از آداب خوب «شب یلدا» در ایام قدیم یکی هم این بوده که بخشی از آن شب بلند را به قصهگویی و شعرخوانی بنشینند. پس ساعتی از امشب را که شب یلداست، پای شعر و قصهخوانی «احمد شاملو» مینشینم و با صدای او حکایت «مردی که لب نداشت» را میشنویم.
با صدای:
احمد شاملو: راوی
میکائیل شهرستانی: حسینقلی
شهین علیزاده: ننه چاه
رضا کاووسی: حوض بابا
مجید حمزه: پشتبام
شهیندخت: دریا
تهیه شده در موسسۀ فرهنگی ـ هنری ماهور، تهران
تصویرگر نمونۀ چاپی کتاب: مهردخت امینی
یه مردی بود حسینقلی
چشاش سیا لُپاش گُلی
غُصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت. ـ
خندهی بیلب کی دیده؟
مهتابِ بیشب کی دیده؟
لب که نباشه خنده نیس
پَر نباشه پرنده نیس.
شبای درازِ بیسحر
حسینقلی نِشِس پکر
تو رختخوابش دمرو
تا بوقِ سگ اوهو اوهو.
تمومِ دنیا جَم شدن
هِی راس شدن هِی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همگی به دورش وَقّ و وقّ
بستن به نافش چپ و راس
جوشوندهی ملاپیناس
دَماش دادن جوون و پیر
نصیحتای بینظیر:
« ـ حسینقلی غصهخورَک
خنده نداری به درک!
خنده که شادی نمیشه
عیشِ دومادی نمیشه.
خندهی لب پِشکِ خَره
خندهی دل تاجِ سره،
خندهی لب خاک و گِله
خندهی اصلی به دِله . . .»
حیف که وقتی خوابه دل
وز هوسی خرابه دل،
وقتی که هوای دل پَسه
اسیرِ چنگِ هوسه،
دلسوزی از غصه جداس
هرچی بگی بادِ هواس!
حسینقلی با اشک و آه
رف دَمِ باغچه لبِ چاه
گُف: « ـ ننهچاه، هلاکتم
مردهی خُلقِ پاکتم!
حسرتِ جونم رُ دیدی
لبتو امونت نمیدی؟
لبتو بِدِه خنده کنم
یه عیشِ پاینده کنم.»
ننهچاهه گُف: « ـ حسینقلی
یاوه نگو، مگه تو خُلی؟
اگه لَبمو بِدَم به تو
صبح، چه امونَت چه گرو،
واسهیی که لب تَر بکنن
چیچی تو سماور بکنن؟
«ضو» بگیرن «رَت» بگیرن
وضو بیطاهارت بگیرن؟
ظهر که میباس آب بکشن
بالای باهارخواب بکشن،
یا شب میان آب ببرن
سبو رُ به سرداب ببرن،
سطلو که بالا کشیدن
لبِ چاهو اینجا ندیدن
کجا بذارن که جا باشه
لایقِ سطلِ ما باشه؟»
دید که نه والّلا، حق میگه
گرچه یه خورده لَق میگه.
حسینقلی با اشک و آ
رَف لبِ حوضِ ماهیا
گُف: « ـ باباحوضِ تَرتَری
به آرزوم راه میبری؟
میدی که امانت ببرم
راهی به حاجت ببرم
لبتو روُ مَرد و مردونه
با خودم یه ساعت ببرم؟»
حوضْبابا غصهدار شد
غم به دلش هَوار شد
گُف: « ـ بَبَه جان، بِگَم چی
اگر نَخوام که همچی
نشکنه قلبِ نازِت
غم نکنه درازِت:
حوض که لبش نباشه
اوضاش به هم میپاشه
آبش میره تو پِیگا
بهکُل میرُمبه از جا.»
دید که نه والّلا، حَقّه
فوقش یه خورده لَقّه.
حسینقلی اوهوناوهون
رَف تو حیاط، به پُشتِ بون
گُف: « ـ بیا و ثواب بکن
یه خیرِ بیحساب بکن:
آباد شِه خونِمونت
سالم بمونه جونت!
با خُلقِ بیبائونهت
لبِتو بده اَمونت
باش یه شیکم بخندم
غصه رُ بار ببندم
نشاطِ یامُف بکنم
کفشِ غمو چَن ساعتی
جلوِ پاهاش جُف بکنم.»
بون به صدا دراومد
به اشک و آ دراومد:
« ـ حسینقلی، فدات شَم،
وصلهی کفشِ پات شَم
میبینی چی کردی با ما
که خجلتیم سراپا؟
اگه لبِ من نباشه
جا نُوْدونی م کجا شِه؟
بارون که شُرشُرو شِه
تو مُخِ دیفار فرو شِه
دیفار که نَم کشینِه
یِههُوْ از پا نِشینه،
هر بابایی میدونه
خونه که رو پاش نمونه
کارِ بونشم خرابه
پُلش اون ورِ آبه.
دیگه چه بونی چه کَشکی؟
آب که نبود چه مَشکی؟»
دید که نه والّلا، حق میگه
فوقش یه خورده لَق میگه.
حسینقلی، زار و زبون
وِیْلِهزَنون گریهکنون
لبش نبود خنده میخواس
شادی پاینده میخواس.
پاشد و به بازارچه دوید
سفره و دستارچه خرید
مُچپیچ و کولبار و سبد
سبوچه و لولِنگ و نمد
دوید این سرِ بازار
دوید اون سرِ بازار
اول خدا رُ یاد کرد
سه تا سِکّه جدا کرد
آجیلِ کارگشا گرفت
از هم دیگه سَوا گرفت
که حاجتش روا بِشه
گِرَهش ایشالّلا وابشه
بعد سرِ کیسه واکرد
سکهها رو جدا کرد
عرض به حضورِ سرورم
چی بخرم چیچی نخرم:
خرید انواعِ چیزا
کیشمیشا و مَویزا،
تا نخوری ندانی
حلوای تَنتَنانی،
لواشک و مشغولاتی
آجیلای قاتیپاتی
اَرده و پادرازی
پنیرِ لقمهْقاضی،
خانُمایی که شومایین
آقایونی که شومایین:
با هَف عصای شیشمنی
با هفتا کفشِ آهنی
تو دشتِ نه آب نه علف
راهِشو کشید و رفت و رَف
هر جا نگاش کشیده شد
هیچچی جز این دیده نشد:
خشکهکلوخ و خار و خس
تپه و کوهِ لُخت و بس:
قطارِ کوهای کبود
مثِ شترای تشنه بود
پستونِ خشکِ تپهها
مثِ پیرهزن وختِ دعا.
« ـ حسینقلی غصهخورک
خنده نداشتی به درک!
خوشی بیخِ دندونت نبود
راهِ بیابونت چی بود؟
راهِ درازِ بیحیا
روز راه بیا شب راه بیا
هف روز و شب بکوببکوب
نه صُب خوابیدی نه غروب
سفرهی بینونو ببین
دشت و بیابونو ببین:
کوزهی خشکت سرِ راه
چشمِ سیات حلقهی چاه
خوبه که امیدت به خداس
وگرنه لاشخور تو هواس!»
حسینقلی، تِلُوخورون
گُشنه و تشنه نِصبِهجون
خَسّه خَسّه پا میکشید
تا به لبِ دریا رسید.
از همه چی وامونده بود
فقطم یه دریا مونده بود.
« ـ ببین، دریای لَملَم
فدای هیکلت شَم
نمیشه عِزتت کم
از اون لبِ درازوت
درازتر از دو بازوت
یه چیزی خِیرِ ما کُن
حسرتِ ما دوا کُن:
لبی بِده اَمونت
دعا کنیم به جونت.»
« ـ دلت خوشِه حسینقلی
سرِ پا نشسته چوتولی.
فدای موی بورِت!
کو عقلت کو شعورِت؟
ضررای کارو جَم بزن
بساطِ ما رو هم نزن!
مَچِّده و منارهش
یه دریاس و کنارهش.
لبِشو بدم، کو ساحلش؟
کو جیگَرَکیش کو جاهلش؟
کو سایبونش کو مشتریش؟
کو فوفولش و کو نازپَریش؟
کو نازفروش و نازخرِش؟
کو عشوهییش کو چِشچَرِش؟»
حسینقلی، حسرت به دل
یه پاش رو خاک یه پاش تو گِل
دَساش از پاهاش درازتَرَک
برگشت خونهش به حالِ سگ.
دید سرِ کوچه راهبهراه
باغچه و حوض و بوم و چاه
هِرتِهزَنون ریسه میرن
میخونن و بشکن میزنن:
« ـ آی خنده خنده خنده
رسیدی به عرضِ بنده؟
دشت و هامونو دیدی؟
زمین و زَمونو دیدی؟
انارِ گُلگون میخندید؟
پِسّهی خندون میخندید؟
خنده زدن لب نمیخواد
داریه و دُمبَک نمیخواد؟
یه دل میخواد که شاد باشه
از بندِ غم آزاد باشه
یه بُر عروسِ غصه رُ
به تَئنایی دوماد باشه!
حسینقلی!
حسینقلی!
حسینقلی حسینقلی حسینقلی!»
تابستان ۱۳۳۸
* * *
پینوشتِ راوی:
«مردی که لب نداشت»، یکی از آن چند شعریست که «احمد شاملو» به زبان محاوره در حال و هوای ترانههای کودکانه سروده است. تابستان ۱۳۳۸، و همان سال «قصهی دخترای ننه دریا» را هم. پیش از آن اما در سال ۱۳۳۲، «پریا» در مجموعۀ «هوای تازه» منتشر شده بود. سرودهای که مقبول طبع بزرگسالان نیز افتاد و ماندگار شد.
«مردی که لب نداشت» را یکبار (و شاید برای اولین بار) خانمی باذوق و خوشصدا بهنام «هانیه سلیمی» در علاقمندیاش به نشر کتابهای صوتی یا گویا، به شکل شنیداری اجرا کرد. در این نمونه «هانیه سلیمی» با تیپسازی در صدا، تمام نقشهای این روایت را به تنهایی اجرا کرده بود.
این کار با کیفیتی قابل قبول، همراه با موسیقی و میکسی از «کاوه حیدری» در نهایت سر از وبسایت رسمی «احمد شاملو» در آورد و در بسیاری از وبلاگهایی که دلی با نشر کتابهای صوتی دارند بازپخش و به اشتراک گذاشته شد. و این زمستان سال ۱۳۸۸ بود. پنجاه سالی پس از سروده شدن آن.
«مردی که لب نداشت» دو سال بعد از نمونۀ «هانیه سلیمی»، در پایان تابستان ۱۳۹۰ بار دیگر توسط موسسۀ فرهنگی ـ هنری ماهور، با صدای احمد شاملو (در مقام راوی قصه) و صداپیشگانی که هر کدام نقشی از عناصر قصه را ایفا میکردند، ضبط و منتشر شد. موسیقی بر این کار را «پیام جهانمانی» نوشته بود که در کنار نوازندگی و آهنگسازی، مدرس موسیقی نیز هست.
* * *
از آثار احمد شاملو در حوزهی ادبیات کودک در این سایت:
● منظومهی «پریا»
● مردی که لب نداشت
● قصهی دخترای ننه دریا
● آهو و پرندهها [نیمایوشیج]
● یل و اژدها [آنگل کارالیچف]
● مسافر کوچولو [آنتوان دوسنت اگزوپری]
● زندهباد آب [ساموئل یاکوولیویچ مارشاک]
● خروس زری پیرهن پری [آلکسی تولستوی]
* * *
آثار «احمد شاملو» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *