منطق‌الطیر: شرح و تفسیر: دکتر محمدجعفر محجوب

دکتر محمدجعفر محجوب

امروز (۲۵ فروردین‌ماه) در تقویم ایرانی «روز بزرگداشت عطار نیشابوری» نامگذاری شده است. مناسبتی شایسته تا به بهانه‌ی آن شرح و تفسیر زنده‌یاد دکتر «محمدجعفر محجوب» از «منطق‌الطیر» را به گوش جان بشنویم.

ادامه خواندن منطق‌الطیر: شرح و تفسیر: دکتر محمدجعفر محجوب

نیما یوشیج: ای اسب راهوار (به زبان مازنی)

اهل ادب و علاقه‌مندان به شعر،‌ نیما یوشیج را بیشتر با سروده‌های او به زبان فارسی به‌یاد می‌آورند. نیما که زادهٔ یوش در مازنداران بود اما سروده‌هایی به زبان مادری خود «مازنی» [طبری] دارد که در مجموعه‌ای با نام «روجا» چاپ شده است.

ادامه خواندن نیما یوشیج: ای اسب راهوار (به زبان مازنی)

«فاطی» کوچولوی شعر «پریا»ی احمد شاملو

منظومهٔ بلند «پریا» اول‌بار در مجموعهٔ «هوای تازه» به‌چاپ رسید. با جمله‌ای بر پیشانی آن که پیشکش شعر از سوی شاعر بود. «به فاطی ابطحی کوچک، و رقص معصومانهٔ عروسک‌های شعرش».

ادامه خواندن «فاطی» کوچولوی شعر «پریا»ی احمد شاملو

احمد شاملو: منظومه‌ی «پریا» (توضیحات شاعر)

در مجموعه‌ای که از سروده‌های «احمد شاملو» در دست است، چند شعر به زبان محاوره نیز وجود دارد. شبانهٔ (کوچه‌ها تاریکن، دُوکونا بسته‌س)، شبانهٔ (یه شب مهتاب،‌ ماه میاد تو خواب) که با موسیقی «اسفندیار منفردزاده» و صدای «فرهاد مهراد» جلوه‌‌ای از ترانه‌های معترض یافت. شعر عاشقانهٔ «من و تو درخت و بارون» (من باهارم، تو  زمین) و سروده‌ای کمتر شناخته شده به‌نام «بارون» (بارون میاد جرجر، گم شده راه بندر).

ادامه خواندن احمد شاملو: منظومه‌ی «پریا» (توضیحات شاعر)

فانوس به درگاه میاویز! (نگاهنگ)

فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد!
چون عهد درین باره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد!

مادر

مادر منشین چشم به ره برگذر امشب
بر خانهٔ پُر مهرِ تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مکن فکرِ پسر را
بر حلقهٔ این خانه دگر پنجه نسایم

با خواهر من نیز مگو او به کجا رفت
چون تازه جوانی‌ست و تحمل نتواند!
با دایه بگو: ـ «نصرت» مهمانِ رفیق است
تا بسترِ من را سرِ ایوان نکشاند

فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد!
چون عهد درین باره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد!

پیراهن من را به درِ خانه بیاویز
تا مردم این شهر بدانند، که بودم!
جز راه عزیزانِ وطن ره نسپردم،
جز نغمهٔ آزادی شعری نسرودم!

اشعار مرا جمله به آن «شاعره» بسپار
هر چند که کولی‌صفت از من برمیده است
او، پاک چو دریاست، تو ناپاک ندانش
«گرگِ دهن‌آلوده و یوسف ندریده است»

بر گونهٔ او بوسه بزن، عشقِ من او بود،
یک لالهٔ وحشی بنشان بر سر مویش
باری گله‌ای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است! آه . . .
میاور تو به رویش!

خرداد ۱۳۳۳ ـ تهران
نصرت رحمانی

* * *
یادنامهٔ «نصرت رحمانی» در این سایت

* * *

سیاوش کسرایی: از این سوی با خزر (صدای شاعر)

سیاوش کسرایی از این سو با خزر

«من به «باکو» رفته بودم. آنجا رفتم کنار «خزر». سال‌های سال در ایران که بودم، وقتی به شمال می‌رفتم به آن‌طرف دریا نگاه می‌کردم که در مه فرو رفته بود یا در انتهای افق فرو می‌رفت؛ و همیشه فکر می‌کردم که در آن‌سوی خبرهاست، و من دورم، و حسرتی بر دلم بود. این‌بار در باکو از این‌طرف دریا را نگاه می‌کردم؛ و اسم این شعر من هست: از این‌سوی با خزر.» [توضیح سیاوش کسرایی پیش از خواندن شعر]

ادامه خواندن سیاوش کسرایی: از این سوی با خزر (صدای شاعر)

احمد شاملو: زنده‌باد آب (شعری کودکانه)

چه شد که دوستم داشتند یا «زنده‌باد آب»
نوشتۀ: ساموئل یاکوولیویچ مارشاک
(۱۸۸۷ ـ ۱۹۶۴)
برگردان: احمد شاملو
انتشارات امیرکبیر
تهران ۱۳۵۶

ادامه خواندن احمد شاملو: زنده‌باد آب (شعری کودکانه)

error: Content is protected !!