نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامهرسان من و توست
برچسب: صدای شاعر
سیمین بهبهانی: دوباره میسازمت وطن (مجموعه ترانهها)
«دوباره میسازمت وطن»
سرودهٔ: سیمین بهبهانی
آهنگساز: داریوش اقبالی
تنظیم آهنگ: اریک آرکانت
ترانهخوان: داریوش اقبالی
ادامه خواندن سیمین بهبهانی: دوباره میسازمت وطن (مجموعه ترانهها)
شهیار قنبری (صدای شاعر) همیشه غایب: فریدون فروغی
دکلمه و شعر: شهیار قنبری
آهنگ: ویلیام خنو
تنظیم آهنگ: واروژان
ترانهخوان: فریدون فروغی
ادامه خواندن شهیار قنبری (صدای شاعر) همیشه غایب: فریدون فروغی
شهیار قنبری (صدای شاعر) بوی خوب گندم: داریوش اقبالی
بوی خوب گندم
شعر و دکلمه: شهیار قنبری
آهنگ و تنظیم: واروژان
ترانهخوان: داریوش اقبالی
ادامه خواندن شهیار قنبری (صدای شاعر) بوی خوب گندم: داریوش اقبالی
سیاوش کسرایی: پس از من شاعری آید (صدای شاعر)
تاریخ سرایش «پس از من شاعری آید» از «سیاوش کسرایی» ۲۴ آذر ماه سال ۱۳۳۰ است (۷۱ سال پیش در چنین روزی). امروز در سالگشت سرایش این سروده، آن را با صدای شاعر بشنویم.
شهیار قنبری (صدای شاعر) نجواها: فرهاد مهراد
سال پس از فروپاشی. سال درهم ریختگی. سال از هم گسیختگی. سالی که تقریبا هیچ چیز در جای خودش نیست. از هنرمندان گروهی میروند، عدهای میمانند. از مثلث هنری: «اسفندیار منفردزاده ـ شهیار قنبری ـ فرهاد مهراد»، ترانۀ «نجواها» آخرین کار نیمه ماندهای است که از دوران همکاری و رفاقتشان با هم بهیادگار میماند.
ادامه خواندن شهیار قنبری (صدای شاعر) نجواها: فرهاد مهراد
شهیار قنبری (صدای شاعر) بالای نی: داریوش اقبالی
شعر و دکلمه: شهیار قنبری
آهنگ ترانه از: محمد زمانی
تنظیم آهنگ: عبدی یمینی
ترانهخوان: داریوش اقبالی
ادامه خواندن شهیار قنبری (صدای شاعر) بالای نی: داریوش اقبالی
خانهام آتش گرفتهست (مهدی اخوانثالث ـ محمدرضا شجریان)
خانهام آتش گرفتهست
سروده و صدا: مهدی اخوانثالث
آواز: محمدرضا شجریان
اجرا: لندن ـ سال ۱۳۸۱
ادامه خواندن خانهام آتش گرفتهست (مهدی اخوانثالث ـ محمدرضا شجریان)
بر درگاه کوه، در معبر بادها (شاملو ـ فروغ)
در مجموعه عکسهای «فروغ فرخزاد» چند تایی هم عکس رنگی وجود دارد. یکی از آنها همین تصویریست که «ابراهیم گلستان» از او ثبت کرده است. (موهای «فروغ» در دست باد، با پسزمینهای از کوه و تپههای سبز.)
فریدون مشیری ـ دستهامان . . . (نگاهنگ)
«دستهامان»، شعر و صدای «فریدون مشیری»
دستهامان . . .
از دل و دیده، گرامیتر هم
آیا هست؟
ـ دست،
آری، ز دل و دیده گرامیتر:
دست!
□
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،
بیگمان دست گرانقدرتر است.
هرچه حاصل کنی از دنیا،
دستاوردست!
هرچه اسباب جهان باشد، در روی زمین،
دست دارد همه را زیر نگین!
سلطنت را که شنیدست چنین؟!
□
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!
خوشترین مایهٔ دلبستگی من با اوست.
□
در فروبستهترین دشواری،
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود، بانگ زدم:
ـ هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست!
بیستون را یاد آر،
دستهایت را بسپار به کار،
کوه را چون پرِ کاه از سر راهت بردار!
□
وه چه نیروی شگفت انگیزیست،
دستهایی که به هم پیوستهست!
به یقین، هر که به هر جای در آید از پای
دستهایش بستهست!
□
دست در دست کسی،
یعنی: پیوند دو جان!
دست در دست کسی،
یعنی: پیمان دو عشق!
دست در دست کسی داری اگر،
دانی، دست،
چه سخنها که بیان می کند از دوست به دوست؛
لحظهای چند که از دست طبیب،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد؛
نوشداروی شفابخشتر از داروی اوست!
□
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست،
پرچم شادی و شوق است که افراشتهای!
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست!
□
دست، گنجینهٔ مهر و هنر است:
خواه بر پردهٔ ساز،
خواه در گردن دوست،
خواه بر چهرهٔ نقش،
خواه بر دندهٔ چرخ،
خواه بر دستهٔ داس،
خواه در یاری نابینایی،
خواه در ساختن فردایی!
□
آنچه آتش به دلم میند، اینک هردم،
سرنوشت بشرست،
داده با تلخی غمهای دگر دست به هم!
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیدست، ولی
دستهامان، نرسیدهست به هم!
فریدون مشیری
از مجموعهٔ «از دیار آشتی»
* * *
اشعار «فریدون مشیری» در این سایت
* * *