شعر: مولوی (برگرفته از: دیوان شمس)
دکلمه: احمد شاملو (انتشارات ماهور)
آوازخوان: شهرام ناظری (گروه شمس)
نوازندهی تنبور: سید خلیل عالینژاد
ادامه خواندن مولوی: رو سر بنه به بالین (احمد شاملو، شهرام ناظری)
شعر: مولوی (برگرفته از: دیوان شمس)
دکلمه: احمد شاملو (انتشارات ماهور)
آوازخوان: شهرام ناظری (گروه شمس)
نوازندهی تنبور: سید خلیل عالینژاد
ادامه خواندن مولوی: رو سر بنه به بالین (احمد شاملو، شهرام ناظری)
خونه
شعر و دکلمه: ایرج جنتیعطائی
آهنگ: بابک بیات
تنظیم: محمد اوشال
خواننده: داریوش اقبالی
ادامه خواندن ایرج جنتیعطایی (صدای شاعر) خونه: داریوش اقبالی
نام به گوش آشنای مهندس «همایون خُرم»، از دیروز تا همیشۀ تاریخ موسیقی معاصر ایران، با مجموعهای از خاطرهانگیزترین ترانههایی که شنیدهایم پیوند داشته و پیوسته خواهد بود.
«مهدی اخوانثالث» (م. امید)، شاعر بود، ولی ترانهسرا نبود. به کلام دیگر، او شعری برای اجرا به شکل ترانه نسرود. آنچه اما بر اساس شعر یا بخشی از سرودهای از او خوانده شده، همه از سر انتخاب و ذوقِ هنرمندانی بوده است که کلام اخوان را برای ترانهشان برگزیدهاند. گاهی البته با اجازه و رواید شاعر، و گاه نیز بی آگاهی و رخصت او.
ادامه خواندن سرودههای «مهدی اخوانثالث» در ترانههای ایرانی
در بارۀ «غلامرضا تختی» کم نگفتهاند و بسیار شنیدهاید. نمیخواهم به کلیشۀ معمول تکرار مکررات کنم و دوبارهنویسی شرح حال و سابقه و فهرست مسابقات جهانی و مدالهای طلا و نقرهای که او در آنجاها بهدست آورد. این شرح احوال را میتوانید از جمله در جاهای دیگر بخوانید.
ترانه ـ سرودههای «ویکتور خارا»
ترجمۀ «احمد شاملو» و «محمد زرینبال»
دکلمه و صدای «مظفر مقدم»
علی حاتمی را که «ایرانیترین فیلمساز سینمای ایران» خواندهاند؛ میتوان استادِ بیبدیل خلقِ «تکگوییهای ماندگار سینمای ایران» نیز دانست. نمونههای درخشانی از این تکگوییها که او در فیلمهایش برای ما به یادگار گذاشت را بخوانید و ببینید.
در تقویم ایرانی، هفت روز هفته، با روز شنبه شروع میشود. در کارنامۀ ترانهسرودههای «شهیار قنبری» اما با «جمعه»، در سال ۱۳۵۰. ترانۀ «هفتۀ خاکستری» سه سال بعد از «جمعه» سروده شده است.
در جبعۀ موسیقی زیر چند ترانه با صدای «منوچهر سخایی» را به انتخاب راوی این حکایت میشنوید. ترانههایی کمتر شنیده شده که در شعر و آهنگ، وزن و وقار خاص خود را دارند و به نظر من بخشی از اعتبار موسیقی پاپ ایران هستند.
از «صدای بیصدا» تا «سکوتم را مکن باور»
(یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»)
نوشتن در بارۀ «اسفندیار منفردزاده» سخت نیست. او آدمی سر راست است. با تربیت و مرامی برآمده از «حرمت مردم» و «رفاقت» که از محلهای قدیمی با ساخت و بافتی از «زورخانه» و «بازارچه» و «بچهمحل» میآید. در تمام این راه هفتاد سالهای هم که آمده، از «مردم» به معنای عام آن جدا نبوده و نمانده است.
نوشتن به کارهای او که میرسد اما چندان ساده و سر راست نیست. کارنامۀ فعالیتهای هنری او چندین بخش دارد و متنوع است. کارنامهای که به سه دورۀ نوجوانی، جوانی و میانسالی او تقسیم میشود و کارهای هر دوره پیوندی ظریف با تب و تابهای سیاسی ـ اجتماعی زمانۀ خود دارد و رنگگرفته از نگاهی نوجو و گاه حتی ماجراجویانه و بدعتگذار اوست.
آنچه در زیر میخوانید اما به بهانۀ «هفتاد سالگی اسفندیار منفردزاده» است و بیشتر یادداشتی سردستی از یادداشتهای من راوی این حکایت است [+] که فهرستوار نوشتهام تا روزی فرصتی درخور و آنچنان که باید دست دهد و با وقت و حوصلۀ استاد جور بیاید و بنشینیم تا باقیاش را هم خود او تعریف کند و ما کتابت کنیم.
* * *