عبدالوهاب شهیدی: نگاه گرم تو ـ ای که در کشتن ما هیچ مدار نکنی

عبدالوهاب شهیدی اون نگاه گرم تو

نگاه گرم تو (شعر: هما میر افشار)
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی (شعر: حافظ)

آهنگ: در مایه ماهور
خواننده: عبدالوهاب شهیدی

مو که سر در بیابانم شو و روز
سرشک از دیده‌بارانم شو و روز
نه تب دارم نه جایی‌م می‌کُنه درد
همی‌ دونم که نالونم شو و روز

دلِ نازک مثال شیشه‌ام بی
اگر آهی کِشم اندیشه‌ام بی
سرشکم گر بُوَد خونین، عجب نی
مو آن دارم که در خون ریشه‌ام بی
(از دوبیتی‌های بابا طاهر)

اون نگاهِ گرمِ تو
جامِ شرابه، اما سرابه
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
آه من ترسم شبی دامن‌ات بگیره
با دلم بازی مکُن، عاشق و اسیره
ترسم بمیره

زندگی بی چشم تو رنج و عذابه

یک شب از روی صفا
با دلم وفا کُن
یا وفا کُن با دلم
یا مرا رها کُن

زندگی بی چشم تو رنج و عذابه

می‌شکنی شیشه‌ی دلم
قدرش‌و ندونی
مهربونی با همه
با من و دل من نامهربونی

زندگی بی چشم تو رنج و عذابه

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

شمس: نرگس شیراز

شمس نرگس شیراز

نرگس شیراز
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: شمس

سنبل به چمن با ناز آمد
گل به گلستان باز آمد
در بزم جهان بوی نرگس
از چمن شيراز آمد

مرغ زیبا آمد به سخن
شور دیگر دارد دل من
نوشد هر کس جامی
از دست دل آرامی
گیرد ز جهان کامی

گل چون بیند روی تو را، رخسار دلجوی تو را
جلوه نماید عطر افشانی از سر گیرد
تازه شود گل، عشق و شوری دیگر گیرد
ای خوش آن کس بار دیگر از دست تو ساغر گیرد
ای گل تو چه با نازی، چون نرگس شیرازی

* * *

فرشته: مگه از سنگه دلم!؟

فرشته مگه از سنگه دلم

مگه از سنگه دلم!؟
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: بزرگ لشکری
خواننده: فرشته

دلم از تو وفایی نمی‌بینه
غمی گر به دلم مونده همینه
اشک در حلقه‌ی چشمم چو نگینهباز اون چشم سیاهت به کمینه
ز غم پریشونه دل، ز غصه مجنونه دلشرابِ گلگونه دل، چو غنچه پُر خونه دلنام و نشون گم‌کرده و بی‌آشیونه دلبا اشکِ چشمم شسته شد نام و نشونِ دل
حالا که لاله و گل شده همرنگ دلمیادی از من نکُنی، از غمت سنگه دلمصبر و طاقت چقدر، مگه از سنگه دلم؟صبر و طاقت چقدر، مگه از سنگه دلم؟
* * *

روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

مرضیه: در راه عاشقان

مرضیه راه عاشقان

 

در راه عاشقان
شعر: تورج نگهبان
آهنگ: همایون خرم
خواننده: مرضیه

ای ماه من، ای فروغ شبهای من
ای روشن از نور عشقت دنیای من
روشن‌تر از صبح امیدِ زندگی
رخشان بود چهر تو ای زیبای من
ای مظهر عشق و صفا
دارم به دل مهر تو را

عاشقم، من ز جان پروا ندارم
در ره عشق تو جان می‌سپارم
ای نگارم، ای نگارم
ای فروغ زندگانی، صبح امید جوانی
درد و درمانم تویی تو
جان به راهت می‌گذارم، دل به دستت می‌سپارم
تا نگهبانم تویی تو

بازآ مگر شبی با می سحر کنیم
از راه عاشقان ما هم گذر کنیم
عاشقم من ز جان پروا ندارم
در ره عشق تو جان می‌سپارم؛ ای نگارم ای نگارم
ای فروغ زندگانی، صبح امید جوانی، درد و درمانم تویی تو
جان به راهت می‌گذارم، دل به دستت می‌سپارم تا نگهبانم تویی تو

* * *

ویگن: آخرین دیدار

ویگن آخرین دیدار

آخرین دیدار
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: عطاالله خُرم
خواننده: ویگن

در کنار او نشستم
بر نگاهش دیده بستم
همچنان دریای جوشان
گه خموش و گه خروشان
مانده‌ بودم مست و حیران
گریه‌ام بی‌اختیار های، های، های، های
شد چو باران بهار های، های، های، های
او ز من پا می‌کشید های، های، های، های
بر سرشکم می‌خندید های، های، های، های

او در پی آزار من بود
بیزار از این دیدار من بود
غمهای دل بی‌گفتگو ماند
او رفت و از او یاد او ماند
همچون عطر گلها با نسیم می‌گذشت
رفت و دیگر برنگشت

او دلش با دیگران بود
لب‌خموش و سر گران بود
گریه‌ها گفتار من بود
وان دم تلخ و جگرسوز
آخرین دیدار من بود

* * *

عارف: افسانه گذشته

عارف افسانه گذشته

 

افسانه‌ی گذشته
شعر: شهرام [علیرضا طبایی]
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: عارف

بعد از این افسانه کمتر گو از بهاران گذشته
ای دریغا برنمی‌گردد روزگاران گذشته
خاطرات روزگار آشنایی‌ها
خفته اکنون در مزار دل
دشت جانم بی بهار آرزوی تو
شد کویری خشک و بی‌حاصل

آمدی اما چه بی‌حاصل
کو تا توانی تا به پا خیزم
کو امیدی تا که بی‌پروا
چون شراری در تو آویزم
آن‌ که می‌جویی نشانش را
دیگر اکنون مُرده در من
آتش این شور و شیدایی
این زمان افسرده در من

* * *

روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

فرشته: نفرین بر تنهایی

فرشته نفرین بر تنهایی

بعد از من
شعر: رضا جنتی‌عطایی
آهنگ: بزرگ لشگری
خواننده: فرشته

در این جهان تا هستی اسیر غمها باشی
خدا کُند بعد از من همیشه تنها باشی
جوانی‌یت هدر شود چو من ز کس محبتی نبینی
همیشه مبتلا به کام صد بلا به گوشه‌ای نشینی

جفایت افزون‌تر کُن
مرا تو دل خون‌تر کن
که بعد از این، از این دل برای من دل نمی‌شود
مرا تو دلخون کردی، مرا تو مجنون کردی
بیا و یک نفس به داد من برس
که بی تو از جوانی سیرم
دگر ز زندگانی سیرم
تا شبها من، دامن دامن می‌گریم تو لحظه‌ای نخواهی خندید
تا من می‌سوزم، با غم می‌سازم تو روز خوش نخواهی دید
از این جوانی، ز زندگانی چه بهره بُردم
به شوق فردا، همیشه تنها زغصه مُردم

* *‌ *

علی نظری: بعد از من

علی نظری بعد از من

 

بعد از من
شعر و آهنگ: رضا جنتی‌عطایی
خواننده: علی نظری

در این جهان تا هستی اسیر غمها باشی
خدا کُند بعد از من همیشه تنها باشی
جوانی‌یت هدر شود چو من ز کس محبتی نبینی
همیشه مبتلا به کام صد بلا به گوشه‌ای نشینی

جفایت افزون‌تر کُن
مرا تو دل خون‌تر کن
که بعد از این، از این دل برای من دل نمی‌شود
مرا تو دلخون کردی، مرا تو مجنون کردی
بیا و یک نفس به داد من برس
که بی تو از جوانی سیرم
دگر ز زندگانی سیرم
تا شبها من، دامن دامن می‌گریم تو لحظه‌ای نخواهی خندید
تا من می‌سوزم، با غم می‌سازم تو روز خوش نخواهی دید
از این جوانی، ز زندگانی چه بهره بُردم
به شوق فردا، همیشه تنها زغصه مُردم

* *‌ *

مرضیه: می‌زده بر تو عاشقم (اجرای اول)

مرضیه می زده بر تو عاشم

 

می زده بر تو عاشقم
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: مرضیه

می‌زده شب چو ز میکده باز آیم
بر سر کوی تو من به نیاز آیم
دلداده‌ی رهگذرم
از خود نبُوَد خبرم
ای فتنه‌گرم

شبها سرِ کوی تو
آشفته چو موی تو
می‌آیم تا جویم خانه به خانه
مگر از تو نشانه

میخانه به میخانه،
پیمانه به پیمانه

راه تو می‌پویم
این می و مستی
بُوَد بی‌تو بهانه


می‌سوزم شبها با شمع رخ تو، با سوز نهان

می‌سازم با این آتشِ دلِ خود، با کاهشِ جان

تشنه‌ای به راه سرابم

به لب رسیده جان، چو حبابم
مستم و خرابم
فارغ از غمم چه نشستی؟
چرا دل مرا بشکستی؟
همچو من تو مستی

مست از باده‌ام یا از آن نگه

بر تو عاشقم، یا بر روی مَه
من بر تو عاشقم، بر تو عاشقم
قلب من نشد شاد از عشق تو
داد از عشق تو

* * *
از «بیژن ترقی» و «پرویز یاحقی» در این سایت:

مثلث هنری «پرویز یاحقی»، «بیژن ترقی» و «حمیرا»

* * *

داود مقامی:‌ صحرای غم

داود مقامی صحرای غم

صحرای غم
شعر: سعید مهناویان
آهنگ: مصطفی اسلامی
خواننده: داود مقامی

در صحرای غم همه بی‌برگ و بی‌نوا
چون سنگی خارا دل من مانده به جا
تا کی این دل را تو در آتش فکنی
گاهی هم طی کن طرق مهر و وفا

چه شد آخر که تو رفتی ز برم
من ندانم که چه آید به سرم
به تنم آتشی از رنج و تعب
که ز سودای تو سودی نبرم

گویم هر شب در سوز تب تو کجا و قلب بینوای من
با هر مویت بخدا دهی تو خون‌بهای من
دانم ای مه هستی آگه ز من و ز درد بی‌دوای من
با لبخندی بخدا تو بسته‌ای دو پای من

* * *ترانه‌شناسی داود مقامی در سایت راوی حکایت باقی

* * *

error: Content is protected !!