یادمان اسفندیار منفردزاده (بخش ششم)

[ ۱۳۷۵ ] ـ حالا دیگر پانزده سالی می‌شود که «منفردزاده» در آمریکاست. لس‌آنجلس، با اینکه از بابت جمع شدن اصحاب ترانه در این شهر، بازار جا افتاده‌ای برای تولید ترانه است ولی از قرار و آن‌طور که دیده و شنیده می‌شود، از آن بازارهای شلوغ و پر سر و صدا و هیاهوست. بگو: بازار مکاره.

در این مدت اما از «منفردزاده» کارهای زیادی نمی‌شنویم. جز تنظیم آهنگ‌های آلبوم «میرزا کوچک‌خان» که با صدای «زویا ثابت» منتشر می‌شود. و همراهی با گروهی به‌نام «عشاق» که در جنجال آن بازار مکاره که گفتیم، قصد دارد کارهای شسته و پخته‌تری از موسیقی ایرانی را ارائه دهد.

در زمینۀ سینما در آمریکا موسیقی فیلم «چهرۀ دشمن» را برای «حسن ایلداری» می‌سازد. فیلم تا امروز به‌نمایش در نیامده است. با دستمزد ساختن این موسیقی ولی وسایل لازم برای یک استودیوی ضبط صدا را می‌خرد. میکروفون و میکسر و آمپلی فایر و از ایندست.

در همین استودیوی خانگی است که صدای «احمد شاملو»، «منوچهر آتشی»، «اسماعیل خویی» و کسانی از آنهایی را که راهشان به آن‌طرف‌ها می‌افتد ضبط می‌کند، آهنگ می‌سازد و امیدوار است بتواند در مجموعه‌ای از «صدای شاعر» منتشر کند.

نمونه‌هایی از این کارها را می‌توانید در این بخش از «سایت راوی حکایت باقی» بشنوید. «ظهور» با صدای «منوچهر آتشی»، با صدای همین شاعر سرودۀ «تأمل تهمتن بر منازل»، [+] و «برای سعید سلطانپور» شعری از و با صدای «اسماعیل خویی» را.

تلاش در زمینۀ موسیقی ترانه اما ـ بعد این سال‌ها ـ دو ترانه با صدای «داریوش» است. «بهار» با شعری از «فریدون مشیری» با مطلع «بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک»، و «فصلی دوباره» با سروده‌ای از «امیرفرخ تجلی». اولین همکاری با «داریوش اقبالی».

ترانه‌ای دیگر به نام «سنگسار» با شعری از «اردلان سرفراز» و صدای «رامش» هم محصول همین سال است. شاید بتوان گفت اولین ترانه‌ای که در بارۀ «سنگسار» سروده و اجرا شده است همین ترانه است. گرچه بعدها مقولۀ سنگسار را در شعر و ترانه‌های دیگران هم می‌شنویم، ولی این ترانه با صدای «رامش» آنچنان که باید و شاید شنیده نشد.

در آشفته‌بازار ترانه‌ در آن‌سال‌ها، انگار کسی گوش و حوصلۀ شنیدن غمنامۀ زنی در آستانۀ سنگسار شدن را ندارد. پس این تک‌ترانه در محاق سکوت و فراموشی می‌ماند که تا امروز هم مانده و از فراموش شده‌ه است. شما اما ترانۀ «سنگسار» را در اینجا بشنوید!

* * *

[ ۱۳۷۸ ] ـ آمریکا و فضای حاکم بر قضایای هنری و بخصوص ترانه را در لس‌آنجلس، تاب نمی‌آورد و به اروپا می‌آید. حالا به لطف امکاناتی که برای ارتباط هست دیگر نیازی به حضور و تحمل آن محیط به شدت «بیزنسی» شده نیست. کوچ می‌کند و در کشور سوئد ساکن می‌شود. استودیوی شخصی ـ خانگی خودش را هم همراه آورده است.

«ایرج جنتی‌عطایی» در انگستان، «حسین سماکار»، همکار و هم‌بندی قدیم، در آلمان، «ابراهیم حامدی» (ابی) در گوتنبرگ و «مینا اسدی» در استکهلم سوئد ساکن هستند. پس می‌شود کار کرد و از نو طلوع کرد.

«طلوع کن» را ایرج جنتی‌عطایی می‌سراید. «بشکن» از حسین سماکار، و «هلا» را مینا اسدی. این سه سروده را با موسیقی «اسفندیار منفردزاده»، جوانی علاقمند به نام «سالار» می‌خواند. او هم ساکن سوئد است.

آلبوم «طلوع کن» با صدای «سالار» که اولین کار اوست در اروپا با هزینۀ «اسفندیار منفردزاده»، و همزمان با صدای ابراهیم حامدی (ابی) توسط کمپانی آونگ در آمریکا منتشر می‌شود.

سال بعد از این اما شعر بلند «پریا» سرودۀ مشهور «احمد شاملو» به‌شکل کامل با صدای «سالار» به دو شکل ویدیو کلیپ و سی‌دی اجرا می‌شود. بعد از شبانه‌های یک و دو، این سومین کار «اسفندیار منفردزاده» بر روی اشعار احمد شاملوست که منتشر شده است.

* * *

[ ۱۳۸۲ ] ـ «منفردزاده» در کنار کار موسیقی برای فیلم و ترانه، در زمینۀ تئاتر هم دو کار در کارنامۀ فعالیت‌های هنری خود دارد. یکی موسیقی برای نمایشنامۀ «رستمی دیگر، اسفندیاری دیگر»، نوشته و به کارگردانی «ایرج جنتی‌عطایی»؛ و دیگری نمایش «مصدق»، نوشته و به کارگردانی «رضا علامه‌زاده» که در این سال به روی صحنه می‌رود.

موسیقی نمایش «مصدق»، بازسازی موسیقی فیلم «طوطی» است که در آن «بیژن مفید» دوبیتی‌هایی از «بابا طاهر» را می‌خواند. در این نسخۀ دوم اما «منفردزاده» همان دوبیتی‌ها را با صدای خودش می‌خواند. این قطعه که در نمایش «مصدق» استفاده شد «پیمان» نام دارد.

* * *

[ ۱۳۸۵ ] ـ خبر به آب بستن «سد سیوند» و خطر به گل نشستن «پاسارگاد»، بسیاری و از آن‌جمله «شکوه میزرادگی» را هم نگران می‌کند. او که از ماجرای پروندۀ «خسرو گلسرخی» نامی شناخته شده دارد آستین همت بالا می‌زند و اساس تارنمایی را می‌گذارد که در آن ضمن نمایاندن ارزش این اثر باستانی، اخبار مربوط به اهمال و احتمالا توطئه زمامداران امور برای پاک‌سازی این بنای تاریخی را هم به اطلاع عموم علاقمندان برساند.

سهم «اسفندیار منفردزاده» در همدلی با این اقدام «شکوه میرزادگی» هم‌پرونده‌ای دوران زندان اوین، این می‌شود که قطعه موسیقی‌ای در فضای حماسی بر متن منشور کوروش بسازد و «بهروز به‌نژاد» آن را دکلمه کند. این قطعه «پاسارگاد» نام دارد.

در کار ترانه اما، ترانۀ «بزن آتش» محصول این‌سال است. با شعری از «شهریار دادور» شاعر ساکن استکهلم و صدای «حسام». اجرای دیگری از این ترانه با صدای «عارف» خوانندۀ قدیمی ضبط می‌شود که هنوز اقبال پخش عمومی را نیافته است. ادامۀ همان حکایتی که از ترانۀ «سنگسار» با صدای «رامش» کردیم. آن پایین، در جعبۀ موسیقی پای این مطلب، هر دو اجرا از ترانۀ «بزن آتش» هست. (ترانۀ «بزن آتش» را با صدای عارف اینجا بشنوید.)

سال پیش از این ولی، اولین تجربۀ «اسفندیار منفردزاده» بر روی شعر کلاسیک از «شاعران متقدم» با صدای «شکیلا» منتشر و مورد استقبال واقع شده است. ترانۀ «نمی‌دانم» با غزلی برگرفته از دیوان «شمس تبریزی». (ترانۀ «نمی‌دانم» با صدای «شکیلا» را بشنوید!)

* * *

[ ۱۳۸۹ ] ـ هفتاد سالگی پسرکی که «اسفند» می‌خوانندش و شصت سال پیش صدای زنگ و ضرب زورخانۀ «علی تک‌تک» در زیر بازارچه، گوش و جانش را گرم و از خود بی‌خودش می‌کرد، در اسفند ماه سرد کشوری پرت افتاده بر خط دوم از مدارات زمین. سوئد.

با این‌همه ولی هنوز همان خرمن، همان انبار باروت است که با آواز یک کبریت، آتش می‌شود یکسر. شاهد این ادعا همین نمآهنگ «سکوت» با شعری از «پویان مقدسی» و صدای «گلشیفته فراهانی» که در این‌سال ساخته و ارائه می‌شود.

هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»، از «صدای بی‌صدا» تا «سکوت». هزاران شعلۀ سرخ کنار هم. تلاشی از دیروزهای زندگی که: «فردا را همان‌گونه که می‌خواهم، همان‌گونه که باید باشد اما نیست می‌سازم.»

نام و آثار «اسفندیار منفردزاده» در بدعت موسیقی فیلم در عرصۀ سینمای ایران، در گسترۀ ادبیات کودکان، در کشف و معرفی جوان‌ترها، در پایه‌گذاری «ترانۀ نوین»، در هویت دادن به «ترانۀ معترض»، در همدلی با جریانات سیاسی، اجتماعی و مردمی جای ارزنده و خاص خود را دارد.

آنچه که از او در این هفتاد سال زندگی برای سه نسل به یادگار مانده، از «خندۀ می» با صدای «ایرج» که پدر دوست می‌داشت تا «جمعه» و «شبانه‌ها» که در جوانی ما بود، و «سکوت» که حرف و پیام جوان‌های امروز و ایران است، دلیل این جایگاه شایسته‌ای‌ست که او در حافظه و تاریخ موسیقی معاصر ما دارد.

آنچه در این نوشتار بلند آمد، ادای دینی بود در فرصتی کوتاه، به سهمی که منِ راویِ حکایتِ باقی نسبت به او بر خود فرض می‌دانستم. برای «اسفندیار منفردزاده»، آرزوی تندرستی، شادکامی و بهروزی دارم. بهارانِ بهاری که در زندگی پیش رو دارد بر او خجسته‌باد!.

* * *

یادمان اسفندیار منفردزاده ـ بخش ۱
یادمان اسفندیار منفردزاده ـ بخش ۲
یادمان اسفندیار منفردزاده ـ بخش ۳
یادمان اسفندیار منفردزاده ـ بخش ۴
یادمان اسفندیار منفردزاده ـ بخش ۵
یادمان اسفندیار منفردزاده ـ بخش ۶
کارنامهٔ هنری اسفندیار منفردزاده (شنیداری)

* * *

error: Content is protected !!