«. . . این رقت طبع مرحوم حبیبالله بدیعی و سوز درونش مرا یاد صحنهای از منظومهی «نظامی» انداخت که پدر مجنون میاد به مجنون میگه: «آقا! بیا بریم به خانهی کعبه و از خداوند بخواه که این عشق را از تو بگیره.» و او [مجنون] میره و از خدا میخواد که: «عشق منو زیاد کُن و افزون کُن و . . .» و این شعر را آغاز کردم: چو مجنون گیرم از عاشقان نشانهی کعبه ـ دل بشکسته را میبرم به خانهی کعبه . . .»
ادامه خواندن حکایت ترانه «کعبهی دلها» به روایت «بیژن ترقی» و «الهه»