فروغ فرخزاد: مثنوی عاشقانه (مجموعه ترانه‌ها)

فروغ فرخزاد ای شب از رویای تو رنگین شده

در بخشی از مراسم اهدا جایزه صلح نوبل به «نرگس محمدی» که دیشب در شهر اسلو برگزار شد «مهسا وحدت» خواننده‌ی ایرانی ابیاتی از «مثنوی عاشقانه» (ای شب از رویای تو رنگین شده) سروده‌ی «فروغ فرخزاد» را اجرا کرد. آن را به همراه ترانه‌هایی دیگری که بر اساس این شعر اجرا شده در جعبه موسیقی زیر بشنوید.

ادامه خواندن فروغ فرخزاد: مثنوی عاشقانه (مجموعه ترانه‌ها)

سیاوش کسرایی: پس از من شاعری آید (صدای شاعر)

سیاوش کسرایی پس از من شاعری آید

تاریخ سرایش‌ «پس از من شاعری آید» از «سیاوش کسرایی» ۲۴ آذر ماه سال ۱۳۳۰ است (۷۱ سال پیش در چنین روزی). امروز در سالگشت سرایش این سروده، آن را با صدای شاعر بشنویم.

ادامه خواندن سیاوش کسرایی: پس از من شاعری آید (صدای شاعر)

شهیار قنبری (صدای شاعر) نجواها: فرهاد مهراد

شهیار قنبری اسفندیار منفرد زاده

سال پس از فروپاشی. سال درهم ریختگی. سال از هم گسیختگی. سالی که تقریبا هیچ چیز در جای خودش نیست. از هنرمندان گروهی می‌روند، عده‌ای می‌مانند. از مثلث هنری: «اسفندیار منفردزاده ـ شهیار قنبری ـ فرهاد مهراد»، ترانۀ «نجواها» آخرین کار نیمه مانده‌ای است که از دوران همکاری‌ و رفاقت‌شان با هم به‌یادگار می‌ماند.
ادامه خواندن شهیار قنبری (صدای شاعر) نجواها: فرهاد مهراد

حکایت عکس شاه در لباس نیروی هوایی به روایت «هادی شفائیه»

در مجموعه عکس‌هایی که از «هادی شفائیه» به‌یادگار مانده، نمونه‌هایی وجود دارد که حکایت چگونگی ثبت آنها، شنیدنی است. از جمله اولین عکسی که او از «نیمایوشیج» گرفت.

از دیگر عکس‌هایی که پیشینه‌ای شنیدنی دارند ، یکی هم تصویری‌ست از «محمدرضا پهلوی» در آغاز دههٔ سی خورشیدی که گرچه اینجا و آنجا بازگو شده ولی شاید عده‌ای هنوز از ماجرای آن خبر نداشته باشند.

ادامه خواندن حکایت عکس شاه در لباس نیروی هوایی به روایت «هادی شفائیه»

شهیار قنبری (صدای شاعر) بالای نی: داریوش اقبالی

شهیار قنبری بالای نی

شعر و دکلمه: شهیار قنبری
آهنگ ترانه از: محمد زمانی
تنظیم آهنگ: عبدی یمینی
ترانه‌خوان: داریوش اقبالی
ادامه خواندن شهیار قنبری (صدای شاعر) بالای نی: داریوش اقبالی

خانه‌ام آتش گرفته‌ست (مهدی اخوان‌ثالث ـ محمدرضا شجریان)

مهدی اخوان ثالث محمدرضا شجریان خانه ام آتش گرفته

خانه‌ام آتش گرفته‌ست
سروده و صدا: مهدی اخوان‌ثالث
آواز: محمدرضا شجریان
اجرا:‌ لندن ـ سال ۱۳۸۱

ادامه خواندن خانه‌ام آتش گرفته‌ست (مهدی اخوان‌ثالث ـ محمدرضا شجریان)

احمد شاملو: افق روشن (برای کامیار شاپور)

فروغ فرخزاد پرویز شاپور کامیار شاپور

اعضای خانواده ی «پرویز شاپور»،‌ یکی خودش بود بعد «فروغ» همسرش؛ و «کامیار»، که پسرشان بود. جالب است بدانید «احمد شاملو» چاپ دوم مجموعه شعر «هوای تازه» را به پرویز شاپور تقدیم کرده بود؛ شعر مشهور «مرثیه» را برای فروغ فرخزاد گفته است؛ و «افق روشن» را برای کامیار که آن موقع سه ساله اش بود.

ادامه خواندن احمد شاملو: افق روشن (برای کامیار شاپور)

بر درگاه کوه، در معبر بادها (شاملو ـ فروغ)

فروغ فرخزاد احمد شاملو

در مجموعه عکس‌های «فروغ فرخزاد» چند تایی هم عکس رنگی وجود دارد. یکی از آنها همین تصویری‌ست که «ابراهیم گلستان» از او ثبت کرده است. (موهای «فروغ» در دست باد، با پس‌زمینه‌ای از کوه و تپه‌های سبز.)

ادامه خواندن بر درگاه کوه، در معبر بادها (شاملو ـ فروغ)

نامه‌ «داریوش مهرجویی» به «فروغ فرخزاد»

فروغ فرخزاد داریوش مهرجویی

داریوش مهرجویی کارگردان نام‌آشنای ایرانی در سال ۱۳۴۴ همزمان با تحصیل در رشته‌ی فلسفه در دانشگاه UCLA سردبیری نشریه‌ی «پارس ریویو» [Pars Review] را نیز عهده‌دار بود. در اولین شماره‌ی این نشریه او سروده‌ای از فروغ فرخزاد را ترجمه و به‌چاپ رساند.
نامه‌ای دست‌نویس از داریوش مهرجویی به تاریخ ۵ آوریل ۱۹۶۵ [برابر با ۱۶ فروردین ۱۳۴۴] در دست است که همراه با نسخه‌ای از همان نشریه برای فروغ فرخزاد فرستاده شده است.

ادامه خواندن نامه‌ «داریوش مهرجویی» به «فروغ فرخزاد»

فریدون مشیری ـ دست‌هامان . . . (نگاهنگ)

«دست‌هامان»، شعر و صدای «فریدون مشیری»

دست‌هامان . . .

از دل و دیده، گرامی‌تر هم
آیا هست؟
ـ دست،
آری، ز دل و دیده گرامی‌تر:
دست!

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،
بی‌گمان دست گران‌قدرتر است.

هرچه حاصل کنی از دنیا،
دستاوردست!
هرچه اسباب جهان باشد، در روی زمین،
دست دارد همه را زیر نگین!
سلطنت را که شنیدست چنین؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!
خوش‌ترین مایه‌ٔ دلبستگی من با اوست.

در فروبسته‌ترین دشواری،
در گران‌بارترین نومیدی،
بارها بر سر خود، بانگ زدم:
ـ هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست!
بیستون را یاد آر،
دست‌هایت را بسپار به کار،
کوه را چون پرِ کاه از سر راهت بردار!

وه چه نیروی شگفت انگیزی‌ست،
دست‌هایی که به‌ هم پیوسته‌ست!
به یقین، هر که به هر جای در آید از پای
دست‌هایش بسته‌ست!

دست در دست کسی،
یعنی: پیوند دو جان!
دست در دست کسی،
یعنی: پیمان دو عشق!
دست در دست کسی داری اگر،
دانی، دست،
چه سخن‌ها که بیان می کند از دوست به دوست؛

لحظه‌ای چند که از دست طبیب،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد؛
نوشداروی شفابخش‌تر از داروی اوست!

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست،
پرچم شادی و شوق است که افراشته‌ای!
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست!

دست، گنجینه‌ٔ مهر و هنر است:
خواه بر پرده‌ٔ ساز،
خواه در گردن دوست،
خواه بر چهره‌ٔ نقش،
خواه بر دندهٔ‌ چرخ،
خواه بر دستهٔ‌ داس،

خواه در یاری نابینایی،
خواه در ساختن فردایی!

آنچه آتش به دلم می‌ند، اینک هردم،
سرنوشت بشرست،
داده با تلخی غم‌های دگر دست به هم!

بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیدست، ولی
دست‌هامان، نرسیده‌ست به هم!

فریدون مشیری
از مجموعهٔ «از دیار آشتی»

* * *
اشعار «فریدون مشیری» در این سایت

* * *

error: Content is protected !!