خاطره‌نوشته‌ی طنزی از: هادی خرسندی

شبی که من کاج شدم
نوشته‌: «هادی خرسندی»
با صدای: راوی حکایت باقی
تاریخ اجرا: ۱۵ دی ۱۳۷۹

یک سال، شب کریسمس بچه‌ها را غافلگیر کردم. راستش از کاج‌هایی که با چراغ‌های کوچک و رنگارنگ پشت پنجره مردم می‌دیدم، خوشم آمده بود. یک مقدار احساساتی شده بودم. تازه می‌فهمیدم بچه‌ها چه می‌کشند. هر چه فکر کردم دیدم هیچ خطری نیاکان باستانی و افتخارات ملی مرا تهدید نمی‌کند. دیدم یک کاج، کوچکتر از آن است که تاریخ و تمدن مرا زیر سوال ببرد. حتی فکر کردم آحاد نیاکان باستانی هم اگر الان در لندن بودند، چه بسا کاجی روشن می‌کردند. نادر شاه جواهراتی را که از هند آورده بود به آن می‌آویخت و عادل‌شاه، بیضه‌های بریدۀ آقامحمدخان را. . .

از «هادی خرسندی» در این سایت:
● ترانه‌های «هادی خرسندی»

* * *

چرخ خیاطی (خاطره‌نوشته‌ای از: پرویز دوایی)

پرویز دوایی چرخ خیاطی

چرخ خیاطی
خاطره‌نوشته‌ای از: پرویز دوایی
از کتاب «ایستگاه آبشار»
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۲

«توصیف دوایی از محرومیت‌هایش هم توصیفی شاعرانه و رویاگونه است و كمتر بر فقر و ناملایمات اجتماعی می‌پردازد. در قصۀ اول مجموعۀ ایستگاه آبشار (با عنوان چرخ خیاطی) از زبان و نگاه كودكی یكی دو ساله كه مادرش برای امرار معاش در خانه خیاطی می‌كند، چنان توصیف حیرت‌انگیزی از جزئیات یک چرخ خیاطی سینگر دستی می‌كند كه انگار معبودی وصف می‌شود. پسرک كه تازه دندان درآورده و لثه‌هایش می‌خارد، برای فرو نشاندن این خارش، همچنان كه مادر مشغول كار است، دندان‌های تیز و كوچک شیری‌اش را به گوشۀ پایۀ چوبی چرخ خیاطی می‌ساید و بر آن خراش‌هایی می‌اندازد. مدتی بعد، مادر از سر ناچاری چرخ را می‌فروشد و چند سال بعد، پسرک كه حالا به مدرسه می‌رود، در خانه‌ای همان چرخ خیاطی را در میان وسایل خانه می‌بیند و رد دندان‌هایش بر پایه‌ی چوبی چرخ را به جا می‌آورد. از نگاه او، این چرخ و آن خراش‌ها، بیشتر یادگاری از یک دوران خوش گذشته‌اند تا نشانه‌ای از فقری كه منجر به فروخته شدن آن وسیله‌ی امرار معاش شده‌اند. در واقع حتی توصیف دوایی از یک چرخ خیاطی، در آن موقعیت اقتصادی هم تبدیل به یک خاطره‌ی عاشقانه می‌شود؛ چیزی كه در قصه‌‌های او نگاه غالب است.» [هوشنگ گلمکانی، هفت، شماره ۴، شهریور ۱۳۸۲]

* * *
از «پرویز دوائی» در سایت «راوی حکایت باقی»
«ختنه‌ٔ ممد» برگرفته از مجموعه‌ٔ «ایستگاه آبشار»
«پرویز دوائی، یادنگار روزهای از یاد رفته» (یادداشتی از: راوی حکایت باقی)

* * *

ختنه‌ی مَمّد (خاطره‌نوشته‌ای از: پرویز دوایی)

پرویز دوایی ختنه محمد

ختنه‌ ممد
خاطره‌نوشته‌ای از: پرویز دوائی
از کتاب «ایستگاه آبشار»
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۲

چون که ممد بچه شوهر بود، وقتی که قرار شد ختنه‌اش کنند ختنه‌سورانی، چیزی برایش نگرفتند که مثلا کمانچه‌کش یا خیمه‌شب‌بازی خبر کنند و زن‌ها جمع شوند و دایره و دنبک بزنند و شادی کنند. همینطوری قرار شد یک‌روز وسط هفته‌ای سلمانی گذر را خبر کنند که بساطش را بیاورد و ممد را ختنه کند. رفتند و یک آقای لطفی‌ای بود که سر کوچه سلمانی داشت، خبرش کردند.  بعد ماشاالله، بچه نوکر سیزده ـ چهارده سالۀ همسایه بود قرار شد بیاید و دست و پای ممد را نگهدارد. ما هم که تابستان بود و مدرسه تعطیل بود و چند روزی به خانۀ خواهرم که همسایۀ ممد اینها بود به مهمانی آمده بودیم و جزو یک عده‌ای برای تماشای مراسم ختنه جمع شده‌ایم. بیشتر تماشاچی‌ها زن‌های در و همسایه بودند که به‌هوای پوست ختنه خودشان را رسانده بودند. . .

* * *
از «پرویز دوائی» در این سایت
«چرخ خیاطی» برگرفته از مجموعه‌ٔ «ایستگاه آبشار»
«پرویز دوائی، یادنگار روزهای از یاد رفته» (یادداشتی از: راوی)

* * *

طیفور بطائی ـ ماجراهای آقای چوخ بخت‌یوخ (بخش سوم)

طرح از: داریوش رادپور

«ماجراهای آقای چوخ بخت یوخ»
بخش سوم
نوشته‌ی: طیفور بطائی
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۲

ادامه خواندن طیفور بطائی ـ ماجراهای آقای چوخ بخت‌یوخ (بخش سوم)

طیفور بطائی ـ ماجراهای آقای چوخ بخت‌یوخ (بخش دوم)

طرح از: داریوش رادپور

«ماجراهای آقای چوخ بخت یوخ»
بخش دوم
نوشته‌ی: طیفور بطائی
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۲

ادامه خواندن طیفور بطائی ـ ماجراهای آقای چوخ بخت‌یوخ (بخش دوم)

طیفور بطائی ـ ماجراهای آقای چوخ بخت‌یوخ (بخش اول)

 

طرح از: داریوش رادپور

ما به این در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم

ماجراهای «آقای چوخ بخت‌یوخ» شرح گم‌شدگی، استحاله یافتن و بحران هویت خانواده‌ای است که از ایران اسلامی شده به پناهندگی به  اروپا می‌آیند. روایتی گرچه به طنز، ولی سخت تلخ و گزنده که شاید به نوعی حدیث نفس بعضی از ما و یا کسانی از دور و بری‌های ما هم می‌تواند باشد.

ادامه خواندن طیفور بطائی ـ ماجراهای آقای چوخ بخت‌یوخ (بخش اول)

کیومرث پوراحمد: روز اول دبستان (کودکی نیمه‌تمام)

کیومرث پوراحمد
صدا: راوی حکایت باقی
اجرا: سه شنبه اول مهر ۱۳۸۲

«. . . «آ» بعد هم «ب». نقطۀ «ب» را که گذاشتم، ضربۀ چوب آمد توی سرم. یعنی اشتباه نوشته بودم؟

کلمۀ «آب» را؟ نه، اشتباه نبود. با آن‌همه شور و شوق آموختن، «آب»، «بابا» و چند کلمۀ دیگر را پیش از مدرسه یاد گرفته بودم. پس چرا چوب می‌خوردم؟ این راه و رسم مدرسه است که روز اول، کلمۀ اول، بزنند توی سرت؟

نمی‌دانم آن‌روز، روز چندم مهر بود هر روزی بود، برای من روز اول مدرسه بود. . .»

کیومرث پور احمد روز اول دبستان

لینک‌های مرتبط با مطلب در این سایت:
«آهای معلم بد» سرود و دکلمه «شیهار قنبری»
خاطره‌ای تلخ از روز اول مدرسه به نقل از «کیومرث پوراحمد»
«تسبیح» نوشته: هوشنگ مرادی کرمانی (داستان‌های مجید)
یادی از «اول مهر»، روز شروع مدارس در ایران (نوشته‌‌ای از: راوی حکایت باقی)
«اولی‌ها» فیلمی از «عباس کیارستمی» (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)

* * *
از «کیومرث پوراحمد» در سایت «راوی حکایت باقی»

* * *

error: Content is protected !!