از اهل سینما و دوستداران فیلم در ایران، کمتر کسی است که پرویز دوائی را نشناسد. همه یا نقد و نوشتهای از او خواندهاند؛ و یا در مناسبات دوستانه و همکاری، از نقطه نظرات و راهنماییهای او بهره بردهاند. مسعود کیمیایی بارها گفته است که: گذرش از «بیگانه بیا» به «قیصر»، بر اثر حرف پرویز دوائی بوده است.
برچسب: یادداشتهای راوی
یک داستان عشقی بسیار کوتاه، و مقداری با ارزش!
خیلی وقت پیش نبود که تب «مینیمالیسم» دامن داستاننویسی معاصر را گرفته بود. همین دیروز بود انگار. این خیلی بسیار کوتاهنویسی! را داستانهای «کف دستی» هم میگفتند.
با یاد «سوسن» در سالهایی که یادم نیست.
گلاندام طاهرخوانی (سوسن)
تولد ۱۳۱۹ ـ درگذشت ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۳
گفتهاند نامش «مهناز» بود، که نبوده است. و نوشتهاند که «شمس المولک حمیدی» است، که نیست. اسم و فامیل واقعیاش «گلاندام طاهرخوانی» بود. ما همه اما او را به نام هنریش «سوسن» شناخته و میشناسیم.
آنچه در ادامه خواهید خواند، روایت کاتب این حکایت است از آن خواننده، و بهانهای شاید برای یادی از بعضی کسان و نام برخی نفرات. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
یادمان «سوسن» (صدای سوسن در فیلمهای فارسی)
چند سالی است که از شهرت «سوسن» میگذرد و او هنوز یکی از خوانندههای محبوب مردم است. صدا و ترانههای او آنقدر به گوش و خاطره آشناست که فیلمسازها از آن در زمینۀ صحنههای فیلمهایشان استفاده میکنند.
اسم «سوسن» و صدای خاص و ترانههای مشهور او، میشود معنای «فضا سازی» در بعضی از صحنهها، و بیشتر شاخص محیطهای مردمی و آشنا و غیر شیکوپیک!!
یادمان «سوسن» (قیصر)
سال ۱۳۴۸ است که برای اول بار صدایش به سینما کشیده میشود. «ناش ناش نیناش ناش، کلاه مخملی رو باش». شعرش را «تورج نگهبان» گفته و آهنگش را «اسفندیار منفردزاده» مخصوص برای فیلم «قیصر» ساخته است. ترانهای که «شهرزاد» (کبری سعیدی) در اولین نقش سینمایی خود آن را میخواند و میرقصد.
یادمان «سوسن» (حسن کچل)
شروع سال ۱۳۴۹ با اکران نوروزی فیلم پر فروش «حسن کچل» ساختۀ «علی حاتمی» است. اولین فیلم موزیکال سینمای ایران. فیلمی که تمام گفتوگوهای آن در قالب اشعار و ترانههای محلی و مردمی و همراه با اجرا و صدای ضرب انجام میشود.
یادمان «سوسن» (دنیای پُر امید)
هنوز سال ۱۳۴۸ است. ترانۀ «نمیشه» یکی از اولین خواندههای «سوسن»، با شعر و آهنگی از «منوچهر گودرزی» چنان در میان مردم گل کرده که کارگردان فیلم «دنیای پر امید»، به امید جذب تماشاچی و فروش بیشتر، اجرای این ترانه را با صدا و حضور «سوسن»، در فیلم جا میدهد.
یادمان سوسن (پنجره)
حالا سال ۱۳۴۹ است. «سوسن» دیگر فقط نمیخواند، بازی هم میکند. در صحنهای از فیلم خوب و خوش ساخت «پنجره» از «جلال مقدم»، با بازی «بهروز وثوقی» و «گوگوش».
با اینکه زبان گفتار آدمهای فیلم دور از ادبیات و فرهنگ کوچه بازار است و فضا و ساختار آن از نوع فیلمهای لومپنی و کلاهمخملی رایج نیست؛ «جلال مقدم» اما چند ترانۀ به اصطلاح لالهزاری را در جای درست خود به کار میگیرد و در آن میان انگار حق «سوسن» را چربتر ادا میکند!
لغتنامه دهخدا به روایت علیاکبر خان دهخدا
میشود آیا از «علیاکبرخان دهخدا» گفت، ولی یاد «دخو» نیفتاد؟ همو که با «چرند و پرند» خود، زبان زندۀ مردم را وارد ادبیات کرد. صاحب قلمی که اگرچه آن چند ده شعری که سرود، به سبک کلاسیک بود؛ ولی هنوز هم علمدار نگاشتن نثری است که بعدها سبک و سیاق نوشتن همۀ نویسندگان پیشرو و معاصر ایران شد.
یاد آر، ز شمع مُرده یاد آر . . . (به یاد علیاکبر خان دهخدا)
روزگاری نمیدانم چرا و از کجا به این فکر افتاده بودم که: آخرین کلمه یا جملهای که بزرگان و مشاهیر تاریخ، در آخرین بازدم زندگی و قبل از مرگ به زبان آورده و گفتهاند چه بوده!؟ و شروع کرده بودم به جمعآوری نمونههایی از آنچه که به شکل مکتوب اینجا و آنجا به چاپ رسیده بود.
ادامه خواندن یاد آر، ز شمع مُرده یاد آر . . . (به یاد علیاکبر خان دهخدا)