دلکش: بازآ

دلکش بازا

بازآ
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: جواد لشگری
خواننده: دلکش

(قلبم بازآ!)
بازآ! معشوقم به برم، یار بی‌خبرم
کمتر زن شررم ای شمع سحرم
بودم چون شمعی به شبها گریان به یادت تنها
بازآ تا روی مهت، آن چشمان سیهت بوسم جانا به‌خدا
بودم به جستجویت، دل در کمند مویت
ای من فدای رویت، مستم ز شوق رویت
بازآ که بوسمت از جان، لبت چو مستان به یاد مستی‌
پروانه‌ی تو بودم، دیوانه‌ی تو گشتم
جانانه‎‌ی تو بودم، بیگانه‎‌ی تو گشتم
از من چرا رمیدی؟ مگر چه دیدی ز بُت‌پرستی‌؟

* * *

مرضیه: همیشه بهار

مرضیه همیشه بهار

همیشه بهار
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ:‌ جواد لشگری

بی‌ثمر مکُن این دوندگی
گر رها کُنی قید بندگی
بشنوی ز من راز زندگی
بشنوی ز من راز زندگی

با این دل دیوانه‌ام ناگفتنی‌ها گفته‌ام من
قربان این دیوانگی؛ صاحبدلی آشفته‌ام من
با کسی وفا کی جهان کُند
دل به ما کجا مهربان کُند

تو که راحت به جهانی
غم ما را تو چه دانی به‌خدا
چه شود گر بنوازی
دل چون من نگرانی ز وفا

ز خزان دلم خبری تو نداری
چه غمم ز خزان تو همیشه بهاری
بی‌ثمر مکُن این دوندگی
گر رها کُنی قید بندگی
بشنوی ز من راز زندگی
بشنوی ز من راز زندگی

* * *

دلکش: پشیمانم

دلکش پشیمانم

پشیمانم (پشیمان شدم)
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: دلکش

مگو، مگو
برای من حدیثِ آشنایی
مگو، مگو
که یادم آوَرَد غمِ جدایی
مگو، مگو

تو ای جَسته از گوشه‌ی بام من
ببر دیگر از یاد خود نام من
چه عمری به پایت تبه کرده‌ام
عجب روزگاری سیه کرده‌ام

پشیمان شدم، پشیمان شدم
از آن می ز دست تو نوشیدن
برای وصال تو کـوشیدن
پشیمان شدم، پشیمان شدم

چه بی‌همزبان مانده‌ام وای
چرا بی‌نشان مانده‌ام وای

بـه یادت زدم می،
سبویم شکستی
به پایت فتادم،
نگفتی که هستی
عجب غافل بودم
چه ساده دل بودم

دگر ناله را در گلو کُشته‌ام
به دل هرچه بود آرزو کشتـه‌ام
سر ساقی اکنون سلامت که من
شررهای می در سبو کُشته‌ام
پشیمان شدم، پشیمان شدم

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

مرضیه: سنگ خارا (گلهای رنگارنگ ۲۶۱)

مرضیه سنگ خارا گلهای رنگارنگ ۲۶۱

سنگ خارا
(گلهای رنگارنگ ۲۶۱)
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ:‌ علی تجویدی
تنظیم: روح‌الله خالقی
خواننده: مرضیه

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگِ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
مو به مو دارم سخن‌ها
نُکته‌ها از انجمن‌ها
بشنو ای سنگِ بیابان
بشنوید ای باد و باران
با شما همرازم اکنون
با شما دمسازم اکنون

شمعِ خودسوزی چو من
در میانِ انجمن
گاهی اگر آهی کشد
دلها بسوزد

یک چنین آتش به‌جان
مصلحت باشد همان
با عشق خود تنها شود
تنها بسوزد

من یکی مجنون دیگر
در پی لیلای خویشم
عاشق این شور و حال
عشق بی‌پروای خویشم

تا به سویش رهسپارم
سر زمستی بر ندارم
من پریشان‌حال و دلخوش
با همین دنیای خویشم
. . .

* * *

مرضیه: سنگ صبور

مرضیه سنگ صبور

سنگ صبور
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده: مرضیه

عشوه از حد می‌برد چشم تو
ای سرچشمه‌ی عشق و جوانی
فتنه بر پا می‌کُند ناز تو
ای خو کرده با نامهربانی

گه چو دریا پُر ز رازی
گه چو دشتی سینه‌بازی
گه چو آتش گرم مهری
گه چنان گُل غرق نازی
چون خم بی‌باده گه بی‌جوش و تابی
چون شراب کُهنه گه پُر التهابی

جای آن سنگ صبور ای قصه‌گو، با من بگو
تا به تنهایی کُنم با او زمانی گفتگو
تا شود صبرش تمام و بِشکند در پای من
سنگ ازآن نامهربان شد مهربان‌تر، وای من!

عشوه از حد می‌برد چشم تو
ای سرچشمه‌ی عشق و جوانی
فتنه بر پا می‌کُند ناز تو
ای خو کرده با نامهربانی

آخر ای زیبای من! افسونگری اندازه دارد
هر زمان بینم تو را، چشمت فریبی تازه دارد
من از آن روزی که بستم با تو پیوند مُحبت
گرچه گُل بودی، ندیدم از تو لبخند مُحبت
سوختم پروانه‌وار از داغ این زود آشنایی
ساختم، اما نکردم شِکوه از درد جدایی

* * *

error: Content is protected !!