو من میذارم رو ضبط صوت، تا شما بشنوید من میرم تا استودیو شماره هشت و برمیگردم، ببینم نظرتون راجع به این آهنگ چیه!؟»

«اینجا عید، هم گران است؛ هم نایاب است. جنسش هم مرغوب نیست. نه طعم دارد؛ نه رنگ و نه بوی سر پل تجریش را میدهد. یادم باشد این بار که به خانه آمدم مقداری عید بیاورم؛ برای زندگی لازم است. عید، یعنی زندگی.»
وبگردهای قدیمی حتما وبلاگ «دلتنگستان» را بهیاد دارند. در سالهای پیش از پیدایش «فیسبوک»، دوران خوشی که وبلاگستان اینچنین متروک و خالی از سکنه نشده بود، درست ده سال پیش (مارس ۲۰۰۴) این بهاریهٔ کوتاه در آن منتشر شد. حدیث نفس بود و حرف و سوز دل خیلیها از جمله من که راوی حکایت باقی باشم. آن مطلب را در همانسال گفتاری کردم و ماند تا امروز که در آستانهٔ نوروز دوباره آن را شنیدم و انگار همین دیروز بود و حرف و حسرت هنوز من و شاید خیلیهای دیگر.
* * *
● از وبلاگ «دلتنگستان»: آمریکار
* * *

باز کُن پنجره را، دخترکم فصل بهارست
به کناری بزن این پردۀ غمگین دلآزار
باز کُن پنجره را
تا زند دختر خورشید، بر این غمکده لبخند
تا وزد موج نسیمی به من از دامن دربند
تا دمد نور سپیدی به تو، از سینۀ البرز
تا رسد عطر دلاویز گل از سوی دماوند
باز کن پنجره را فصل بهار است
باغ، بیدار شد از خواب دی و بهمن و اسفند

گرچه اینجا از بهار میهنی
سرزمین سرد غربت خالی است
میشود اما به عشق آن بهار
در هوای عید و فروردین نشست
از همین جا میشود با گوش دل
بانگ مرغان بهاری را شنید
میشود گلهای دشت و خانه را
از همینجا، از همینجا بو کشید

دوبارهها
شعر و دکلمه: شهیار قنبری
آهنگ: عبدی یمینی
ترانهخوان: منصور

کودکانه (بازآفرینی سال ۱۳۹۳)
شعر، دکلمه، اجرا: شهیار قنبری
موسیقی: اسفندیار منفردزاده
تنظیم آهنگ: اتابک سهیلی