کیومرث پوراحمد: عشق ممنوع (کودکی نیمه‌تمام)

کیومرث پور احمد

صدا: راوی حکایت باقی
اجرا: پنجشبنه ۱۳ آذر ۱۳۸۲

خانوادۀ صباحی که قوم و خویش پدر بودند روز سوم عید از شیراز رسیدند اصفهان و دیدارها تازه شد. آن‌ها تا سیزده فروردین مهمان ما بودند. آقای صباحی با پدر، طوبی خانم ـ همسر صباحی ـ با مادر و دو پسر بزرگ صباحی با برادرها، هر کدام جفت خود را پیدا کرده بودند و سرگرمی‌های خود را داشتند. گلچهره دختر آقای صباحی مانده بود بین من و خواهرم. گلچهره ده ساله بود، من یازده ساله، خواهرم نه ساله. گلچهره کلاس چهارم بود. من کلاس پنجم، خواهرم کلاس سوم. .

* * *
از «کیومرث پوراحمد» در سایت «راوی حکایت باقی»

* * *

خاطره‌ی سفره‌ی عید مادر (هوشنگ حسامی)

سفره هفت سین

. . . و سال را همچنین با یاد عزیزانی که جایشان خالی، اما گرمی حضورشان در یاد و خاطرات ما زنده و روشن است به پایان می‌بریم. یاد آن‌هایی که دوست‌ می‌داریم و داشتیم‌شان و امروز کنارمان نیستند؛ گرامی.

« . . . دیگر بچه‌ها را نمی‌دانم. ولی من حالا چند سالی است که به یاد مادر، گل سرخی را کنار کاسۀ ماهی‌های سرخ می‌گذارم و وقتی سال تحویل می‌شود گل را می‌بوسم. و عجیب است که بوی مادر می‌دهد.»

* * *

عید یعنی: زندگی (وبلاگخوانی ـ دلتنگستان)

ماهی قرمز عید

«اینجا عید، هم گران است؛ هم نایاب است. جنس‌ش هم مرغوب نیست. نه طعم دارد؛ نه رنگ و نه بوی سر پل تجریش را می‌دهد. یادم باشد این بار که به خانه آمدم مقداری عید بیاورم؛ برای زندگی لازم است. عید، یعنی زندگی.»

وب‌گردهای قدیمی حتما وبلاگ «دلتنگستان» را به‌یاد دارند. در سال‌های پیش از پیدایش «فیسبوک»، دوران خوشی که وبلاگستان اینچنین متروک و خالی از سکنه نشده بود، درست ده سال پیش (مارس ۲۰۰۴) این بهاریهٔ کوتاه در آن منتشر شد. حدیث نفس بود و حرف و سوز دل خیلی‌ها از جمله من که راوی حکایت باقی باشم. آن مطلب را در همان‌سال گفتاری کردم و ماند تا امروز که در آستانهٔ نوروز دوباره آن را شنیدم و انگار همین دیروز بود و حرف و حسرت هنوز من و شاید خیلی‌های دیگر.

* * *

از وبلاگ «دلتنگستان»: آمریکار

* * *

«تجربه» خاطره‌نوشته‌ای از «امیر نادری»

امیر نادری تجربه

« تجربه »
خاطره‌نوشته‌ای از: امیر نادری
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: جمعه ۷ شهریور ۱۳۸۲

ادامه خواندن «تجربه» خاطره‌نوشته‌ای از «امیر نادری»

بهروز وثوقی: نخستین عشق (از کتاب زندگی‌نامه)

بهروز وثوقی پوری بنایی

شاید اگر نه همه، ولی اکثر ما پدیدۀ «نخستین عشق» را در گذشتۀ نوجوانی و جوانی‌مان به نوعی تجربه کرده باشیم. عشقی که رد خاطرۀ پاک و معصومش هنوز هم در گذر یاد و خاطرات ما باقی مانده. تجربۀ نخستین عشق «بهروز وثوقی» را به‌نقل از کتاب زندگی‌نامۀ او بشنوید!

ادامه خواندن بهروز وثوقی: نخستین عشق (از کتاب زندگی‌نامه)

جمال میرصادقی: این برف، این برف لعنتی!

جمال میرصادقی نویسنده

«این برف، این برف لعنتی»
نوشته‌ی: جمال میرصادقی
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۲

جمال (حسین) میرصادقی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به‌دنیا آمد و فارغ‌التحصیل دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در رشتۀ ادبیات فارسی است.

جمال میرصادقی، مشاغل گوناگونی داشته است: معلم، کتابدار در دانشسرای تربیت معلم، کارشناس آزمون‌سازی در سازمان اداری و استخدامی کشور و مسئول اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران.

در دورۀ دراز کار نویسندگی، او داستان‌های کوتاه و بلند بسیار و چند رمان نوشته که برخی از آنها به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، ارمنی، روسی، رومانیایی، عبری، عربی، مجاری و هندو ترجمه شده‌اند.

از آثار منتشر شده او می‌توان مجموعه داستان‌های: «مسافرهای شب»، «گل‌های تماشا و گل زرد»، «درازنای شب»، «این شکسته‌ها»، و «نه آدمی ـ نه صدایی» را نام برد.

داستان کوتاه «این برف، این برف لعنتی» برگرفته از مجموعۀ «چشم‌های من، خسته» از این نویسنده است.

* * *

error: Content is protected !!