یادمان اسفندیار منفردزاده (بخش سوم)

فرهاد جمعه

[ ۱۳۵۰ ] ـ این سال هم مثل سال پیش، با شش کار ریز و درشت، سالی پُر بار است. چهار کار در زمینۀ موسیقی فیلم‌های کوتاه برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان: «پسر و ساز و پرنده» نقاشی متحرکی ساختۀ «فرشید مثقالی» که در جشنوارۀ فیلم کودکان ونیز جایزه می‌گیرد. «رهایی» ساختۀ «ناصر تقوایی». «قصۀ درخت هلو» کار «حسن تهرانی»، «گل‌باران» از «علی‌اکبر صادقی». و نمایشنامهٔ شنیداری «بُزی که گم شد» نوشتهٔ «نادر ابراهیمی».

ادامه خواندن یادمان اسفندیار منفردزاده (بخش سوم)

یادمان اسنفدیار منفردزاده (بخش چهارم)

[ ۱۳۵۴ ] ـ این‌سال هم یکی از سال‌های پُر کار و بار می‌شود. موسیقی و ترانۀ فیلم «ماهی‌ها در خاک می‌میرند» را می‌سازد. ترانۀ «سقف» را. شعرش را از میان سروده‌های «ایرج جنتی‌عطایی» انتخاب کرده و «فرهاد مهراد» می‌خواند. فیلم «هفت‌تیرهای چوبی» ساختۀ «شاپور قریب» برای «کانون فکری» را هم تدوین می‌کند؛ موسیقی‌اش را هم می‌سازد.

ادامه خواندن یادمان اسنفدیار منفردزاده (بخش چهارم)

یادمان اسفندیار منفردزاده (بخش پنجم)

فرهاد شبانه

[ ۱۳۵۷ ] ـ سالی که در تاریخ ایران ثبت شده و خواهد ماند. سال انقراض حکومت سلطنتی در ایران و جمهوری شدن این کشور. سالی که انگار نه از فروردین ماه، که از هفدهم شهریور ماه آن‌سال شروع می‌شود. آن‌سال که بهار به بهمن افتاده بود.

ادامه خواندن یادمان اسفندیار منفردزاده (بخش پنجم)

یادمان اسفندیار منفردزاده (بخش ششم)

[ ۱۳۷۵ ] ـ حالا دیگر پانزده سالی می‌شود که «منفردزاده» در آمریکاست. لس‌آنجلس، با اینکه از بابت جمع شدن اصحاب ترانه در این شهر، بازار جا افتاده‌ای برای تولید ترانه است ولی از قرار و آن‌طور که دیده و شنیده می‌شود، از آن بازارهای شلوغ و پر سر و صدا و هیاهوست. بگو: بازار مکاره.

ادامه خواندن یادمان اسفندیار منفردزاده (بخش ششم)

شبانه‌های «شاملو» برای «غلامحسین ساعدی»

غلامحسین ساعدی [گوهر مراد] و احمد شاملو [الف. بامداد]

پیشینۀ پیشکش کردن قصاید بلند و حتی دیوان اشعار از سوی شاعر به شاه و صاحب‌منصبان، از زمان «فرخی سیستانی» و «فردوسی» و دیگر شاعران متقدم در تاریخ ادبیات ما ثبت شده و بر اهل کتاب روشن است.

ادامه خواندن شبانه‌های «شاملو» برای «غلامحسین ساعدی»

تاریخچه‌ی سرود «بهاران خجسته‌باد!»

سرود بهاران خجسته باد

تاريخ اين ايام را
هر کس که خواهد خواند،
جز اين سخن از ما نخواهد راند:
اين نسل سر در گم،
بر توسن انديشه‌هاشان لنگ،
فرسنگ در فرسنگ
جز سوی ترکستان نمی‌رانند
تاريخ پيش از خويش را باری  نمی‌خوانند.
«ع. شجاع‌پور»

ادامه خواندن تاریخچه‌ی سرود «بهاران خجسته‌باد!»

حکایت ترانه «وحدت» به روایت «اسفندیار منفردزاده»

«وحدت»، نام یکی از ترانه‌های ماندگاری‌ست که با صدای «فرهاد» اجرا شده است. این ترانه که اغلب مردم آن را با عنوان «محمد» نیز می‌شناسند همزمان با روزهای تاریخ‌ساز انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ منتشر شد. شعر آن سروده‌ای از «سیاوش کسرائی» بود و آهنگش از ساخته‌های «اسفندیار منفردزاده».

ادامه خواندن حکایت ترانه «وحدت» به روایت «اسفندیار منفردزاده»

پیشینه‌ی نام و افسانه‌ی «آرش» در ادبیات ایران

آرش کمانگیر

قدیم‌ترین مأخذی که از «آرش» در آن یاد شده «یَشتِ هشتم» در «کتاب اوستا» است که به «تیریَشت» نیز مشهور است. بند ششم از این یَشت به تیری اشاره می‌کند که «آرش» از کوه «اَیریو خشَوثه» [۱] به کوه «خوَنوَنت» [۲] پرتاب کرد.

ادامه خواندن پیشینه‌ی نام و افسانه‌ی «آرش» در ادبیات ایران

تاریخچه‌ شعر «قلب مادر» سروده‌ی «ایرج میرزا»

قمرالملوک وزیری قلب مادر

قلب مادر
کلام: ایرج میرزا
نوا: مرتضی نی‌داوود
صدا: قمرالملوک وزیری
نوازندگان: مرتضی و موسی نی‌داوود

ادامه خواندن تاریخچه‌ شعر «قلب مادر» سروده‌ی «ایرج میرزا»

تک‌گویی‌های ماندگار (قیصر)

تک‌گویی ماندگار سینما و تئاتر ایران
«بهمن مفید» در فیلم «قیصر»

«من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود. (کریم آب‌منگل. می‌شناسیش.)

آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری، به موت قسم اصلا ما تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایۀ دربند اومدیم پایین. یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، عرق و آبجو جور شد؛ رو تخت نشسته بودیم داشتیم می‌خوردیم.

اولی‌ رو رفتیم بالا به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم. دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم. سومی رو، اومدیم بریم بالا، آشیخ علی نامرد ساقی شد. گفت: برین بالا؛ مام رفتیم بالا. گفت: به سلامتی میتی [مهدی]، تو نمیری، به موت قسم خیلی تو لب شدم. این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی، ضامن‌دار اومد بیرون. رفتم و اومدم، دیدم کسی رو زمین خوابیده‌اس.

پریدم تو اُتول. اومدم دم کوچه مهران، بغل این نُرقه‌فروشیه. [نقره‌فروشی] اومدم پایین، یه پسره هیکل میزونه ـ اینجوریه ـ زد به‌هم، افتادم تو جوب. گفتم: هته‌ته گفت: عفت. یکی گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا. دومی‌شم زد؛ از اولی‌ش قایم‌تر زد.

دست کردم جیبم که برم و بیام؛ چشامو وا کردم دیدم مریض‌خونه روسام.
[مریض‌خانۀ روس‌ها = بیمارستان شوروی]

حالا ما به همه گفتیم زدیم. شومام بگین زده. آره! خوبیت نداره؛ واردی که. . .»

* * *
مجموعه‌ای شنیداری، دیداری و خواندنی در باره‌ی فیلم «قیصر»

* * *
در بارهٔ «اسفندیار منفردزاده» در این سایت:
یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»

* * *

error: Content is protected !!