«در جستجوی پدر»
سروده و صدای محمدحسین شهریار
دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در
در مُشت گرفته مچ دست پسرم را
یارب به چه سنگی زنم از دست غریبی
این کلهی پوک و سر و مغز پکرم را
هم در وطنم بار غریبی به سر دوش
کوهیست که خواهد بشکاند کمرم را
من مرغ خوشآواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را؟
رفتم که به کوی پدر و مسکن مالوف
تسکین دهم آلام دل جان به سرم را
گفتم به سر راه همان خانه و مکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را
گر خود نتوانست زدودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را
کانون پدر جویم و گهوارهی مادر
کان گهرم یابم و مهد هنرم را
تا قصهی رویینتنی و تیر پرانیست
از قلعهی سیمرغ ستانم سپرم را
با یاد طفولیت و نشخوار جوانی
میرفتم و مشغول جویدن جگرم را
پیچیدم از آن کوچهی مانوس که در کام
باز آورد آن لذت شیر و شکرم را
افسوس که کانون پدر نیز فرو کُشت
از آتش دل بادهی برق و شررم را
چون بقعهی اموات فضائی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بستهست و به رُخ گرد نشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را
در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هوی و هدرم را
مهدی که نه پاس پدرم داشته زین پس
کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را؟
ای داد که از آن همه یار و سر و همسر
یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک یچهی همسایه ندیدم به سر کوی
تا شرح دهم قصه سیر و سفرم را
اشکم به رُخ از دیده روان بود ولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را
میخواستم این شیب و شبابم بستانند
طفلیم دهند و سر پُر شور و شرم را
چشم خردم را ببرند و به من آرند
چشم صغرم را و نقوش و صورم را
کمکم همه را در نظر آوردم و ناگاه
ارواح گرفتند همه دور و برم را
گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
هم چشم دل کور و هم گوش کرم را
یکجا همه گمشدگان یافته بودم
از جمله حبیب و رفقای دگرم را
این خندهی وصلش به لب و آن گریهی هجران
آن یک سفرم پرسد و این یک حضرم را
این ورد شبم خواند و آن ناله شبگیر
وان زمزمه صبح و دعای سحرم را
تا خود به تقلا به در خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را
یکباره قرار از کف من رفت و نهادم
بر سینهی دیوار در خانه سرم را
صوت پدرم بود که میگفت چه کردی؟
در غیبت من عائلهی دربدرم را
حرفم به زبان بود ولی سکسکه نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را
فیالجمله شدم ملتمس از در به دعائی
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را
اشکم به طواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آن همه زنگ و کدرم را
ناگه پسرم گفت: چه میخواهی ازین در؟
گفتم: پسرم بوی صفای پدرم را
* * *
از «شهریار» در سایت «روای حکایت باقی»
● این «شهریار» است که میخواند.
● ابتهاج: در غم مادر ـ شهریار: در جستجوی پدر
● ساز سهتارِ «شهریار» و رقص پریان در استکان!
● علی ای همای رحمت (خط شاعر و تاریخ سرایش)
● خط و امضای «شهریار» برای هوشنگ ابتهاج (سایه)
● آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا (مجموعه ترانهها)
● «شهریار» و لذتِ «شیر و شکر» در آن «کوچهی مأنوس»
● «یاد جوانی» (صدای شاعر) با صدا و اجرای «علی نصیریان»
● مصاحبهی دکتر صدرالدین الهی با استاد شهریار در اوائل دههی چهل
● شعرهای «شهریار» با صدای شاعر (کانون پرورش فکری کودکان ۱۳۵۲)
● «شهد شعر» (لب) غزلی با صدای شهریار در مصاحبه با صدرالدین الهی
* * *