گل اومد
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: مجید وفادار
خواننده: پوران شاپوری
در سالهای گذشته «شورای شعر» در رادیو ایران برای خودش هیأت حاکمهای بود. در سنجش عیار شعر متر و معیارهایی داشت که غلط و درستش را هم خودشان تصویب کرده بودند. بر آن اساس در کلام شعر دخالت و بر قواعد عروضی و قافیهی ترانهها نظارت میکردند. یکی از خط قرمزهای این شورا که تخطی از آن به هیچوجه جایز نبود به کار بردن زبان محاوره در شعر ترانه بود. و این بود تا روزی که ترانهی «گل اومد بهار اومد» به این شورا رسید. ترانهای با صدای پوران شاپوری با شعری از بیژن ترقی و آهنگی از ساختههای مجید وفادار.
از نظر اعضای شورا آهنگ ترانه خوب و معقول بود. خوانندهاش هم نام و اعتباری داشت و موردی نداشت. ایراد کار اما شکستهنویسی در شعر ترانه بود. شاعر، هنجارشکنی کرده و «آمد» را «اومد»، «میروم» را «میرم» نوشته بود. ولی چون آن روزها مصادف با ایام نوروز بود؛ لابد با خودشان فکر کردند: «با یک گل که بهار نمیشود! حالا این یکی را به چشم خطاپوش نگاه میکنیم» و اجازه دادند «فقط یکبار، آنهم از برنامهی تفریحی «شما و رادیو» پخش شود.»
دروغ چرا!؟ ما که در آن سالها نبودیم و به گوش خودمان نشنیدیم! ولی میگویند: پخش این ترانه همان و سیل تلفنهای مردم به رادیو که درخواست پخش دوبارهی این ترانه را داشتند؛ همان. و این فشار از طرف شنوندگان چنان و چندان بود که این ترانه را در همان روز سه بار از رادیو پخش کردند!
حالا منظور ما در اینجا البته حکایت ترانهی «گل اومد، بهار اومد» بود؛ ولی مثل هر حکایت دیگری میتوان از فحوای این داستان نتایج دیگری هم استنتاج کرد! مثلا همین در کنار هم قرار گرفتن و فشار مردم و تاثیر آن بر تغییر نظر هیأت حاکمه! که در این حکایت «شورای شعر ترانه در رادیو ایران» بود و خط قرمزهایی که مقرر فرموده بودند.
به قول سعدی و بلاتشبیه:
پشه چو پُر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست.
* * *
گل اومد، بهار اومد میرم به صحرا
عاشق صحراییام بینصیب و تنها
دلبرِ مَهپیکرِ گردنبلورم
عید اومد، بهار اومد من از تو دورم
گر بیام از این سفر ای گُلعذارم
از سفر طوقِ طلا برات میارم
دلبرِ مَهپیکرِ گردنبلورم
عید اومد، بهار اومد من از تو دورم
ز تو خواهم،
عهدِ عشقی که بَستی وفا کُنی
یادِ ما کُنی
از چمنها گر گُذشتی یادِ من کُن
گر شنیدی سرگذشتی یاد من کُن
دلبرِ مَهپیکرِ گردنبلورم
عید اومد، بهار اومد من از تو دورم
گل اومد، بهار اومد میرم به صحرا
عاشق صحراییام بینصیب و تنها
خوش ادا، بالا بلا، شیرینزبونم
ماندهام دور از تو و از آشیونم
آشیونم رو گُل خودرو گرفته
سبزه از هر گوشه تا زانو گرفته
گر بیام از این سفر ای گُلعذارم
از سفر طوقِ طلا برات میارم
* * *
از «بیژن ترقی» در سایت «روای حکایت باقی»
● مثلث هُنری: پرویز یاحقی، بیژن ترقی و حمیرا
● حکایت ترانه «بهار دلنشین» به روایت «بیژن ترقی»
● حکایت ترانه «کعبهٔ دلها» به روایت «بیژن ترقی» و «الهه»
● حکایت ترانه «بگو که هستی» و عاقبت «داریوش رفیعی»
● حکایت تصنیف «از خون جوانان وطن» به روایت «بیژن ترقی»
* * *