رامین ـ گوگوش: قصه آشنایی (ترانه فیلم)

رامین گوگوش قصه آشنایی

قصه آشنایی
شعر: نوذر پرنگ
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: رامین و گوگوش
ترانه فیلم: شب فرشتگان

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: خواب

گوگوش خواب

خواب (با صدای عارف)
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: پرویز مقصدی
خواننده: گوگوش

دیشب خواب تو را دیدم
چه رویای پرشوری
انگار که توی خواب دیدم
تو سالها از من دوری

تو را توی باغی دیدم
که سر تا سر خزان بود
هزارون چشم پُر ز اشک
به طاقِ آسمون بود

مثالِ عکسِ قرصِ ماه
میونِ آب نشستی
تا دست بُردم بگیرمت
پُر چین شدی، شکستی
آه ای فلک نفرین به تو
ببین چه می‌کشم من
جدا از آن مهر آفرین
میونِ آتشم من

* * *

رامین ـ گوگوش: خواب و خیال (ترانه فیلم)

رامین گوگوش خواب و خیال

خواب و خیال
شعر: نوذر پرنگ
آهنگ: عطاالله خرم
خوانندگان: رامین و گوگوش
ترانه فیلم: شب فرشتگان

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: ریکا

گوگوش ریکا

ریکا
شعر و آهنگ: کریم فکور
خواننده: گوگوش

الهی من شوم دستمال دستت ریکا
تا نوازش کنم چشمان مستت ریکا
مرو هر دم پی یار فسونگر ریکا
که ندارد دلم تاب شکستن ریکا

خارم چه سازی بین جوانها
که عقد ما بسته شده در آسمانها

الهی من شوم کوزه دوشت ریکا
لب کنم آشنا با لب نوشت ریکا
الهی من شوم باده‌ی گلگون ریکا
تا توانم کنم غارت هوشت ریکا

من مست مستم حیران به راهم
باشد گناه از نگهت، من بیگناهم

الهی من شوم شمع سرایت ریکا
تا سحر اشک جان ریزم به پایت ریکا
بریزم اشک جان سوزم سرا پا ریکا
صد تا عاشق چو من، شود فدایت ریکا

بی ماه رویت در التهابم
خدا کند هر نیمه‌شو آیی بخوابم

* * *

گوگوش: مکن فراموشم

گوگوش مکن فراموشم

مکُن فراموشم
شعر: کریم فکور
آهنگ:‌ کریم فکور
خواننده: گوگوش

مکُن فراموشم، که من عمری زجان و دل خریدار تو بودم
مکُن فراموشم، مبر هرگز تو از خاطر که من یار تو بودم
چنین از دیده چون اشکم میفکن
مشو بهر خدا بیگانه با من
بیا ای جان شیرین، به پاس عشق دیرین
به روی دیده من، قدم بگذار و بنشین
مده این سان به بادم، من از یاد تو شادم
مبر هرگز ز یادم، مرو ای جان شیرین
مکُن فراموشم، که من عمری زجان و دل خریدار تو بودم

* * *

گوگوش: گفتم نرو به غربت

گوگوش گفتم نرو به غربت

گفتم نرو به غربت
شعر: کریم فکور
آهنگ: ناصر زر آبادی
خواننده: گوگوش

گفتم نرو به غربت، ترک سفر کُن
فکر سفر تو دیگر از سر به در کُن
از دوری و جدایی گفتم حذر کُن

رفتی به شهر غربت بی‌یار و همسر
از بام من زدی پَر، همچون کبوتر
ترسم تو را نبینم یکبار دیگر

ترسم خدا نکرده از این سفر نیایی
من مانم با رنج جدایی

من و تو کبوتر یک لانه بودیم
من و تو در عاشقی افسانه بودیم
من و تو از عشق هم دیوانه بودیم

پر زدی سوی صحرا از آشیانم
من مانده‌ام دور از تو زار و ندانم
عزم سفر کُنم یا اینجا بمانم؟

ترسم خدا نکرده از این سفر نیایی
من مانم با رنج جدایی

*‌ * *

error: Content is protected !!