واگویههای «سید مرتضی» در فیلم «طوقی» یکی از چند تکگویی ماندگار در سینمای ایران است. بهروز وثوقی بازیگر نقش سید مرتضی در تعریف خاطرهای از فیلمبرداری این صحنه آن را «یکی از قشنگترین بخشهای فیلم» میداند. آنچه ناگفته مانده، اما ما میدانیم نقش «چنگیز جلیلوند» در اجرای استادانهی این تکگویی در آن صحنه است.
خاطرهی بهروز وثوقی را برگرفته از کتاب زندگینامهی او بخوانید، بازی پر احساس او را در این صحنه ببنید، صدای چنگیز جلیلوند را در اجرای این تکگویی بشنوید و متن نوشتاری آن را به قلم علی حاتمی بخوانید.
دایی ایوالله، ایوالله!
این لقمهایه که تو، تو سفره ما گذاشتی؛ وگرنه من کجا و شیراز کجا؟
سرتو درد نیارم دایی، این دل لانتوری خودشو باخته، دایی با توام، پاک آقمرتضی افتاده تو هچل، نه راه پس داره، نه راه پیش.
دایی مصطفی! هر چی خودمو زدم به اون راه، دله دس ور دار نشد. صد رحمت به صد تا نیش چاقو. همچی زُقرُق میکُنه، همچی زُقزُق میکُنه که چار ستون بدنم میلرزه.
سرتو درد نیارم؛ تو مایههای نامردیه. نالوطی هیچی سرش نمیشه. یک بیآبروییه که دویّومیش خودشه. بد جوری خودشو باخته، رسوا الیالله، فهمیدی؟ راحتت کنم، کار آقا مرتضی افتاده دست یه الف دل. چی بگم؟ حکم، حکم اونه، دِ نالوطی. . . اینارو نخونده بودم، این دیگه چه رنگشه، حیرونم!
یه آدم گنده باهاس بشه نوچۀ یه وجب دل، آخه چرا باهاس همچی باشه؟ کی گفته؟ مگه من کیام؟ کی گفته که یه جوجه دل بشه اختیاردار آدمیزاد؟
دایی اینو بهت بگم: آدم، آدم ول معطله. . . من، من اینو میخوام، اونو میخوام نداره. باهاس دید که، باهاس دید که اون صاحب مُرده چی میخواد. این، این درست نیست دایی، درست نیست.
کار از یه جا خرابه. . . حالا از کجا خرابه، باهاس، باهاس، وقت گرفت از اوستا کریم پرسید.
دختر شیرازی، دل مارو بُردی
بُردی دل ما، غم ما نخوردی
چی بگم؟ آره، آره مگه من کیام؟ دِ درسته، حالیمه، من نه، تو. . . آره تو! تو که سرت تو حسابه.
چی؟ آره مچللییه، مچللییه، چی میگه اون چشات دایی، چی میگه اون چشات؟
آره، ریتن تنه، لاتی پیتاله. آره من سیا شدم، سیا شدم. خیلی خُب، مگه من، مگه من، مگه من، کیام؟ چرا به من میگی؟ مگه من کردم؟ مگه من گفتم؟ مگه من خواستم، من که سرم تو کفترام بود. کفترام.
تو، تو، تو منو راهی شیراز کردی، تو، دایی، تو منو هوایی کردی. . . کفترام. . .»
یکی از خاطرات بهروز وثوقی هنگام بازی در طوقی، صحنهی طولانیای است که جلو آینه نشسته و خطاب به داییاش و در شِکوه و شکایت که چرا او را فرستاده به این خواستگاری تا اینطور آلوده و عاشق و شیفتهی این دختر شود و . . . یک تکگویی (مونولوگ) باید بگوید. سید مرتضی در این صحنه مست است.
ـ من البته مشروب نخوردم . . . فیلمبرداری شروع شد و من شروع کردم. رفتم تو نقش.
بهروز بنا میکند به گفتنِ تکگویی و همینطور ادامه میدهد تا کاستِ فیلم تمام میشود.
ـ مازیار پرتو [فیلمبردار] یک چشمش پشت ویزور بود. دیدم که از آن یکی چشمش، اشک سرازیز است.
ژاله و نادره هم که در فیلم نقشهایی دارند و ناظرِ صحنهاند، زار زار گریه میکنند. همه تحت تاثیر قرار گرفتهاند.
بهروز این صحنه را «یکی از قشنگترین بخشهای فیلم» میداند.
تمام این نما که [علی] حاتمی فیلمبرداری آن را تکرار نمیکند، چون امکان تکرارش وجود نداشته و نمیشده پیشبینی کنند که بهروز باز همانطور بازی کند ـ در یک برداشتِ سه چهار دقیقهای فیلمبرداری میشود.
ـ در مورد این جور نماها، همیشه من و فیلمبردار و کارگردان نگران بودیم مبادا فیلم در لابراتوار خراب شود. تا وقتی چاپ نمیشد و راشها را میدیدیم، نگران بودیم و دعا میکردیم.
کتاب زندگینامه بهروز وثوقی، به قلم ناصر زراعتی، چاپ اول، نشر آران پرس، آمریکا، صفحه ۱۷۹
* * *
از «علی حاتمی» در سایت «راوی حکایت باقی»
● دهن مهن، کلون ملون
● این دل لانتوری خودشو باخته
● ما که دنیامون شده آخرت یزید
● ایوای که چقدر دشمن داری خدا
● تکگویی در فیلمهای «علی حاتمی»
● «ستار خان» با صدای «بیژن مفید»
● با «پریسا» از قلب حافظیه تا «سوتهدلان»
● مجموعه ترانههای فیلم موزیکال «حسن کچل»
● بابا دقمرگ شد و مُرد (تیتراژ فیلم حسن کچل)
● ترانههای سکانس تصنیففروش در فیلم «سوتهدلان»
* * *