ایرج ـ عهدیه: والس شیرین و فرهاد (ترانه فیلم)

ایرج عهدیه والس شیرین و فرهاد

والس شیرین و فرهاد
(گذشته‌ها) [+]

شعر: بیژن ترقی
آهنگ: همایون خُرم
خوانندگان: ایرج ـ عهدیه
ترانهٔ فیلم: خشم کولی

عشق شیرین، حکایت فرهاد
نمی‌رود از دل نمی‌رود از یاد

بگذر از غم گذشته‌ها
غم مخور ز سرگذشت ما
که شد جهان بهشت ما
زندگی بُوَد به کام ما
زنده می‌شود ز نام ما
حکایت گذشته‌ها

عشق ما به دل دهد صفا
که به عشقِ با شکوه ما
شکفته شد وجود ما
زندگی بُوَد به کام ما
زنده می‌شود ز نام ما
حکایت گذشته‌ها

عشق شیرین، حکایت فرهاد
نمی‌رود از دل نمی‌رود از یاد

بیا که نور عشق تو چراغ راه من بود
بیا که در شب سیه رخ تو ماه من بود
ز عشق آتشین ما شکفته گلشن افق
نوید زندگی دهد چهره‌ی روشن افق

عشق شیرین، حکایت فرهاد
نمی‌رود از دل نمی‌رود از یاد

♫  LP Cover  ♫

* * *

ایرج: بذار حرفمو بزنم

ایرج بذار حرفمو بزنم

بذار حرفمو بزنم
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: حسن لشکری
خواننده: ایرج

روزگاری به تو پابنده دلم
نی غمگین، نیِ هفت‌بندِ دلم
دریا دریا اشکه توی دامنم
سوزد از آتش عشق تو، تنم
مگه من چیم؟ ز سنگم، آهنم؟
بذا حرفمو بزنم

تو همش امروز و فردا می‌کُنی
من‌و می‌بینی و حاشا می‌کُنی
من ز دست تو ندونم چه کُنم
چه کُنم گر گله‌ای هم نکُنم
تا کی خون دل خورم، دم نزنم
بذار حرفمو بزنم

مرغ عشق تو به بام دگری
چشم تو چراغ شام دگری
من دل آزرد‌ه‌ی یک بوسه‌ی تو
بوسه‌های تو به کام دگری
این میونه اون‌که ناکامه، منم
بذار حرفمو بزنم

(ای نازنین من! تو هم از من جدا شدی
نازت کشیده ام که چنین بی‌وفا شدی)

* * *

امیر پازوکی: از خونه‌تون بیایین بیرون

امیر پازوکی از خونه تون بیاین بیرون

از خونه‌تون بایید بیرون
شعر: سعید دبیری
آهنگ: امیر پازوکی
خوانندده: امیر پازوکی

از خونه تون بیاین بیرون آی آدمای خوشبخت
من‌و تماشا بکنین به من میگن سیه بخت
آرزوهام جوون جوون تو دشتِ سینه مُردن
چرا من‌و ای خدا جون با خودشون نبردن
اون زمونا خوب یادمه تو اون کوچه صفا بود
تو اون خونه که تاریکه یه قلب با وفا بود
یه روز دو تا چشم سیاه اومد تو سرنوشتم
عاشق شدم رو قلب خود اسم اون‌و نوشتم
عاشق شدم، نمی‌دونستم عاشقی جنونه
آدم میشه در به در و دیوونه‌ی زمونه
[آدم میشه در به در و ویلون تو این زمونه]

* * *

ایرج: مگه میشه

ایرج مگه میشه

مگه میشه
شعر: محمدعلی بهمنی
آهنگ: حسین صمدی
خواننده: ایرج

گاهی وقتا که دلت می‌خواد
خودت باشی و یارت مگه می‌شه
دوست داری دوباره برگردی سوی شهر و دیارت مگه می‌شه
گاهی وقتا که چشِ حادثه بیدار می‌شه
هفت‌تا آسمون روی دوش تو آوار می‌شه

خیلی تلخه ـ می‌دونم ـ اما خودت یه روز می‌بینی
چه‌جوری پیشِ چشات آینه دیوار می‌شه
گاهی وقتا واسه آدم نمیاد
کاری‌شم نمی‌شه کرد، زندگی اینجوری می‌خواد

* * *

error: Content is protected !!