هفدهم شهریور ماه، مصادف است با سالگرد واقعهای که بعدها به «حمعۀ سیاه» شهرت یافت و به سال ۱۳۵۷ در «میدان ژاله» در تهران اتفاق افتاد. روزی که در حافظۀ نسل ما از جمله با ترانۀ «جمعه» پیوندی همیشه دارد.
راستش من بنده که راوی این حکایت باشم، از دیر و دور در پی رخصتی بود که چند خطی اندر باب «تاریخچۀ ترانۀ معترض در ایران» سر قلم بروم؛ و حالا این فرصت دست داده، مصادف شده با سالگشت شهریور سالی که سعد نبود و نشد. و تا چه پیش آید و چه در نظر افتد.
مقدمهای بر تاریخچۀ «ترانۀ معترض» در ایران
در مرور تاریخ ترانهسرایی در ایران، جایی میرسیم که موسیقی از حنس و نوع روحانی ـ مذهبیای که داشت فاصله میگیرد و هویت تازهای مییابد و میشود نوعی از موسیقی که در ساخت، بنمایهای از ملودی و لحنی که قاریان و چاووشخوانان مذهبی در اجرای نوحهها بهکار میبستند را دارد؛ اما در پرداخت، از رنگ و جلاهای دیگر و متفاوت برخورداد است. این تغییر و تحول، نه فقط در موسیقی، که طبیعیست همزمان در کلام و یا شعر ترانه نیز دست میدهد و پدید میآید.
این نوع از موسیقی و ترانه را که «شیدا» از معروفترین پایهگذران آن است؛ اغلب با روح و کیفیتی تغزلی و عاشقانه، و بیشتر در محافل عیش و شادی، به دلخوشی و از سر فراغت خاطر خوانده و اجرا میشود و در اصل، یکی از چند اسباب طرب اهل دل است و بس.
چندانی نمیگذرد که «عارف قزوینی» میآید؛ با شعری که در آن لالهها رنگ خون جوانان وطن را دارد و سرو در ماتم و غمشان، قد خمانده. از اینجا به بعد است که در کنار آن نوع ترانههای سرخوشانه، شاخهای از ترانههایی که روح و کلامی معترض دارد، جوانه میزند. ترانههایی که تلخ و تند است و رنگش به سیاهی میزند و با محفل طرب و سفرههای رنگین عشرت، همرنگ و هماهنگ نیست.
شاخۀ «ترانۀ معترض»، بهمرور رشد میکند، قد میکشد، برگ و بر میگیرد و از جمله، یکی هم «مرغ سحر» که «ملکالشعرای بهار» پروازش داده بر آن مینشیند و میشود نوعی بیان درد و شکلی از شکوه و شکایت از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی، در غالبی موزون و آهنگین. [+]
از شاخصههای «ترانۀ معترض» در آن دوره از موجودیت خود، یکی هم این است که سرایندۀ شعر ترانۀ معترض در آن دوره، برآمده از جمع شاعران است؛ و ترانهسرایی اصولا حرفۀ اصلی او نیست. شاعرانی چون «عارف قزوینی» و «بهار»، در کنار دهها قصیده و چکامهای که سرودهاند؛ چند تایی هم برای اجرا بهشکل ترانه نوشتهاند. حکایت «ترانۀ معترض»، در این شکل خود همچنان باقی است تا برسیم به دهۀ سی و سالهای بعد از کودتا.
با وقوع کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب و بگیر و بندی که از روشنفکران و اهل ادب و قلم راه میافتد، فصل تازهای نیز در مقولۀ ترانهسرایی در ایران باز و آغاز میشود.
البته حمایت متولیان و مجریان امر، از نوع ترانههای بیسمت و سو و خنثی، و ترجیحا از ترانههای شاد و مردمپسندی است که در همان ایام با نام «ترانههای نشاطانگیز» شناخته و معرفی میشد.
برای ترویج و این نوع از ترانه، و تغییر ذائقه و روحیۀ مردم، ادارۀ رادیو بهعنوان مجری اصلی، و فرستندههای کوچک و موازی دیگری چون «پُست بیسیم» و «رادیو نیروهوایی»، اجرا و ابتکار را بهعهده میگیرند.
«رادیو تهران»، در میدان ارک، با پخش ترانههایی که در شعر و آهنگ و اجرا از کیفیت بالاتری برخوردار است؛ و «رادیو نیرو هوایی» با پخش و اجرای زندۀ ترانههایی که خوانندگانش بعدها به خوانندگان کوچه و بازار، یا لالهزاری، شهرت یافتند.
با جو اختناقی که حاکم است و سوءظنی که حاکمیت به هنرمندان روشنفکر و از آنجمله به شاعران نام و سابقهدار دارد؛ طبیعی است «ترانۀ معترض» در آن مقطع از زمان، محلی از اعراب ندارد. همین خود باعث میشود مردم بهطور خودجوش ترانههایی را بنا بهشرایط خاص اجتماعی و روز، ترانههایی با مضمون سیاسی تلقی کنند و با با افسانهسازی و شایعهپردازی در بارۀ آن، ترانه را با رنگ و لعاب و در حال و هوایی دیگر بدانند و باور کنند. مشهورترین ترانههایی از ایندست، ترانۀ «مرا ببوس با صدای حسن گلنراقی» است. [+]
بر همین قیاس، ترانههایی نیز در زندانهای سیاسی و در جمع به بند نشستگانِ بهناچار، مورد توجه و مقبولیت قرار میگیرد و در همسرایی آنان، جایگاهی از ترانه ـ سرودهای سیاسی پیدا میکند. ترانههایی چون: «بیستاره، با صدای ویگن»، [+] «گل مریم، با صدای محمد نوری» و «غوغای ستارگان، با صدای پروین» [+] از ایندست ترانههاست.
در واپسین ماههای آخرین سال از دهۀ چهل [۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹]، و با شلیک اولین گلوله در جنگلهای اطراف سیاهکل، همزمان با آغاز دورۀ جدیدی در مبارزات سیاسی که به قیام مسلحانه شهرت یاقت؛ فصل نوینی در تاریخ و ادبیات معاصر ایران نیز باز شد.
دکتر شفیعی کدکنی، در کتاب «ادوار شعر فارسی، از مشروطیت تا سقوط سلطنت»، به تاثیر این واقعه بر رشد و شکلگیری زبان و محتوای اشعار شاعران معاصر تاکید کرده و مینویسد:
« . . . مبارزۀ مسلحانهای که بهشکل گسترده و مشخص در سیاهکل آغاز شد و ستیزههای حماسی دیگری را در پی داشت، مفهوم مبارزه و بینش اجتماعی نسل جوان یعنی اکثریت جامعۀ ما را دگرگون کرد. با این مبارزۀ مسلحانه، جو روحی و طرز تلقی مردم از مبارزه عوض شد و طبعا شعر نیز از این فضای ارغوانی آمیخته به دود مسلسل، تاثیر پذیرفت. . .» [صفحۀ ۸۰].
اگر سرودههایی که در آن اشارهای به واقعۀ «سیاهکل» شده یا اشعاری که صریحا به آن پرداخته را جمعآوری کنیم، حتم که دیوانی پُر و پیمان خواهد شد. به ترانه که برسیم اما، چند ترانۀ مشخص و معدود است که در آن با نظرداشتی به آن واقعه سروده و اجرا شدهاند.
از جملۀ این ترانهها یکی هم ترانۀ معروف «جمعه» است [+] که به دو واقعۀ اصلی و اثر گذار در تاریخ مبارزات مردمی ـ سیاسی معاصر ایران گره خورده. یکی همانا واقعۀ «سیاهکل» در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ و بعد ترانۀ «جنگل» با سرودهای از «ایرج جنتیعطایی» با صدای «داریوش اقبالی». [+]
توجۀ شاعران و ترانهسرایان به این واقعه البته از نگاه حکومت پنهان نمیماند، طوری که ادارۀ نگارش، به کلماتی از جمله: «ستاره» و «جنگل»، در اشعار سروده شده حساس و خواستار حذف و تعویض آن میشود.
ولی با همۀ این حساسیت و بگیر ببندهایی که هست، «ترانۀ نوین» در بستر موسیقی معاصر پا میگیرد و در همان شروع ریشهانداختن، شاخهای به نام «ترانۀ معترض» از آن رشد میکند، هویت مییابد و بازتاب نقد و نگاه نسل معاصر خود میشود.
نسل جوانی که بزرگترهایش «شهیار قنبری»، «ایرج جنتیعطائی» و «اردلان سرفراز» ترانهسرا؛ «اسفندیار منفردزاده»، «بابک بیات»، «بابک افشار» و «واروژان» آهنگساز، «فرهاد»، «داریوش»، «فریدون فروغی» و «گوگوش» خوانندهاش بودند.
نسلی که «ابولحسن ورزی»، «پژمان بخیتاری» و «نواب صفا»ی ترانهسرا؛ «مرتضی نیداوود»، «ابوالحسن صبا» و «کلنل علینقیخان وزیری» آهنگساز، و «جواد بدیعزاده»، «قوامی» و «فاختهای» خواننده را پشت سر میگذاشت و از تنگۀ قافیههای «گل» و «بلبل» میگذشت و در «غروب سهشنبهای که خاکستری بود»، و یا «جمعهای غمگین» که از «ابر سیاه خون میچکید»، به تصویری از «کوچههای باریک و دکانهای بسته» میرسید.
«ترانۀ معترض»، در ادامۀ رشدی که دارد، کمابیش ویژگیها و جایگاه خاص خود را نیز به دست آورده است. گرچه در شکل اجرا و شیوههای ارائه یا اشاعۀ آن ـ بنا به شرایط موجود ـ دگرگونیهایی هم یافته و گاه به ضرورت، سرودهیی قدیمی از شاعری نوپرداز، در بیانِ اعتراض هنرمند، به شکل ترانه درآمده است. نمونههایی چون: «جلاد» [هوشنگ ابتهاج]، [+] و «فریاد» [مهدی اخوانثالث]. [+]
از سالهای «امشب، شب مهتابه حبیبم رو میخوام» [شیدا]، تا «یه شب مهتاب، ماه میاد تو خواب» [شاملو] [+]، روزها و شبانی از عمر «ترانه» در ایران گذشته است. در سالهای اخیر، ترانه، حتا شکلی از «رسانه» را یافته است و «ترانۀ معترض»، در شایستهترین جای پیشخوان این رسانهها نشسته.
در بارۀ این نوع ترانه، و ادامۀ «تاریخچۀ ترانۀ معترض در ایران»، در فرصتی دیگر باز هم خواهم نوشت. نمونههایی از ترانههایی که نامشان در این مقدمه آمد را در یادداشتهای قبلی بشنوید و در حکایتهای مربوط به آن را بخوانید!
ترانۀ قدیمی«دختران سیهروز»، که نام شاعرش معلوم نیست و «زویا ثابت» خوانده است.
* * *