حادثه
شعر و دکلمه: اردلان سرفراز
آهنگ: فرید زلاند
تنظیم: آندرانیک آساتوریان
ترانهخوان: داریوش اقبالی
به: تورج نگهبان، صوفیِ سفرهای عشق
[آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست]
(ملای روم)
گفتم که: چرا دورتر از خواب و سرابی . . . خواب و سرابی؟
گفتی که: منم با تو ولیکن تو نقابی . . . اما تو نقابی.
فریاد کشیدم: تو کجایی؟ تو کجایی؟
گفتی که: طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی، مرد سفر باش، مرد سفر باش!
هم منتظر حادثه، هم فکر خطر باش، فکر خطر باش!
هر منزلِ این راه، بیابانِ هلاک است
هر چشمه، سرابیست که بر سینهی خاک است
در سایهی هر سنگ، اگر گُل به زمین است
نقشِ تنِ ماریست که در خوابِ کمین است
در هر قدمت خار، هر شاخه سرِ دار
در هر نفس آزار، هر ثانیه صد بار
چون همسفر عشق شدی، مرد سفر باش، مرد سفر باش!
هم منتظر حادثه، هم فکر خطر باش، فکر خطر باش!
گفتم که: عطش میکُشدم در تبِ صحرا
گفتی که: مجوی آب و عطش باش سراپا
کفتم که نشانم بده گر چشمهای آنجاست
گفتی که: چو شدی تشنهترین، قلبِ تو دریاست
گفتم که: در این راه، کو نقطهی آغاز؟
گفتی که: تویی تو، خود پاسخ این راز
در خویش سفر کردم و از خویش بریدم
در راهِ سفر هر چه بلا بود کشیدم
با حیرتِ بسیار ولی از تو شنیدم:
این راه که طی شد، پایانِ سفر نیست
«شش» منزلِ دیگر از راه تو باقیست
گفتی که «چهار» است سفرهای تو هشدار
بارِ تو به یکبار رسیدن نشود «بار»
دریای شمال، آلمان، ۱۹۸۴
از ریشه تا همیشه، گزینهی سیسال ترانههای اردلان سرفراز، نشر البرز (آلمان)، چاپ اول ۱۳۸۰، صفحهی ۶۳ و ۶۴
* * *
ترانههای «اردلان سرفراز» با دکلمه و صدای شاعر در این سایت:
● پرسش (گوگوش)
● دو پنجره (گوگوش)
● حادثه (داریوش اقبالی)
● مرداب (حسن شماعیزاده)
● سوغات (وقتی میایی صدای پات) (هایده)
● شانههایت را برای گریه کردن دوست دارم (هایده)
* * *