هوشنگ ابتهاج: تو تنها، من تنها (عبدالوهاب شهیدی)

هوشنگ ابتهاج تنها

حتما شما هم ترانه‌هایی شنیده‌اید که شعرش از هوشنگ ابتهاج است. «سایه» ترانه‌سرا نیست. در واقع آهنگسازی در ذوق‌ورزی خود سروده‌ای از او را انتخاب کرده، بر آن آهنگی ساخته و خواننده‌ای هم آن را اجرا کرده است. هوشنگ ابتهاج اما سه شعر را به قصد ترانه‌شدن سروده که یکی همین ترانه است. و او البته آهنگساز هم نیست. گرچه ملودی این ترانه را هم خود او ساخته است.

ادامه خواندن هوشنگ ابتهاج: تو تنها، من تنها (عبدالوهاب شهیدی)

عبدالوهاب شهیدی: آرام جانم می‌رود

عبدالوهاب شهیدی ای کاروان آهسته ران

ای کاروان (آرام جانم می‌رود)
شعر: سعدی
آهنگ: جوادمعروفی
خواننده: عبدالوهاب شهیدی
برنامه شاخه گل شماره ۳۷۶

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیشِ ناخوشم
چون مجمری پُر آتشم کز سر دُخانم می‌رود

با این همه بیدادِ او وان عهدِ بی‌بنیاد او
در سینه دارم یادِ او یا بر زبانم می‌رود

او می‌رود دامن‌کشان من زهرِ تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

محمل بدار ای ساربان سودا مکُن با کاروان
کز عشق آن سروِ روان گویی روانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلربای نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرزِ کس می‌نشنوم
این ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

صبر از وصالِ یارِ من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کارِ من هم کار از آنم می‌رود

از رفتنِ جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

سعدی فغان از دستِ ما لایق نبود ای بی‌وفا
طاقت نمی‌دارم جفا کار از فغانم می‌رود

غزلهای سعدی به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی،‌ انتشارات سخن، چاپ اول،‌ ۱۳۸۵ صفحه ۳۰۷

* * *
مجموعه ترانه‌های «دیدم که جانم می‌رود»

* * *

عبدالوهاب شهیدی: نگاه گرم تو ـ ای که در کشتن ما هیچ مدار نکنی

عبدالوهاب شهیدی اون نگاه گرم تو

نگاه گرم تو (شعر: هما میر افشار)
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی (شعر: حافظ)

آهنگ: در مایه ماهور
خواننده: عبدالوهاب شهیدی

مو که سر در بیابانم شو و روز
سرشک از دیده‌بارانم شو و روز
نه تب دارم نه جایی‌م می‌کُنه درد
همی‌ دونم که نالونم شو و روز

دلِ نازک مثال شیشه‌ام بی
اگر آهی کِشم اندیشه‌ام بی
سرشکم گر بُوَد خونین، عجب نی
مو آن دارم که در خون ریشه‌ام بی
(از دوبیتی‌های بابا طاهر)

اون نگاهِ گرمِ تو
جامِ شرابه، اما سرابه
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
آه من ترسم شبی دامن‌ات بگیره
با دلم بازی مکُن، عاشق و اسیره
ترسم بمیره

زندگی بی چشم تو رنج و عذابه

یک شب از روی صفا
با دلم وفا کُن
یا وفا کُن با دلم
یا مرا رها کُن

زندگی بی چشم تو رنج و عذابه

می‌شکنی شیشه‌ی دلم
قدرش‌و ندونی
مهربونی با همه
با من و دل من نامهربونی

زندگی بی چشم تو رنج و عذابه

♫  LP Cover  ♫

* * *

عبدالوهاب شهیدی: خداحافظ عود من

عبدالوهاب شهیدی خداحافظ عود من

خداحافظ عود من
شعر: نریمان [منصور نریمان ؟]
آهنگ: عبدالوهاب شهیدی
خواننده:‌ عبدالوهاب شهیدی
گوینده: آذر پژوهش

عودِ من! آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمی‌بخشد
چرا که آرزوها جملگی مُردند
دگر کی در سرم شوری، به دل عشقی به پا خیزد
دگر کی همدمی یا محرمی در پای سازم اشک می‌ریزد
عودِ من! عودِ من!

به دست نوجوانی ـ تازه طعم عشق فهمیده ـ یا
به آغوش هوسرانی برو باشد خریدارت
به پیش گلرخانی رو که باشد باعثِ گرمیِ بازارت
کنون که بهر تو آغوش من بسته ـ بگو
بگو، آخر به کارم چیست کارت
عودِ من! عودِ من!

زمانی که به دریای دلم امید می‌زد موج
زمانی که دری بر روی خود بسته نمی‌دیدم
پیاپی شاخه‌های گل ز بُستانِ امیدِ خویش می‌چیدم
به زیر صخره‌ها، یا ساحلِ دریای امیدم
قدم‌آسوده، همراه نوای گام شیرینت
به سوی مقصدی معلوم پیش می‌رفتم
ولی افسوس! ولی افسوس!
که امروز به چنگال، خروشان موجِ دریا
چون اسیری به زیر صخره‌های زندگی مفلوک و نابودم
چرا؟ چرا که گرد پیری
به روی تارهای موی مشکینم نشسته
شده مویم سپید و دل، شکسته

عودِ من!
دگر آوای گرمت بر دل ناشاد من شادی نمی‌بخشد
چرا که آرزوها جملگی مُردند
عودِ من برو خداحافظ!
برو! خداحافظ عودِ من!

* * *

عبدالوهاب شهیدی: گله دارم (شاخه گل ۴۳۰)

گله دارم
یک شاخه گل ۴۳۰
شعر: هما میر افشار
آهنگ: در مایه نوا
خواننده: عبدالوهاب شهیدی

ادامه خواندن عبدالوهاب شهیدی: گله دارم (شاخه گل ۴۳۰)

عبدالوهاب شهیدی: نگاه گرم تو ـ ای که در کشتن ما (جلد صفحه)

عبدالوهاب شهیدی نگاه گرم تو

نگاه گرم تو ـ ای که در کشتن ما هیچ مدار نکنی
عبدالوهاب شهیدی
(آهنگ روز)

این ترانه‌ها در بخش «شناسنامه ترانه‌ها»
عبدالوهاب شهیدی ـ نگاه گرم تو
عبدالوهاب شهیدی ـ ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

* * *

عبدالوهاب شهیدی: دو بیتی‌های بابا طاهر (جلد صفحه)

عبدالوهاب شهیدی بابا طاهر

دو بیتی‌های بابا طاهر عریان
عبدالوهاب شهیدی
(آهنگ روز)

دوبیتی‌ها بخش اول

مو آن مستم که از پا سر نزونم
سر و پایی به جز دلبر نزونم
دلارامی کز او گیره دل آرام
به غیر از ساقی کوثر نزونم

بهارم بی‌خزون ای گل‌بُنِ مو
چه غم کنده ببو بیخ و بُن مو
برس ای سوته‌دل یک‌دم به دردم
ته‌ای امروز دل‌تازه‌کُن مو

گلستان جای تو ای نازنینم
مو در گلخن به خاکستر نشینم
چه در گلشن، چه در گلخن، چه صحرا
چو دیده واکرم جز ته نوینم

هزاران غم به دل اندوته دیرم
به سینه آتشی افروته دیرم
به یک آه سحرگاه از دل تنگ
هزاران مدعی را سوته دیرم

مو کز سوته‌دلانم چون ننالم
مو کز بی‌حاصلانم چون ننالم
نشسته بلبلان با گل بنالند
مو که دور از گلانم چون ننالم

دلم دور است و احوالش نزونم
کسی خواهم که پیغومش رسونم
خداوندا ز مرگم مهلتی ده
که دیداری به دیدارش رسونم

دلی نازک مثال شیشه‌ام بی
اگر آهی کشم اندیشه‌ام بی
سرشکم گر بود خونین عجب نیست
مو آن دارم که در خون در ریشه‌ای بی

دلم بی‌وصل ته شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب‌آباد دل بی‌مَقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد

تن محنت‌کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایا
ز شوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا

بهار آیو به هر شاخی گلی بی
به هر لاله هزاران بلبلی بی
به هر مرزی نیارم پا نهادن
مبو کز مو بتر سوته‌دلی بی

نسیمی کز بُن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو

دو زلفونت بود تار ربابم
چه می‌خواهی از این حال خرابم
ته که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه‌شو آیی به خوابم

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم

بخوان ای نی که غمخوار منی، تو
بسوز ای سینه‌ی تب‌دار منی، تو
نمی‌گویم چرا می‌نالی ای دل
بنال ای دل که بیمار منی، تو

دوبیتی‌ها بخش دوم 

بی‌ته یارب به بستان گل مرویاد
و گر روید کسش هرگز مبویاد
بی‌ته هر کس به خنده لب گشاید
رخش از خون دل هرگز مشویاد

شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست من افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست

ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست

غم عشقت بیابان‌پرورم کرد
هوای بخت، بی بال و پرم کرد
به مو گفتی صبوری کُن! صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد

دگر شو شد که مو جونم بسوزه
گریبون تا به دامونم بسوزه
برای خاطر یک سبزه رنگی
همی ترسم که ایمونم بسوزه

بی‌ته اشکم ز مژگان تر آیی
بی‌ته نخل حیاتم بی بر آیی
بی ته در کنج تنهایی شب و روز
نشونم تا که عمرم بر سر آیی

خدایا داد از این دل، داد از این دل
که یک دم مو نگشتم شاد از این دل
که فردا دادخواهان داد خواهند
بگویم ، بگویم صد هزاران از این دل

خوشا آنان که پا از سر نزونن
میون شعله خشک و تر نزونن
کنشت و کعبه و بتخانه و دیر
سرایی خالی از دلبر ندونند

دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت

غمم غم بی و غمخوار دلم غم
غمم هم مونس و هم یار و همدم
غمم نهله که مو تنها نشینم
مریزا بارک الله مرحبا غم

همه بند تنم مانند نی بی
مدامم درد هجرانت ز پی بی
مرا سوز و گدازه تا قیامت
خدا زونه قیامت تا به کی بی

مو که سر در بیابونم شو و روز
سرشک از دیده بارونم شو و روز
نه تب دیرم، نه جایم میکنه درد
همی دونم که نالونم شو و روز

خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی‌کس تویی مو مانده بی‌کس
همه گویند طاهر کس نداره
خدا یار موئه چه حاجت کس

دلی دیرم چو مرغ پا شکسته
چه کشتی بر لب دریا نشسته
همه گویند طاهر تار بنواز
صدا چون می‌دهد تار گسسته

مرا دیوانه و شیدا ته دیری
مرا سرگشته و رسوا ته دیری
نمی‌زونم دلم داره کجا جای
همی دونم که درب جا ته دیری

* * *

error: Content is protected !!