هایده: نمی‌دانم، نمی‌خواهم بدانم (گلهای رنگارنگ ۴۹۵)

هایده نمی دانم نمی خواهم بدانم

نمی‌دانم، نمی‌خواهم بدانم
گلهای رنگارنگ ۴۹۵
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: هایده

نمی‌دانم، نمی‌خواهم بدانم كه ساز كهنه‌ی عشقم شكسته
نمی‌خواهم بدانم در نگاهم غروب غربتِ صحرا نشسته
خانه‌ی عشق من اكنون بی‌تو رنگِ غم گرفته
محفلِ پُر شور من از دوریت ماتم گرفته

من تو را هر نیمه‌شب محزون و خاموش
با دو چشمِ مات و غمگین جستجو كردم

همچو یک دیوانه‌ی غمگین به یادت
كوچه‌های آشنا را زیر و رو كردم

تا به چشم خویش دیدم هرچه بود از هم گسسته
سایه‌ی سردِ جدایی در میانِ ما نشسته


دل مگو با من كه او دیوانه‌ای دیوانه‌ای بود
در میانِ سینه‌ام بیگانه‌ای، بیگانه‌ای بود

بر تو نفرین ای دل من، ای دلِ بی‌حاصل من
من ز دست تو چنین افسانه گشتم
از همه خلق جهان بیگانه گشتم

خسته‌ام دیوانه‌ دل! زین بی‌قراری
من ندارم طاقتِ دیوانه‌داری

* * *

هایده: بگو چکنم (گلهای رنگارنگ ۵۴۰)

هایده بگو چکنم

بگو چکنم
(گلهای رنگارنگ ۵۴۰)
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: هایده

گر نمی‌دانی بدان غم در دلِ تنگم خانه کردهکس نکرده با دلم کاری که غمِ جانانه کرده

خود تو دانی و دلِ من کز تو غم شد حاصلِ منگرچه در هر محفلی ای فتنه مرا دیوانه خواندیگر نمی‌دانی بدان عشقِ تو مرا دیوانه کرده

عشق تو را در سینه‌ام با خونِ دل پرورده‌اماز بی‌وفایی‌های تو در کوی جنون ره بُرده‌ام
اکنون که بی‌جُرم و گنه سوزانده ما راای دل مکُن بهر خدا با او مُدارا

کنون که امیدی به سینه ندارم
بگو چه کنم؟ بگو چه کنم؟اگر دل خود را به او نسپارمبگو چکنم؟ بگو چکنم؟
بگو چکنم؟
* * *

روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

دلکش: چرا گوشه گرفتی (تنها منشین)

دلکش چرا گوشه گرفتی تنها منشین

چرا گوشه گرفتی (تنها منشین)
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: دلکش

ادامه خواندن دلکش: چرا گوشه گرفتی (تنها منشین)

هایده: می‌برد مرا (گلهای رنگارنگ ۵۲۰)

هایده می برد مرا گلهای رنگارنگ ۵۲۰

می‌برد مرا
(گلهای رنگارنگ ۵۲۰)
شعر: رهی معیری
آهنگ:‌ علی تجویدی
خواننده: هایده

همراه خود نسیم می‌برد مرا
یارب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا
سوی دیار صبح رود کاروانِ شب
باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می‌رسد
پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا

آن را که جفاخوست نمی‌باید خواست
سنگین‌دل و بدخوست نمی‌باید خواست
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی‌باید خواست

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

دلکش: سفر کرده (کجا سفر رفتی)

دلکش سفر کرده (کجا سفر رفتی)

سفر کرده (کجا سفر رفتی)
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ:‌علی تجویدی
خواننده: دلکش

کجا سفر رفتی
که بی‌خبر رفتی
اشکم را چرا ندیدی
از من دل چرا بریدی
پا از من چرا کشیدی
که پیش چشمم بَرِ دگر رفتی

بیا به بالین‌ام
که جان مسکین‌ام
تابِ غم دگر ندارد
جز بر تو نظر ندارد
جان، بی‌تو  ثمر ندارد
مگر چه کردم که بی‌خبر رفتی؟

چه قصه‌ها تو از وفا گفتی با من
تو بی‌محبتی کنون جانا یا من؟
تو چنان شرر، به خدا ، خبر ز خدا نداری
رَوَد آتش از سرِ آن سَرا که تو پا گذاری
سوز دلم را تو ندانی
آتشِ جانم ننشانی

با غمت درآمیزم
از بلا نپرهیزم
پیش از آن بَرم بنشین
کز میانه برخیزم

رو به تو کردم
به خدا خو به تو کردم
که هم‌آغوش تو باشم
دل به تو بستم
به امیدت بنشستم
که قدح‌نوش تو باشم

چه شود اگر نفس سحر
خبری ز تو آرد
به کسِ دگر نکنم نظر
که دلم نگذارد

رفتی و صبر و قرار مرا بُردی
طاقت این دل زار مرا بُردی

پانویس:
ترانه‌ «سفر کرده» را می‌توان مُکمل یا پیوستی بر ترانه‌ی «بازگشته» دانست. آن ترانه نیز اثر مشترک این سه هنرمند است. [در اینجا بشنوید!]

* * *
LP Cover
* * *

پرتو: عشق خود حاشا مکن (اولین ترانه)

پرتو عشق خود حاشا مکن

عشق خود حاشا مکن [+]
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: پرتو

عشق خود حاشا مکُن
با من چنین سودا مکُن
این امشب‌و فردا مکُن
شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید
شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید

آتش بزن در سینه سودای هوس را
چون من اگر عاشق شدی بگذر ز دنیا
از عاشقی پروا مکُن
این امشب‌و فـردا مکُن
شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید
شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید

راضی مشو فریاد من هر شب رود تا آسمان‌ها
راضی مشو نامت فتد در بی‌وفـــایی بر زبان‌ها
اکنون که من هستم وفا کُن
فردایِ بی‌فردا رها کُن
این امشب‌و فردا مکُن

شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید
شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید

راضی مشو هر نیمه‌شب از سوز دل آهی برآرَم
راضی مشو بر چهره‌ی مِهر و وفا داغی گُذارم
در عشق من دل با خدا کُن
فردایِ بی فردا رها کُن
این امشب‌و فـردا مکُن
شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید
شاید اگر امشب رَوَد فردا نیاید

* * *
«معینی کرمانشاهی»، شاعر ترانه‌های ماندگار

* * *

هایده: آزاده‌ام (اولین ترانه)

هایده آزاده ام

 

آزاده‌ام (گلهای رنگارنگ ۴۷۰)
شعر: رهی معیری
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: هایده

با آن که همچون اشک غم بر خاک ره افتاده‌ام من
با آن که هر شب ناله‌ها چون مرغ شب سر داده‌ام من
در سر ندارم هوسی، چشمی ندارم به کسی،
آزاده‌ام من.

با آن که از بی‌حاصلی، سر در گریبانم چو گل
شادم که از روشن‌دلی، پاکیزه‌دامانم چو گل
خندان‌لب و خونین‌جگر، مانند جام باده‌ام،
آزاده‌ام من.

یارب چون من افتاده‌ای کو؟
افتاده‌ی آزاده‌ای کو؟
تا رفته از جانم برون سودای هستی
آسوده‌ام، آسوده از غوغای هستی

گلبانگ مستی‌آفرین، همچون «رهی» سر داده‌ام من
مرغ شب‌آهنگم ولی، در دام غم افتاده‌ام من
خندان‌لب و خونین‌جگر، مانند جام باده‌ام،
آزاده‌ام من.

* *‌ *

حکایت ترانه‌ «آزاده‌ام» به روایت پرویز خطیبی

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

حمیرا: صبرم عطا کن (اولین ترانه)

حمیرا صبرم عطا کن

 

صبرم عطا کن
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: حمیرا

خدایا تو خود این وجود مرا
سراسر همه تار و پود مرا
به عشق و به مستی سرشتی اگر
یا غم عشق او از سرم کُن به‌در
یا که صبرم عطا کُن
یا نصیبم نما بینمش یک نظر
یا که دردم دوا کن

چرا به نگاهش، به چشم سیاهش
تو این همه مستی دادی؟
از آن همه مستی، تو هستی ما را
به باده‌پرستی دادی؟

حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کُن!
دردم دوا کُن!

چرا تو به جای وفا و محبت
به او رخ زیبا دادی؟
به او سرِ زلفِ شکسته
برای شکستِ دل ما دادی؟
عمری در این سودا به سر بُردم خدایا
دور از لبش چون غنچه خون خوردم خدایا

حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کُن!
دردم دوا کُن!

* * *
حکایت ترانه «صبرم عطا کن» به روایت «بیژن ترقی»

* * *

هایده: زمونه

هایده زمونه

زمونه
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: هایده

زمونه‌ای شده که کس وفا ندارهشرابِ کُهنه مستی و صفا ندارهاهلِ دلی ز حالِ دل خبر ندارهدعایِ عاشقونه هم اثر ندارهزمونه‌ای شده که بوسه سردِ سردهگلهای سرخِ عاشقونه زردِ زردهتو این زمونه من خریدار تو بودمدیوونه‌ای بودم، گرفتار تو بودم

زمونه‌ای شده پُر از غم جدایی
کسی نمی‌خونه نوای آشناییعاشق تو این زمونه غمخواری ندارهافسانه‌ی مجنون خریداری ندارهزمونه‌ای شده که مستِ دل‌شکستهبر خاک ساغر و پیاله‌ها نشستهتو این زمونه من خریدار تو بودمدیوونه‌ای بودم، گرفتار تو بودم
دل من! مستِ میخونه‌ها، ای دل من!شرابِ سرخِ پیمونه‌ها، ای دل من!تو بودی که با او وفا کردیمرا با غمش آشنا کردی
ببین این دل مرا تا کجا می‌کشونهغم او جانم آخر به لب می‌رسونهمرا دل اسیر بلا کردهمیونِ رقیب‌ون رها کرده
* *‌ *

مرضیه: رفتم که رفتم

مرضیه رفتم که رفتم

رفتم که رفتم
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ:‌ علی تجویدی
خواننده:‌ مرضیه

از برت دامن‌کشان
رفتم ای نامهربان
از من آزرده‌دل
کی دگر بینی نشان
رفتم که رفتم
رفتم که رفتم

از منِ دیوانه بگذر
بگذر ای جانانه بگذر
هر چه بودی، هر چه بودم
بی‌خبر رفتم که رفتم
رفتم که رفتم

شمعِ بزمِ دیگران شو
جام دستِ این و آن شو
هر چه بودی، هر چه بودم
بی‌خبر رفتم که رفتم
رفتم که رفتم

بعد از این، بعد از این
کُن فراموشم که رفتم
دیگر از دست تو
می‌ نمی‌نوشم که رفتم
با دلِ زود آشنا گشتم
از دامت رها
بی‌وفا، بی‌وفا، بی‌وفا
رفتم که رفتم

من نگویم که به دردِ دل مـن گوش کنید
بهتر آن است که این قصه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

* * *
رفتم که رفتم (مجموعه ترانه‌ها)

LP Cover
* * *

error: Content is protected !!