گوگوش: باغ انگور (اولری مارالاندا)

گوگوش باغ انگور

باغ انگور (اولری مارالاندا) *
کلام: کریم فکور | خواننده: گوگوش
بر آهنگ: Sexavet Memmedov – Qubanın ağ almasi

رقص و شادی و مستی خوش بُوَد با تو در جشن انگور
تاب آن را ندارم که شوی یکدم از چشم من دور
ای که دل بُردی از من با فسونت وقتِ خوشه‌ چیدن
خوش بُوَد در چنین شب از تو ای جان نغمه‌ها شنیدن

من شدم سال پیشین آشنا با تو در باغ انگور
دیده‌ام نقش رویا (کِی؟ کجا؟)، با تو در باغ انگور
یارب از درگَه تو روز وشب من دارم این تمنا
که کُند جاودانی عهد ما را، عشق پاک ما را

هرگز از خاطر من نرود موسم خوشه‌چینی
شادی و شوق یاران، وان‌همه صحبت و همنشینی
من که درمزرع دل پروراندم خوشه‌ی محبت
هدیه در راه یاران، کُنم اکنون توشه‌ی محبت

* «مارآلان» نام یکی از محله‌های تاریخی تبریز است و در قسمت جنوب شرقی شهر واقع شده است.

* * *
نمونهٔ فارسی‌شدهٔ ترانه‌های مشهور

* * *

عباس مهرپویا: آهنگ صحرا

عباس مهرپویا آهنگ صحرا

آهنگ صحرا
شعر: کریم فکور
آهنگ: فانی
ارکستر: اروین موره (Erwin Muret)
خواننده: عباس مهرپویا

● ترانه‌شناسی عباس مهرپویا
● حکایت ترانه‌ی «مرگ قو» به روایت عباس مهرپویا
● حکایت ترانه‌ی «بستر ننگین رقیب» به روایت شهیار قنبری

*‌ * *

منوچهر سخایی: افسانه شب

منوچهر سخایی افسانه شب

افسانه شب
شعر: کریم فکور
آهنگ: سورن
خواننده: منوچهر سخایی

شد زمانه مست از ساغر شب فکنده نوری دختر شب
به خلوت تنهایی من
چرا نمی‌آیی به بَرم، ز موی تو آشفته‌ترم
فرشته‌ی رویایی من
من تنها، دل تنها، سرگرم رویاها
دورم از بزم طرب
در خلوت بنشینم، تا شمع بالینم
گوید افسانه‌ی شب

تا نوازی امشب قلبِ حزین
بیا و بر چشمم بنشین
بیا فدات جان و تنم
من اسیر مهر روی توام
شکسته‌ام، چون موی توام
ز دست تنهایی چکنم؟
باز امشب بیدارم تا یارم، تا یارم
باز آید خنده به لب
چون ساز افسونگر، با صوت جانپرور
خواند افسانه‌ی شب

* * *

پروین:‌ غوغای ستارگان (امشب در سر شوری دارم)

پروین غوغای ستارگان

غوغای ستارگان
(امشب در سر شوری دارم)
شعر: کریم فکور
آّهنگ: همایون خُرم
خواننده: پروین

امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم

امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم

از شادی پَر گیرم که رِسَم به فَلک
سرودِ هستی خوانم در برِ حور و مَلّک
در آسمانها غوغا فکنم
سبو بریزم، ساغر شکنم

امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم

با ماه و پروین سخنی گویم
وز رویِ مَه خود اثری جویم
جان یابم زین شبها

ماه و زُهره را به طرب آرم
از خود بی‌خبرم، ز شَعَف دارم
نغمه‌‌ای بر لبها

امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم

* * *
تاریخچهٔ ترانهٔ «غوغای ستارگان» در این سایت

* * *

داریوش رفیعی: کاروان عمر

داریوش رفیعی کاروان عمر

کاروان عمر
شعر: کریم فکور
آهنگ: مجید وفادار
خواننده: داریوش رفیعی

کاروان باز آید در دل شب تار
ساربان ره پوید خوشدل و سبکبار
ز غم عالم نرهم یکدم، نشوم کامران
که چنان عمرم گذرد، کاروان

هر دم زیر ابر سیاه
پنهان گردد چهره‌ی ماه
که ماه من شود نمایان
به یک نگه طلب کُند جان

دلم خرم از نوای نی، در سرم خیال وی
وه که ساغری ز می دارم بر لب
دریغا که می‌شود روان از قفای کاروان
عشق من در این دل شب

گل من! بهار عمر من! آتشم به جان مزن!
تاج غم سرم فکن، تا کی هجران؟
به دیدار من دمی بیا زان که می‌رسد بُتا
بی‌لب تو بر لبم جان

* * *

منوچهر،‌ الهه: شب بخیر (دو صدایی)

منوچهر الهه ماه من شب بخیر

شب بخیر
شعر و آهنگ: کریم فکور
خواننده: منوچهر و الهه

الهه:
وقتی جدایی آمد شب از نیمه گذشت
آه از این گردش شب و روز

منوچهر:
گرچه ز پا افتادم من همیشه مست
مستم از نگه تو هنوز
نیمه‌شب چو رسید می‌روم ناامید
کو مجال سخن، ماه من شب‌بخیر

الهه:
از این عشق کهن یک امشب دل بکن
بیش از این دم مزن، ماه من شب‌بخیر

* * *

شمس: اشتیاق

شمس اشتیاق

اشتیاق
شعر: کریم فکور
آهنگ: حبیب‌الله بدیعی
خواننده:‌ شمس

من مست و سراپا شوق و تمنا
باشد امشب دستِ تو در دستم، با تو پیمان بستم
با مهر تو شادم، رفته ز یادم رنج این عالم
وز نگهت مستم، مست از چشمت هستم
ای سر زلفت دام بلا گر چه شکستی قلب مرا
اما هرگز عهد تو نشکستم
کُشته‌ی نگهت مستم امشب
بوسه‌ی تو زده مُهرم بر لب
دیده و دل را بُوَد نصیب اشک و آهی
وه که از این عالم همه آن خواهم که تو می‌خواهی
می به لب آمد، شوق تو هم زد شعله به جان امشب
بر منِ غمزده سایه فکن شد بختِ جوان امشب
ای گل! چه بخواهم چه نخواهم
نگریزد از دل مهری که نشسته به دلم

* * *

پوران: نغمه صلح

پوران نغمه صلح

نغمه صلح (در آرزوی صلح)
شعر: کریم فکور
آهنگ: انوشیروان روحانی
خواننده: پوران

خدایا! خدایا! بیفکن نوری به دلها
خدایا جهان را رها کُن از جنگ و غوغا
چه می‌شد اگر در نهاد بشر
نبود اثر از خشم و کینه و شر
چه می‌شد اگر در زمانه نبود
نشانی از بدسرشت و حسود
چه می‌شد این دنیا اگر بر کام ما بود
به جای این جنگ و جدل صلح و صفا بود
بُوّد همه‌جا دود و آتش و خون
فتاده جهان در طریق جنون
ز سوز دلم نامه سوزد اگر
کُنم گله‌ها از فریب و فسون
چه خوش‌ بُوَد آندم که خلق جهان
رها شود از جنگ و محنتِ آن
به شیوه‌ی این سرزمین کُهن
بُوَد همه‌جا صلح و امن و امان

* * *

error: Content is protected !!