روانبخش: حجله (نازی‌جان)

روانبخش حجله نازی جان

حجله (نازی جان)
شعر:‌ پرویز وکیلی
آهنگ:‌ سورن [الکساندر مایلیان]
خواننده:‌ روانبخش

حجله (نازی جان)
شعر:‌ پرویز وکیلی
آهنگ:‌ سورن [الکساندر مایلیان]
خواننده:‌ روانبخش

روم صحرا منِ خسته
بچینم گل، دسته دسته
آیوم به خونه‌ی تو نازنینم
لبام پُر از خنده و دلم شکسته

بی‌نصیبم نازی جان
بی‌تو غریبم نازی جان
پیش چشمام می‌رود حجله رقیبم نازی جان

خداوندا دلِ زارم
شده پر خون ز غم دیگر
سفر کنم در پی یار دیگر
طلا گیرم قدش را ز پا تا سر

بی‌نصیبم نازی جان
بی‌تو غریبم نازی جان
پیش چشمام می‌رود حجله رقیبم نازی جان

* * *

روانبخش: اشاره

روانبخش اشاره

اشاره
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: سورن
خواننده: روانبخش

دل من طاقت نداره
که کُند بر تو نظاره
به خدا در سینه لرزد
چو کُنی بر من اشاره

تو گلی، اشکت گلابم
چه شود آیی به خوابم
بنهی پا نرم و شیرین
تو به چشمان پُر آبم

چو نسیم گرم صحرا
سر شب آیم به باغت
به فغان آیم چو بلبل
چو ز گل گیرم سراغت

چو شود دلدارم همدم بیگانه
بزنم صد خنجر بر دل دیوانه
که به هوای یارم
دلِ شکسته‌ی من دگر نگیرد بهانه

* * *

ویگن: زن

ویگن زن

زن
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ:‌ سورن [الکساندر مایلیان]
خواننده: ویگن

زن زیبا بُوَد در این زمونه، بلا!
خونه‌ای بی‌بلا هرگز نَمونه خدا!
زن گُل ماتمه، خار و گُل باهمه
زن نامهربون، دشمن جونه!
دل، سرای غمه، غم عالم کمه
خونه‌ی دل، دَمی بی‌غم نَمونه!
بی‌ دل و دلبرم، بی‌ سَر و همسرم
شاخه‌‌ی بی بَرم، بی‌همزبونم
هر که دارد گُلی، شوق آب و گِلی
من بی‌دل چرا تنها بمونم؟!
بی دل و بی‌نشان، آخر ای آسمان
شادی روز و روزگار من کو؟!
مرغ پَر بسته‌ام، خسته‌ام، خسته‌ام
بی‌قرارم، بگو قرار من کو؟
. . .

* * *

ویگن: بندر

ویگن بندر

 

بندر
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: سورن [الکساندر مایلیان]
خواننده: ویگن

اجرای اول در فیلم «آرامش قبل از توفان»

قسم خوردم خدایا دیگر بندر نیایم
اگر آیم دوباره، بشکنه هر دو پایم

برُم قایق بگیرم، توی دریاها بشُم گم
که چرا نامزدم رو سپردم دستِ مردُم

برُم قایق بگیرم توی دریا بمیرُم
برُم دادِ دلُم را ز ماهی‌ها بگیرُم

شب و روزم هدر شه به راه صید ماهی
که بشُم طعمه‌ی ماهی‌ها خواهی نخواهی

اگر چشم مادرم بشه صد چشمه‌ی خون
سر دریا بگردُم، بگیرم نوم مجنون

* * *

اجرای دوم با تغیراتی در بعضی ابیات

قسم خوردم خدایا دگر بندر نیایم
اگر آیم دوباره بشکند ساق پایم

روم قایق بگیرم به دریاها شوم گُم
که چرا دلبر من شده عروس مردم

روم دور از دیارم به دریاها بمیرم
روم داد دلم را ز ماهی‌ها بگیرم

شب و روزم هدر شد به راه صید ماهی
پس از این صید ماهی شوم خواهی نخواهی

اگر چشم مادرم، شود چون چشمه‌ی خون
ز دریا برنگردم، شدم دیگر چو مجنون

* * *

error: Content is protected !!