«ویگن» در فیلم «عروس دریا»
قرار نیست هر چه شما میخواهید یا میگویید، آن بشود!
«ویگن» در فیلم «عروس دریا»
قرار نیست هر چه شما میخواهید یا میگویید، آن بشود!
اینروزها همانطور که خوانده و میدانید و خبردار شدهاید، کتاب زندگینامۀ «بهرزو وثوقی» بازیگر توانا و مشهور سینمای ایران، بعد از مدتها انتظار چاپ و منتشر شد. کتاب به نثر و نوشتار «ناصر زراعتی» است که خود دستی در داستاننویسی معاصر و نقد فیلم دارد.
در تاریکی
نوشتۀ «احمد محمود»
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۲
«مهشید امیرشاهی» که حالا در فرانسه مقیم است، در موخره کتاب «در حضر»، در معرفی خود مینویسد:
«گمان نمیکنم تاریخ تولد و شماره شناسنامه و نام مادر و شغل پدر من برای هیچ كس جز مأمورین ثبت احوال چندان جالب باشد. بنابراین مرا از رنج نوشتن این مشخصات و خوانندگان را از ملال خواندن آن معاف دارید. به علاوه برای زنی كه كمكم صبحها با كنجكاوی دنبال رشتههای تازه موی سفید میگردد، و با دلهره چین زیر چشمها را معاینه میکند، صحبت از سن و سال خوشایند نیست. اصرار به دانستن هم دور از ظرافت است. . .»
«یادی از «اول مهر»
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: پنجشنبه اول مهر ماه ۱۳۷۸
«نصرت کریمی» را کمتر کسی است که نشناسد. بازیگر قدیمی و توانای تئاتر، سینماگر و کارگردان معروف فیلم «محلل»، استاد فن بیان، صورتگر و مجمسهساز، پرورندۀ انواع کاکتوس! نویسنده، مترجم و صاحب بسیاری کمالات دیگر.
من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم.
ادامه خواندن فیلم «قیصر» و قضیۀ آن سانسور «سه حرفی!»
راوی این حکایت قصد جمعآوری خاطراتی را دارد که بهنوعی با «ترانه مرا ببوس» پیوند دارد، و با به اجرای آن در موقعیت و مناسبتهای مختلف اشاره شده، و همچنین آن دسته از شایعه و روایاتی که «افسانههای پیرامون ترانۀ مرا ببوس» نام دارد. حکایاتی که در نبود روایت درست از ماجرا، خود بهجای تاریخ و واقعیت نشستهاند و ملاک قرار میگیرند.
حال اینکه چرا نه فقط تاریخ و سابقۀ این ترانه، که واقعیت خیلی از رخدادهای فرهنگی ادبی سیاسی کشور ما، در چنبرهای از شایعه و تحریف، و یا غباری از حدس و گمان و اطلاعات شفاهی مغشوش و مخدوش گرفتار و دچار است، خود حدیث دیگری است که بماند.
ادامه خواندن تاریخچه ترانهی «مرا ببوس» به روایت «راوی حکایت باقی»
از شایعات همهگیر مربوط به ترانۀ «مرا ببوس» یکی هم آنکه در همان ایام، مردمان گفتند و باور کردند که شعر این ترانۀ غمگین و درعین حال شورانگیز را سرهنگ ژاندارمرى «عزت الله سیامک»، از رهبران سازمان نظامی حزب توده ایران، پیش از اعدام در۲۷ مهر ماه ۱۳۳۳ در زندان و در وصف سرنوشت غمانگیز افسرانی که اعدام میشدند، سروده است.
راوی این حکایت قصد جمعآوری خاطراتی را دارد که بهشکل مکتوب در کتابهای مختلف چاپ و منتشر شده. خاطراتی که بهنوعی با «ترانه مرا ببوس» پیوند دارد، و با به اجرای آن در موقعیت و مناسبتهای مختلف اشاره شده، و همچنین آن دسته از شایعه و روایاتی که «افسانههای پیرامون ترانۀ مرا ببوس» نام دارد. حکایاتی که در نبود روایت درست از ماجرا، خود بهجای تاریخ و واقعیت نشستهاند و ملاک قرار میگیرند.