در مجموعهای که از سرودههای «احمد شاملو» در دست است، چند شعر به زبان محاوره نیز وجود دارد. شبانهٔ (کوچهها تاریکن، دُوکونا بستهس)، شبانهٔ (یه شب مهتاب، ماه میاد تو خواب) که با موسیقی «اسفندیار منفردزاده» و صدای «فرهاد مهراد» جلوهای از ترانههای معترض یافت. شعر عاشقانهٔ «من و تو درخت و بارون» (من باهارم، تو زمین) و سرودهای کمتر شناخته شده بهنام «بارون» (بارون میاد جرجر، گم شده راه بندر).
احمد شاملو با همین توانایی در سرایش به زبان محاوره، در گسترهٔ ادبیات کودکان هم حضوری پُر رنگ دارد. نمونههای آن منظومههای «پریا» و «دخترای ننه دریا» و «قصهٔ مردی که لب نداشت» است.
او در توضیحی بر نسخهٔ شنیداری دو منظومهٔ اول مینویسد:
«این دو افسانهٔ منظوم [پریا و دخترای ننه دریا] دو سیاه مشق از دورهای است مربوط به سال ۱۳۳۲، در این زمینه که آیا میتوان گهگاه برای شعر از زبان محاوره بهره جُست یا نه. البته من خود به شتاب از ادامهٔ اینکار به دلیل محدودیت زبان محاوره چشم پوشیدم و بدین کار ادامه ندادم. در هرحال قضاوت در مورد این دو شعر حق مسلم شنوندگان است. (احمد شاملو ـ ۱۳۷۴)»
شاملو که خود یکی از نویسندگان شاخص در امر جمعآوری «فرهنگ کوچه» است با شکستهنویسی کلمات و به کار بردن اصطلاحات معمول در زبان روزمره مردم کوچه و بازار آشنا بود. منظومهٔ «پریا» نشان از آن آشنایی و توانایی قلم نویسنده دارد. توضیحات او بر بعضی از اصصلاحاتی که در این شعر بلند آمده، نشانگر اهمیتیست که به حفظ زبان و فرهنگ عامه قائل بود.
در این توضیحات اما دو مورد برجستهتر و قابل توجه است. یکی خاطرهای که او از کودکی خود در تعریف بازی «حمومک مورچه داره» مینویسد و دیگری آنچه که در توضیح «پریای خط خطی» نوشته است.
لینک به صفحهٔ متن کامل «پریا» را پایین این مطلب خواهید دید. (توضیحات آن را در اینجا بخوانید.)
خَسّه = خسته.
پَر بَسّه = پر بسته.
نمیاین = نمیآیید.
نُقرهنَل = نقرهنعل (دارای نعلی از نُقره)
مَرکب صَرصَر تَکِ من = اسب بادپای من.
آهنرگ = صاحب رگهائی از آهن.
توکِ روز شیکسِه = روز به سراشیبی افتاده و به سوی غروب میرود. (نوک چیزی شکستن، به معنی از دست دادن قدرت و افول کردن آن است؛ چنان که گویند «نوک سرما شکسته» و غرض این است که از این پس دیگر سرمای شدیدی در پیش نیست و هوا به طور قطع رو به گرمی میرود.)
درای قلعه بَسّه = درهای قلعه بسته (شده) است.
بُلن شین = بُلند بشوید. (برخیزید).
دیبا = دیوها
جنگلو خارزار میبینن = جنل را به صورت خارزاری میبینند.
کویرو نمکزار میبینن = کویر را به صورت نمکزاری مشاهده میکنند.
درِ بُرجا وا میشن، بردهدارا رُسوا میشن = در بُرجها باز میشوند، بردهدارها رسوا میشوند.
غمشو = غمش را (غم خود را)
جِستن و واجِستن = جِستن و برجِستن (جیهدن و برجهیدن)
تو حوض نُقره جِستن = جهیدن در حوض نقره.
عمو زنجیرباف (مردی که «زنجیر میبافد»). شخصیتی دشمنانه است در یک بازی بسیار قدیمی کودکان، که بلافاصله چهرهٔ حقیقی خود را باز مینماید و به «گرگی که گله میبرد» تبدیل میشود، هر چند گله در برابر او به مقاومت برمیخیزد که «چوپون دارم، نمیذارم!».
سکهٔ یه پولش کُنن = او را سکهٔ یک پول کنند. (کسی را سکهٔ یک پول کردن، به معنی بیارج و اعتبار کردن و خوار و خفیف کردن آن کس است.)
دستِ همو بچسبن = دست یکدیگر را بچسبند. (دست یکدیگر را محکم نگهدارند.)
• حمومک مورچه داره:
حمومک مورچه داره، بشین و پا شو = با او بازی «حمومک مورچه داره» انجام بدهند.
این «حمومک مورچه داره» در حقیقت بازی نه، بلکه نوعی «تنبیه» معصومانه بود: کسی را (از همبازیها و همسالان خود) که بهدلیلی سزاوار چنین تنبیهی تشخیص میدادیم در میان میگرفتیم، آنگاه دست به دست یکدیگر داده گرد او حلقه میزدیم و در حالی که به چرخخوردن میپرداختیم آن که اوستا بهحساب میآمد میگفت:
ـ حمومک مورچه داره
و ما همگی در پاسخ او صدا به صدا میانداختیم که:
ـ بشین و پاشو!
با کلمهٔ «بشین» همه با هم روی دو پای خود چُمبک میزدیم و با «پاشو» برمیخاستیم و همچنان به چرخزدن ادامه میدادیم.
اوستا میگفت:
ـ قفل و صندوقچه داره
و باز، ما با نشستن و برخاستن، هماهنگ پاسخ میدادیم:
ـ بشین و پاشو!
چنان که گفتم، این «تنبیهی معصومانه و پاکدلانه» بود و آزار جسمی نداشت. اما آن که بدینگونه در معرض تنبیه قرار گرفته بود بهراستی خفتی خُردکننده احساس میکرد: گاه از فرط خشم بر صف «تنبیهکنندگان» میتاخت و گاه از فرط شرمندگی صورت خود را در دستها پنهان میکرد و به گریه میافتاد ـ من که خود بارها خفت این تنبیه را چشیدهام، بههنگام سرودن «پریا» چنان در فضای پُر صداقت کودکی از خود رها شده بودم که همان را برای انتقامکشیدن از «عمو زنجیرباف» کافی شمردهام.
• پریای خط خطی!
این خطاب ابتدا به صورت دیگری بود که به خاطرم نمانده است؛ هرچه بود در همان اوان بدینصورت در آمد. پسر کوچک من که از «پریا» و بهخصوص وزن آن سخت بهوجد آمده بود و مدام چیزهائی از آن را که به خاطرش میآمد به هم میبافت آدمکهایی با دو سه خط میکشید و معتقد بود که «پریا» هستند. ـ پریای خط خطی عبارتی بود که او بهکار میبرد و من بسیار پسندیدم و آن را به جای عبارتی که بود برگزیدم.
احمد شاملو، مجموعه اشعار، مجلد اول، کانون فرهنگی انتشاراتی بامداد، آلمان غربی، چاپ اول، پاییز ۱۳۶۷، صفحات ۶۰۲ تا ۶۰۵
* * *
در بارهٔ شعر «پریا» در این سایت:
«فاطی ابطحی کوچک» کیست!؟
منظومهٔ «پریا» همراه با توضیحات شاعر
متن کامل منظومهٔ «پریا» (صدای شاعری)
مجموعه ترانههای «پریا» (جعبه موسیقی)
* * *
از شعرهای شاملو به زبان شکسته:
شبانه (کوچهها تاریکن، دُوکونا بستهس)
شبانه (یه شب مهتاب، ماه میاد تو خواب)
من و تو، در خت و بارون (مجموعه ترانهها)
مردی که لب نداشت (نمایشنامهٔ شنیداری)
منظومهٔ «پریا» برای «فاطمه ابطحی کوچک»
* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *