«محمدرضا شفیعی کدکنی» در گسترهی ادبیات پژوهشگر است و در سرودن شعر نیز دستی توانا دارد. ترانهسرا نیست. به کلام دیگر، او تا به حال شعری برای اجرا به شکل ترانه نسروده است. آنچه بر اساس سرودههای او توسط خوانندگان مختلف خوانده شده، همه از سر انتخاب و ذوقِ هنرمندانی بوده است که کلام کدکنی را برای ترانهشان برگزیدهاند. سرودهی «بوسهی باران» از آن دست است.
بوسههای باران
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیـــداری ستـــاره در چشـــم جویبـــاران
آینـهی نــگاهـت پیـوند صـبـح و سـاحل
لبـخنــد گاهگاهــت صبـح ستــارهبـاران
بـاز آ کـه در هــوایت خامـوشـی جنونم
فریادها برانگیـخت از سنگ کوهساران
ای جویبـار جاری، زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی: «به روزگاری مهری نشسته» گفتم:
بیـرون نمیتوان کرد حتـی به روزگـاران
بیـگـانـگی ز حـد رفـت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیــوار زنــدگــی را زیــن گـــونــه یــادگــاران
ایـن نـغـمـهی محـبـت، بعد از من و تو ماند
تا در زمــانــه باقیســت آواز بــاد و بـاران
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)
از مجموعۀ «در کوچهباغهای نیشابور»
* * *
از «شفیعی کدکنی» در این سایت:
● بوسههای باران
● از بودن و سرودن
● جرس (بگو به باران)
● شهر خاموش من (خموشانه)
● سفر بخیر (به کجا چنین شتابان)
● ترانههایی بر اساس سرودههای شفیعی کدکنی
● حکایت مهدی اخوانثالث و کوهنوردی «اشکبوس»
● توضیحاتی در باره غزل «رو سر بنه به بالین» مولوی
* * *