داریوش رفیعی: به سوی تو (بازخوانی ترانه‌ها)

داریوش رفیعی به سوی تو

تصنیف «به‌سوی تو»، با سروده‌ای از «عبدالله الفت» و آهنگی از «مجید وفادار» در دههٔ ۱۳۳۰ ساخته و با صدای «داریوش رفیعی» اجرا شد. پنجاه و چند سال بعد، در سال ۱۳۸۴ این ترانه در تیتراژ سریال تلویزیونی «اولین شب آرامش» (احمد امینی) با صدای «مهران زاهدی» بازخوانی و پخش شد.

ادامه خواندن داریوش رفیعی: به سوی تو (بازخوانی ترانه‌ها)

مهر آفرین (نواب‌ صفا، پرویز یاحقی، الهه)

پرویز یاحقی الهه

در اینجا ترانه‌ای می‌شنویم به‌نام «مهر آفرین» [. . .] آهنگ گوش‌نواز پرویز یاحقی، صدای خاطره‌انگیز الهه و شعر زیبای اسماعیل نواب صفا.

الهه، ترانهٔ مهر آفرین را در روز ۱۳ بهمن ماه ۲۵۱۹ شاهنشاهی [۱۳۳۹ خورشیدی] اجرا و ضبط کرده. [برگرفته از: صحبت گوینده در معرفی ترانه، پیش از پخش آن.]

مهرآفرین
شعر: اسماعیل نواب صفا
آهنگ: پرویز یاحقی
خواننده: الهه

تو ای عشق من، امیدِ شادی‌افزای من
دنیای من، رویای من، رفتی وفا نکرده
(بی‌وفا کسی غنچه را ز شاخه جدا نکرده)

شبی همچو  اشک سوزانم کنارم بیا
ترسم تو را این ناله‌ها سوزد خدا نکرده
(بی‌وفا کسی غنچه را ز شاخه جدا نکرده)

تو پرورده‌ی اشک و آه منی، تو را عشق من آفریده
بنازم به عشقی که نقش تو را بدین لطف و خوبی کشیده
تویی جلوه‌گر در دل و جان من، تو را همچو بُت می‌پرستم
تو عشق هنر آفرین منی به امید تو زنده هستم

ای لعل تو، نوش من، غارتگر هوش من
نام تو ترانه‌ی من، عشق تو بهانه‌ی من
در مستی و هوشیاری، ما را نگران داری

از دست غمت نرهم، عشق تو به کس ندهم
به عشقت وفادارم به‌خدا، وفا را خریدارم به خدا

تو دیر آشنا! رفتی چرا کامم روا نکرده
گل ناز من، طناز من، بازا جفا نکرده

* * *

افشین مقدم: زمستون (مجموعه ترانه‌ها)


« زمستون »
شاعر: سعید دبیری
آهنگ‌: سیاوش قمیشی
تنظیم‌کننده‌ٔ آهنگ: واروژان
ترانه‌خوان: افشین مقدم

ادامه خواندن افشین مقدم: زمستون (مجموعه ترانه‌ها)

پس از این من و خاموشی (نگاهنگ)

ویگن از یاد رفته
به بهانه سالگشت خاموشی صدای خاطره‌انگیز «ویگن» تا فراموشمان نشود.

«از یاد رفته»
پس از این من و خاموشی
که خوشم به فراموشی
نه ترانهٔ غم خوانم
نه نوای نشاط‌ آور
نه به گریه سپارم دل
نه به خندهٔ جان‌پرور

نه باورم شود از کس، حدیث مهربانی
نه جویم از وفا دیگر در این جهان نشانی
خو کنم دیگر با خموشی‌ها
تا رود از یاد افسانهٔ من
کز برم رفت آن جانانهٔ من

* * *

شکوفه می‌رقصد از باد بهاری (نگاهنگ)

ویگن رقص شکوفه

شکوفه می‌رقصد از باد بهاری

شکوفه می‌رقصد از باد بهاری
شده سر تا سرِ دشت سبز و گُلناری
شکوفه‌های بی‌قرار، روزِ آفتابی
به صبا بوسه دهند با لبِ سُرخابی
ای شکوفه خنده‌ی تو جلوه‌ها دارد
آن روی زیبا نظری سوی ما دارد

دلداده بُلبُل دارد سخن‌ها
آراید از ساز و سخن بزم چمن‌ها
پروانه در بزم طرب آمده تنها
بادِ بهاری با بی‌قراری
شکوفه پَرپَر کُند و لاله پریشان
به هر طرف دستِ صبا گشته گُل افشان

شکوفه می‌رقصد از باد بهاری
شده سر تا سرِ دشت سبز و گُلناری
عطر جانپرور گُل می‌برد هوشم
نغمه‌ی مُرغِ چمن کرده خاموشم
ای شکوفه خنده‌ی تو جلوه‌ها دارد
آن روی زیبا نظری سوی ما دارد

* * *

گل توی گلدونها جا دادم (نگاهنگ)

تا می‌شد گل توی گلدونها جا دادم

فردا تو می‌آیی
شعر و آهنگ: جهانبخش پازوکی
خواننده: هوشمند عقیلی

امشب دلم می‌خواد تا فردا می بنوشم من
زیباترینِ جامه‌هایم را بپوشم من
با شوق بی‌حد، باغچه‌هامون رو صفا دادم
امشب تا می‌شد گُل توی گُلدون‌ها جا دادم

بعد از جدایی‌ها
آن بی‌وفایی‌ها
فردا تو می‌آیی
بعد از گُسستن‌ها
آن دل‌شکستن‌ها
فردا تو می‌آیی

از خونه‌ی ما ناامیدی‌ها سفر کرده
گویا دعاهای منِ خسته اثر کرده
من لحظه‌ها را می‌شمارم تا رسد فردا
آن لحظه‌ی خوبِ در آغوشت کشیدن‌ را

بعد از جدایی‌ها
آن بی‌وفایی‌ها
فردا تو می‌آیی
بعد از گسستن‌ها
آن دل‌شکستن‌ها
فردا تو می‌آیی

* * *

کی می‌دونه «قیصر» این‌روزا کجاست؟

بهروز وثوقی گوزنها

این روزا «گوزن»‌و [+] سر نمی‌بُرن
می‌شکنن شاخش‌و می‌فرستن تو باغ
این روزا طاق‌و نمی‌ریزن سرش
سر گله‌شون‌و می‌کوبن به طاق

آخر نمایشا عوض شده
همه نقش هم‌و بازی می‌کُنن
اونایی که چشم‌شون به «قدرت»ه
هم‌پیاله‌هاش‌و راضی می‌کُنن

نمی‌دونم اگه برگردیم عقب
دل «طوقی» [+] واسه کی پر می‌زنه؟
اگه «فرمون»‌و یه شب دوره کُنن،
چندتا چاقو پشت «قیصر» [+] می‌زنه؟

نمی‌دونم اگه برگردیم عقب
«داش‌آکل» [+] به عشق کی سر می‌کُنه؟
اگه «رستم»‌و ببینه روی خاک
پشتش‌و بازم به خنجر می‌کُنه؟

پای روضه‌ی خودت [+] گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگی‌یه
دوره‌ای که عاقلاش زنجیرین
«سوته‌دل» [+] شدن یه دیوونگی‌یه

این روزا دوره‌ی غیرت‌‌کُشی‌یه
کی می‌دونه «قیصر» این‌روزا کجاست؟
بُکشی و نکُشی، می‌کُشنت!
این‌جا بازارچه‌ی «آب‌منگل‌»ی‌هاست [+]

* * *

این‌که شاعری بتواند در سروده‌اش نام آثار کسی را طوری بیاورد که هم در وزن و قافیه شعر بنشیند و هم معنا و پیام داشته باشد حتما هنر است و حتی شاید این فن، در شعر و سرایش، نام خاصی هم داشته باشد.

من که راوی این حکایات هستم خود چندان بهره‌ای از فن و هنر شاعری ندارم و  هنوز نمی‌دانم شعر، «فن» است یا «هنر»، ولی به‌نظرم شاعری که در سروده‌اش به اشارت یا تمثیل، از کار و آثار کسی نام می‌برد حتما روی آگاهی شنونده یا خوانندۀ شعر خود حساب کرده است. یعنی شاعر فرض را بر این می‌گذارد که مخاطب او قبلا با نام یا خود آن آثار آشناست و سابقۀ آن‌ها را در حافظه به‌یاد دارد.

نمونۀ سروده‌هایی از این دست، یکی هم ترانۀ «قیصر» با صدای «داریوش اقبالی» با شعری از «روزبه بمانی» و آهنگی از «علیرضا افکاری» است که با پیش درآمدی بر ملودی ترانۀ فیلم «گوزن‌ها» ساختۀ «اسفندیار منفردزاده» اجرا می‌شود. نکتۀ ظریفی که در این ترانه وجود دارد این‌ است که شاعر و آهنگ‌ساز آن در ایران زندگی می‌کنند و گمانم اولین کار مشترک بین هنرمندان داخل کشور با خوانندگان مقیم خارج از ایران باشد.

پیش از این البته بوده‌اند از ترانه‌سرایان جوان ساکن ایران کسانی که از اشعارشان سروده‌هایی هم برای اجرا در اختیار آهنگ‌ساز یا خواننده‌ای مقیم خارج گذاشته‌اند. ولی «آلبوم دنیای این‌روزهای من» فصل تازه‌ای از نوع همکاری هنرمندان داخل و خارج است.

ترانۀ «قیصر» یکی از ترانه‌های این آلبوم است که شاعر در آن تعدادی از فیلم‌هایی که «بهروز وثوقی» در آن ایفای نقش کرده را به اشاره و تمثیل آورده است.

شنوندۀ این ترانه اگر فیلم «گوزن‌ها» را دیده باشد و آن شاخی که از «سید» شکستند را بشناسد، و یا صحنۀ پایانی این فیلم و بارش بی‌امان گلولۀ تیراندازان حکومتی و  ریزش سقف اتاقی که «قدرت» و «سید» در آن پناه گرفته‌اند را به‌یاد بیاورد حتما که رابطۀ حسی و معنایی بیشتری با شعر برقرار می‌کند.

همین‌طور صحنۀ معروف ته استکان به‌هم زدن و هم‌پیاله شدن «سید» و «قدرت» (با بازی فرامرز قربییان بازیگر سینما و سریال‌های ماه‌رمضانی تلویزیون جمهوری اسلامی)، را در این فیلم باید باز به‌خاطر آورد تا به استعارۀ نهفته در بند دوم این شعر رسید.

باید با «طوقی» از بلندای بام‌ خانه‌های قدیمی کاشان پرید تا به راز دلدادگی «داش‌آکل» و شرارت «کاکا رستم» (با بازی بهمن مفید) رسید. بغض مجید جوبگرد «سوته‌دلان» از این‌که اهل منزل به روضه می‌روند و او را نمی‌برند، صدای «منوچهر اسماعیلی» که فریاد عاصی «قیصر» بود رو به «خان‌دایی» که: «نزنی، می‌زننت»، کشته شدن «فرمان» غیرتمند (با بازی ناصر ملک‌مطیعی) به دست و دشنۀ برادران «آب‌منگل» و حس و فضای سنگین این صحنه‌ها را باید به خاطر داشت تا وقتی در مصراع آخر ترانه می‌شنویم: «این‌جا بازارچۀ آب‌منگلی‌هاست» دستگیرمان شود که شاعر و آهنگ‌ساز ساکن ایران با این شعر و در این ترانه چه می‌خواهند بگویند.

لذت کشف این معنا، پاداش به‌یاد نگه‌داشتن آن‌همه تصویر و صداست در طول این‌همه سال‌ها.

باری در این ترانه یک‌سو همدستی «برادران آب‌منگل» است با هم و سوی دیگر پشت شکسته از زخم خنجر «فرمان». اوج آن اما طنین فریاد کمک‌خواهی مردی ‌که می‌گوید: (کجآآآیی قیصر که داداش‌تو کُشتند).

کی می‌دونه «قیصر» این‌روزا کجاست؟

* * *
مجموعه‌ای شنیداری، دیداری و خواندنی در باره‌ی فیلم «قیصر»

* * *
در بارهٔ «اسفندیار منفردزاده» در این سایت:
یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»

* * *

یادکارنامه (کرنولوژیکال) «بهروز وثوقی»
یادکارنامه (کرنولوژیکال) «علی حاتمی»
یادکارنامه (کرنولوژیکال) «بهرام بیضایی»
یادکارنامه (کرنولوژیکال) «ایرج جنتی‌عطایی» و «ابی»

* * *

error: Content is protected !!