واحهای در لحظه
سهراب سپهری
(به سراغ من اگر میآیید)
واحهای در لحظه
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان، رگهای هوا، پَرِ قاصدهاییست
که خبر میآرند، از گل واشدهٔ دورترین بوته خاک.
روی شنها هم، نقشهای سُمِ اسبانِ سوارانِ ظریفیست که صبح
به سر تپهٔ معراجِ شقایق رفتند.
پُشتِ هیچستان، چترِ خواهش باز است:
تا نسیمِ عطشی در بُنِ برگی بدود،
زنگِ باران به صدا میآید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایهٔ نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینیِ نازکِ تنهاییِ من.
سهراب سپهری
از مجموعهٔ «حجم سبز»
* * *
سرودههای سهراب سپهری (مجموعه ترانهها)
● آب (آب را گل نکنیم)
● ندای آغاز (کفشهایم کو)
● نشانی (خانهٔ دوست کجاست)
● و پیامی در راه (روی خواهم آمد)
● پشت دریاها (قایقی خواهم ساخت)
● «صدای پای آب» (همراه با چند ترانهٔ دیگر)
● واحهای در لحظه (به سراغ من اگر میآیید)
● در قیر شب (رخنهای نیست در این تاریکی)
● در گلستانه (در گلستانه چه بوی علفی میآمد)
* * *