حکایت ترانه «شانه» (پوران شاپوری)

پوران بر گیسویت کمتر زن شانه

در دنیای موسیقی هر از چندی در جایی از جهان آهنگ ترانه‌ای از حسن استقبال مردم به شهرت می‌رسد؛ چنان‌که ترانه‌سرایانی در کشورهای دیگر هم شعری به زبان خود بر همان آهنگ می‌گذارند و خواننده‌ای هم آن را اجرا می‌کند. در ایران پیشینه‌ی بسیاری ترانه‌هایی از این‌دست به آهنگ‌های عربی و یونانی می‌رسد. ترانه‌ی «شانه» با صدای پوران از آن‌جمله است.

ادامه خواندن حکایت ترانه «شانه» (پوران شاپوری)

حکایت ترانه «بیگانه» به روایت «تورج نگهبان»

عباس شاپوری، پوران شاپوری، انوشیروان روحانی

[. . . قرار بر این شد که آقای عباس شاپوری آهنگی برای پوران درست کند. برای شعر این ترانه قرعهٔ فال به نام من دیوانه زدند. عباس شاپوری اول قهر می‌کرد، نمی‌خواست این کار را بکند. وادارش کردند! بنده هم چند باری فرار کردم . . . «بیگانه» زندگی عباس شاپوری بعد از جدایی او از پوران است. . .]

ادامه خواندن حکایت ترانه «بیگانه» به روایت «تورج نگهبان»

پوران: تکدرخت (مجموعه ترانه‌ها)

«طوفان از من چه شاخه‌ها شکسته»
(پیشینۀ ترانۀ «تکدرخت» و ریشه‌های آن)

ادامه خواندن پوران: تکدرخت (مجموعه ترانه‌ها)

پوران: شب بود بیابان بود زمستان بود

پوران شب بود بیابان بود

شب بود، بیابان بود
کلام: ناصر رستگار نژاد / خواننده: پوران
بر آهنگ ترانه: Mi Barco Peregrino – Raul Garces

شب بود، بیابان بود، زمستان بود
بوران بود، سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی‌جان بود

در پیشِ آن سیمین‌بر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
می‌کوشیدم بهرش از جان و دل
می‌بُردمش با خود سوی منزل

گیسویش از باد و باران گشته آشفته
در هر مویش گویی مروارید غلتان سُفته
طی شد راه دشوار
آخر بر من و یار
با بوسه‌ای گرمی به او دادم
با لبهای چون قند
بر رویم زد لبخند
برد آنهمه رنج و غم از یادم

* * *

پوران: شب بود (با شعر جهانگیر سرتیپ‌پور به زبان گیلکی)

* * *

پوران: یک کلاغ چهل کلاغ

پوران یک کلاغ چهل کلاغ

۱ کلاغ ۴۰ کلاغ
شعر: عبدالله الفت
آهنگ: عباس شاپوری
خواننده: پوران شاپوری

حرفِ دلت‌و به کسی مگو
دهانِ مردُم کی سرپوش داره
دیوار موش داره
موش‌م گوش داره

اگه رازت‌و به اَبر بگی
ابره قصه‌تو به بارون می‌گه
بارون می‌باره به دریا می‌گه
دریا رد می‌شه به صحرا می‌گه
صحرا حرف‌تو به هر جا می‌گه
به درخت می‌گه، به کلاغ می‌گه
یه کلاغ‌و چِل کلاغ می‌شه

پس، حرف‌ِ دلت‌و به کسی مگو
دهانِ مردُم کی سرپوش داره
دیوار موش داره
موش‌م گوش داره

اگه رازت‌و به آفتاب بگی
افتاب می‌تابه به مهتاب می‌گه
مهتاب، آروم آروم به آب می‌گه
آب، تو رودخونه به صحرا می‌گه
صحرا حرفت‌و به هر جا می‌گه
یه کلاغ‌و چِل کلاغ می‌شه

پس، حرف‌ِ دلت‌و به کسی مگو
دهانِ مردُم کی سرپوش داره
دیوار موش داره
موش‌م گوش داره

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

روحبخش: خزان عشق (گشته خزان)

روحبخش خزان عشق (گشته خزان)

خزان عشق (گشته خزان)
شعر: محمد شب‌پره
آهنگ: عباس شاپوری
خواننده: عزت روحبخش

گشته خزان نوبهارِ من، بهارِ من
رفت و نیامد نگارِ من، نگارِ من
سپری شد شبِ جدایی
به امیدی که تو بیایی
آخر ای امیدِ قلبم با من از چه بی‌وفایی؟

من اگر از غمِ گیسویِ تو برهم
در جهان دل به عشقِ دگری ندهم
آه چه خوشا که دمی ز وفا نظر به ما کُنی
آه چه شود صنما به خدا ترکِ جفا کُنی
ای آرامِ دلِ من، آسان کُن مشکلِ من
آخر شد بر سرِ کویتِ منزلِ من
گشته خزان نوبهارِ من، بهارِ من
رفت و نیامد نگارِ من، نگارِ من

* * *

پوران:‌ شانه

پوران شانه

شانه
کلام: ناصر رستگار نژاد | خواننده: پوران شاپوری
بر آهنگ: البنت الشلبية | فیروز

بر گیسویت ای جان، کمتر زن شانه
چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه
بگشا ز مویت گرهی چند ای مه
تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه
دل در مویت دارد خانه
مجروح گردد چو زنی هر دم شانه
در حلقه‌ی مویت بس دل اسیر است
بینم خونین دل این و آن سر هر دندانه

* * *
حکایت ترانه‌ی «شانه» را در اینجا بخوانید!

* * *
نمونهٔ فارسی‌شدهٔ ترانه‌های مشهور

* * *

پوران: رفتی نگفتی (اولین ترانه)

پوران رفتی نگفتی

 

در دوره‌ای ناصر رستگارنژاد ضمن سرودن شعر برای ترانه، عضویت شورای نویسندگان رادیو را نیز بر عهده داشت، در همان ایام قرار می‌شود او برای عزت روحبخش که از خوانندگان روز در آن سالها بود ترانه‌ای بسازد. پس به خانه‌ی او می‌رود و در آنجا با عباس شاپوری آشنا می‌شود. این آهنگساز با پوران (خواهر زاده‌ی روحبخش) ازدواج کرده بود و این  خود زمینه‌ی آشنائی ناصر رستگارنژاد با پوران نیز می‌شود.

ناصر رستگار نژاد در مصاحبه‌ای ماجرای آشنایی‌‌اش با این هنرمندان را اینطور تعریف کرده است: «قرار بود بر روی یک آهنگ ترکی استانبولی شعری بگذارم که خانم روحبخش بخواند. این اولین آشنایی من با ایشان بود. بعد از دو سه بار که به خانه او رفتم. روزی آقایی را آنجا دیدم که آن روزها برای صفحه‌ای که با قاسم جبلی بیرون داده بودند بسیار مشهور شده بود. خانم روحبخش ایشان را آقای عباس شاپوری معرفی کرد و این اولین دیدار ما بود. آدرسش را به من داد و قرار همکاری گذاشتیم. به منزلش رفتم.
در طبقه‌ی دوم آپارتمانی در فیشرآباد زندگی محدود و محقری داشت. با پوران هم تازه ازدواج کرده بود. گفت: «برای خانمم [پوران] ترانه می‌خواهم.» عباس شاپوری یک ترانه خودش ساخته بود. «رفتی و نگفتی و دور از تو با غمت چه کنم.» این را ترانه را پوران با نام «بانو ناشناس» خوانده و به شکل صفحه‌ هم منتشر شده بود. «رفتی نگفتی» اولین ترانه‌ی پوران بود.»

رفتی نگفتی
شعر و آهنگ: عباس شاپوری
خواننده: بانو ناشناس (پوران شاپوری)

رفتی و نگفتی دور از تو با غمت چه کنم
سیل اشک هجرانت آخر می‌کَنَد ز بُنَم
عشقت گناه من، این دل گواهِ من
سوزد جان در هجران ای گلِ من
جز خون دل کی شد حاصلِ من
با دوری چون سازم من

می‌کًشد ما را خم ابروی او
بُرد از من طاقت غم دوری او
افتاده دل در شکنِ موی او
با سوزت می‌سازم من

* * *

پوران: بیگانه

پوران بیگانه

بیگانه
شعر: تورج نگهبان
آهنگ: عباس شاپوری
خواننده: پوران شاپوری

چه کنم یارم چو به یاد آرم تو و مستی‌های گذشته
نه تو ماندی و نه نشان ماند از ره ناپیدای گذشته
آن‌همه مستی از سر، رفت و جدایی دیگر
نغمه‌هایم کرده خاموش
قصهٔ عشق ما را
جلوهٔ آن رویا را
کرده‌ای یارا فراموش

آن روزگاران پشت سر بنهادی و تنها رفتی
خود نکردی یاد از آن غم‌ها و شادی‌ها، رفتی
در دل افسرده‌ام سوز غمت بر جا مانده
چون بدیدی مانده غم در سینه‌ام برجا، رفتی
روزگاری بود و ما را، آشنا بودی تو یارا
این زمان بیگانه‌ای
گرچه رفتی از دیارم
روی دل سوی تو دارم
شمع این کاشانه‌ای

* * *
حکایت ترانه «بیگانه» به روایت «تورج نگهبان»

* * *

error: Content is protected !!