بهروز وثوقی: نخستین عشق (از کتاب زندگی‌نامه)

بهروز وثوقی پوری بنایی

شاید اگر نه همه، ولی اکثر ما پدیدۀ «نخستین عشق» را در گذشتۀ نوجوانی و جوانی‌مان به نوعی تجربه کرده باشیم. عشقی که رد خاطرۀ پاک و معصومش هنوز هم در گذر یاد و خاطرات ما باقی مانده. تجربۀ نخستین عشق «بهروز وثوقی» را به‌نقل از کتاب زندگی‌نامۀ او بشنوید!

ادامه خواندن بهروز وثوقی: نخستین عشق (از کتاب زندگی‌نامه)

مکالمات دو زاری!

حق‌المکالمه تفن در شهر و شمیرانات

به اطلاع کلیه اهالی محترم پایتخت می‌رساند که حق‌المکالمه هر نوبت تلفن‌های عمومی در شهر و شمیرانات فقط دو ریال می‌باشد. خواهشمند است از پرداخت مبلغ اضافه خودداری و متخلفین را به شرکت سهامی تلفن ایران معرفی فرمایند. [روزنامه اطلاعات، دوشنبه، ۵ اسفند ماه ۱۳۳۳]

ادامه خواندن مکالمات دو زاری!

اولین نسخه‌‌ی زن‌خوان از شاهنامه‌‌ی فرودسی

در معرفی این حماسه‌سرای مشهور ایرانی که شهره در جهان نیز هست گمانم چیزی بیشتر از آنچه که همگان می‌دانند و شما نیز می‌دانید نتوان نوشت. نامش «ابوالقاسم» بود و در روستای «باژ» از توابع «توس» به‌دنیا آمد و سوابقی از ایندست.

ادامه خواندن اولین نسخه‌‌ی زن‌خوان از شاهنامه‌‌ی فرودسی

آب‌تنی «مارال» در زلال آبگیر در رمان «کلیدر»

محمود دولت‌آبادی در یکی از اولین گفت‌وگوهای خود در بارهٔ چگونگی خلق رمان «کلیدر» می‌گوید: ادامه خواندن آب‌تنی «مارال» در زلال آبگیر در رمان «کلیدر»

نقل تن‌شُستن «شیرین» در نمایشنامه‌ی «شهر قصه»

بیژن مفید شهر قصه

تن‌شویی «شیرین» در چشمه و نظارۀ «خسرو»
(پرده‌خوانی «شتر» در پردۀ سوم نمایشنامۀ «شهر قصه»)

ادامه خواندن نقل تن‌شُستن «شیرین» در نمایشنامه‌ی «شهر قصه»

ابراهیم نبوی: چهار تابلو

ابراهیم نبوی چهار تابلو

تابلو ( ۱ )

دستور داد تابلویش را همه جا آویزان کنند. این بهترین راه برای ترساندن مردم بود.

تابلو ( ۲ )

در یک تابلو بچه کوچکی را بغل کرده بود و او را نوازش می‌کرد.
در یک تابلو می‌خندید و با مهربانی به مردم نگاه می‌کرد.
در یک تابلو دستش را بُرده بود بالا و برای مردم تکان می‌داد.
در یک تابلو اسلحه دستش گرفته بود و آنرا به سوی دشمنان ملت نشانه رفته بود.
در یک تابلو سوار بر اسب بود.
در یک تابلو کنار کارگران ایستاده بود و با محبت آنان را نگاه می‌کرد.
وقتی مُرد، مردم با خوشحالی همه تابلوها را سوزاندند.

ابراهیم نبوی چهار تابلو

تابلو ( ۳ )

انقلابیون عکس‌های او را به‌صورت مخفی در شهر توزیع می‌کردند.
بعدا مردم عکس او را یواشکی در خانه‌شان می‌گذاشتند.
بعدا در تظاهرات عکس‌های او را دست‌شان گرفتند و خیابان پُر شد از عکس‌هایش.
بعدا جوانی که عکسش را در دست داشت جلوی تانک رفت و کُشته شد.
بعدا حکومت را در دست گرفت و عکسش را از تلویزیون نشان دادند.
بعدا جلوی همه ادارات تابلوهای بزرگی از او را آویزان کردند.
بعدا سیاهپوشان به هرجا عکسش نبود حمله می‌کردند و آنجا را آتش می‌زدند.
بعدا دولت انقلابی اعلام کرد که در همه ادارات باید عکس او را نصب کنند.
بعدا نقاشان موظف شدند تابلوی بزرگ او را نقاشی کنند.
بعدا کسی را که عکسش را پاره کرده بود زندانی کردند.
بعدا مردم عکس‌های او را از خانه‌شان برداشتند.
بعدا انقلابیون به صورت مخفی در شهر عکس‌هایش را پاره می‌کردند.

تابلو ( ۴ )

هرچه مردم از او بیشتر بدشان می‌آمد، اندازه تابلوهایش بزرگتر می‌شد و مردم بیشتر از او می‌ترسیدند.

ابراهیم نبوی
از مجموعه نوشتارهای «پارادوکس‌»

از «پارادوکس»های «ابراهیم نبوی» در این سایت:

شش چمکه

* * *

خاطرات «تاج‌السلطنه» دختر ناصرالدین‌شاه قاجار

تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین‌شاه قاجار، و مادر او توران السلطنه دخترعموی شاه بود. در حرمسرا، دایه‌ای از کنیزان سیاه دربار او را بزرگ کرد.  در حرمسرا، دایه‌ای از کنیزان سیاه دربار او را بزرگ کرد. هفت‌ساله بود که به مکتب فرستاندش. دو سال بیش‌تر به مکتب نرفت. اگرچه عزیزالسلطان، ملیجک معروف، دلباخته و خواهان او بود، اما دخترک را به حسن‌خان شجاع‌السلطنه، پسر محمدباقر خان سردار اکرم، شوهر دادند که او نیز کودکی بود همسن و سال تاج‌السلطنه.

ادامه خواندن خاطرات «تاج‌السلطنه» دختر ناصرالدین‌شاه قاجار

بهاران خجسته‌باد! (روایت اسفندیار منفردزاده)

سرود بهاران خجسته باد

«اسفندیار منفرد زاده» که خود نیز در رابطه با پروندۀ «خسرو گلسرخی» توسط «ساواک» دستگیر و مدتی را در زندان اوین گذرانده بود، با سابقۀ درخشانی که به عنوان آهنگساز، هم در سینما و هم در خلق ترانه‌های که به «ترانۀ معترض» شهرت یافت، در واقع کسی است که سرود «بهاران خجسته‌باد» را به شکلی که امروز می‌شنویم خلق و ماندگار کرد.

ادامه خواندن بهاران خجسته‌باد! (روایت اسفندیار منفردزاده)

error: Content is protected !!